سلام
اذان گفته بودند، يک استکان چاي ريختم که با خرما بخورم .....ياد اون تصوير افتادم، چيزي ذهنم رو آزار ميداد، مکث کردم و بيشتر به فکر فرو رفتم، يک لحظه پشتم لرزيد و دستم از بالا آورن ليوان چاي بازمونداز خودم بدم اومد، از خوردن و نوشيدنم .....
با "چاي و خرماي دردناک - اولين افطاري که هنوز هم تلخ است" به روز هستيممنتظرتون هستيم
باتشکر.......خدا نگهدار.......