دیدگاه علامه حلی قدّس سرّه
علامه حلّی اندیشمند بزرگ شیعه، در آثار خود به صورتهای مختلف و بحث های گوناگون از راه و روش صوفیه به شدّت انتقاد نموده، که برای نمونه به موارد زیر اشاره می کنیم :
اول : در زمینه صفات حق تعالی در بحث پنجم کتاب خود چنین می فرماید :
« أنّه تعالی لایتّحد بغیره
المبحث الخامس : فی أنّه تعالی لایتّحد بغیره
الضّرورة قاضیة ببطلان الاتّحاد، فإنّه لایعقل صیرورة الشّیئین شیئاً واحداً، و خالف فی ذلک جماعة من الصوفیة من الجمهور، فحکموا بأنّه تعالی یتّحد مع أبدان العارفین، حتّی تمادی بعضهم قال : انّه تعالی نفس الوجود و کل موجود هو الله تعالی، و هذا عین الکفر و الإلحاد.
الحمدلله الّذی فضّلنا بإتّباع أهل البیت دون أهل الأهواء الباطلة ».
ترجمه نویسنده : « مبحث پنجم در مورد اینکه خداوند متعال با غیر خودش یکی نیست و اتحاد وجودی ندارد ...
بطلان وحدتِ خداوند با ممکنات، یک امر ضروری است چراکه به حکم عقل دو شیء، یک شیء نمی گردد، و در این مسئله گروهی از صوفیان مخالفت دارند با این عدم اتحاد، چراکه آنان معتقدند خداوند متعال با بدن های عرفا متحد است و در یک شی واحد هستند تا آنجا که بعضی از آنها معتقدند حتی خداوند خود وجود انسان است و هر موجودی که در عالم وجود دارد ، خود خداوند متعال است ، که این حرف عین کفر و الحاد نسبت به خداوند متعال است »
(نهج الحقّ و کشف الصّدق، علاّمه حلّی، ص57، چاپ انتشارات دار الهجرة قم) و (دلائل الصدق، جلد1، ص241)
دوم : در قسمتی دیگر از کتاب خود تحت عنوان : « أنّه لایحلّ فی غیره » در مبحث ششم چنین می فرماید :
« من المعلوم القطعی انّ الحال مفتقر إلی المحلّ، و الضّرورة قضت بأن کلّ مفتقر إلی الغیر ممکن، فلو کان الله تعالی حالاً فی غیره، لزم إمکانه، فلا یکون واجباً و هذا خلف.
و خالفت الصوفیة من الجمهور فی ذلک، و جوّزوا علیه الحلول فی ابدان العارفین، تعالی الله عن ذلک علوّاً کبیراً.
فانظروا إلی هؤلاء المشایخ الّذین یتبرّکون بمشاهدهم، کیف اعتقادهم فی ربّهم و تجویزهم علیه تارة الحلول، و اخری الإتّحاد و عبادتهم الرّقص، و التّصفیق، و الغناء؟ و قد عاب الله تعالی علی الجاهلیة الکفار فی ذلک، فقال عزّ من قائل : « و ما کان صلاتهم عند البیت إلاّ مکاء و تصدیة »(الانفال/35) و أی تغفل ابلغ من تغفل من یتبرّک بمن یتعبّد الله بما عاب علیه الکفار، « فإنها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب الّتی فی الصّدور »(الحج/46) و لقد شاهدت جماعة من الصوفیة، فی حضرة مولانا الحسین _علیه السلام_ و قد صلوا المغرب سوی شخص واحد منهم، کان جالسا لم یصّل ثمّ صلّوا بعد ساعة العشاء سوی ذلک الشخص، فسألت بعضهم عن ترک صلاة ذلک الشخص، فقال : و ما حاجة هذا إلی الصلاة و قد وصل، أیجوز أن یجعلَ بینه و بین الله تعالی حاجبا؟ فقلت : لا ، فقال : الصّلاة حاجب بین العبد و الرّبّ.
فأنظر أیّها العاقل إلی هؤلاء و عقائدهم فی الله تعالی کما تقدّم، و عبادتهم ما سبق، و اعتذارهم فی ترک الصلاة کما مرّ، و مع ذلک فإنّهم عند الابدال (1) فهؤلاء أجهل الجهّال ... . »
(1) : قال الجامی فی نفحات الانس : الابدال صنف من اولیاء الله، دون مرتبه القطب، و مأمورون بأمور الخلق ...
(نهج الحق و کشف الصدق علامه حلّی، ص58 و 59، چاپ دارالهجرة قم) و (دلائل الصدق، جلد1 ص245 چاپ قاهرة)