عقاید و اندیشه های متصوفه
عقاید و تفکرات (1)
هر یک از فرق صوفیه ، آداب و احکام خاصی دارند که شاید بعضی از آنها در سایر فرقه ها دیده نشود. منشأ و مبدأ این احکام در تصوف به قطب که همان رهبر صوفیان وابسته است و به همین جهت است که در میان متصوفه آداب و عقاید متفاوتی شکل گرفته است.
1 ) ولایت در نزد صوفیه
ولایت، از مختصات شیعه است و در غیر شیعه جایگاهی ندارد .
به دلیل تأثیر گذاری ائمه شیعه (علیهم السلام) در بین مسلمین و چهره ممتاز ایشان در زمان امام صادق (علیه السلام) تصوف را در مقابل ائمه (علیهم السلام) قرار دادند و مسائل معنوی را در قالب بزرگان و بعدها اقطاب صوفیه مطرح کردند تا ولایت و علم ائمه (علیهم السلام) را تحت شعاع این جریان قراردهند.
2 ) ولایت در شیعه
در شیعه ، ولایت به معانی ذیل آمده است :
الف) محبت و مودت که واجب است و آن ، محبت ذوی القربی است که شیعه و اهل سنت آن را قبول دارند .
ب ) امامت که از نوع ولایت تشریعی است. خداوند این ولایت را بر عده ای خاص از بندگان خود عطا کرده و بر دیگران واجب است در امور دینی از آنان پیروی کنند. این نوع ولایت را نه اهل تسنن و نه تصوف ، هیچکدام قبول ندارند.
ج ) زعامت ، یعنی رهبری سیاسی جامعه اسلامی که از طرف خداوند برای عده ای اعطا شده که این ولایت و وصایت از آنِ علی علیه السلام و یازده امام بعد از ایشان است و از غیر اینها جایز نیست.
د ) ولایت تصرف که در خارج تأثیر گذار است و در نزد شیعه ، مخصوص دوازده امام است اما اهل تسنن آنرا قبول ندارند. شبیه همین معنی در تصوف نیز وجود دارد.
3 ) تعریف ولایت در نزد تصوف
مقام ولایت ، عبارت است از رتبه فنای فی الله ؛ ولیّ ، که همان قطب است در این مرحله در تجلی خداوند محو و مستهلک شده و به علت شکر و استغراقی که بر او عارض می شود تابعیت و عبودیت به حسب صورت (نماز و روزه ) از او مرتفع می شود؛ اما از نظر معنا او عین تابع و عابد است .
تفاوت تصوف و شیعه در این باره ، اقسامی است که متصوفه برای ولی قائل شده اند. اقسامی که تصوف برای ولی قائل شده اند عبارتند از :
الف ) قطب : مثل امام در نزد شیعه همیشه و در هر زمان یک نفر است. فناء فی الله و بقاء با لله ، دو قیدی است که برای قطب قائلند. بالاترین مراحل سیر و سلوک نیز مال قطب است.
ب ) افراد : 3 نفر و گمنام هستند که کسی آنها را نمی شناسد.
ج ) اوتاد : 4 نفرند
د ) بدلاء (ابدال) : 7 نفرند
هـ ) نجباء : 40 نفرند
و ) نقبا : 300 نفرند
این مراتب در هیچ جای معارف شیعی ، به این سبک وجود ندارد.
مسئله دیگر اینکه متصوفه ، ولایت را اکتسابی می دانند و هر کس می تواند خودش را به قطبیت برساند ، در حالی که در نزد شیعه ولی فقط از طرف خدا منصوب می شود. لذا آنچه در تصوف مشاهده می شود، امامت و ولایت نوعی است، بر خلاف ولایت در شیعه که به صورت ولایت شخصی و امامت شخصی و معین می باشد به این معنا که ولایت و امامت، فقط مخصوص امامان دوازده گانه معصوم و از جانب خداوند متعال می باشد.
متصوفه می گوید :
پس به هر دوری ولیی قائم است تا قیامت آزمایش دائم است
دست زن در دامن هر کو ولی است خواه از نسل عمر خواه از علی است
(مثنوی معنوی، ج2، ص239، اشعار 825، چاپ نشر طلوع)
ولایت در نزد تصوف بدعتی بیش نیست. آنها در مورد ولایت دست به توجیهات زیادی زدند ؛ چنانکه ذهبیه قائل شدند که : امامان ، ولایت کلیه شمسیه و اولیای صوفی ، ولایت جزئیه قمریه دارند. شاید مهمترین مسئله در تقابل تشیع و تصوف را بتوان در موضوع ولایت دید.
با توجه به اینکه سران صوفیه در آغاز سنی مسلک بوده اند طبیعی می نماید که تن به ولایت اهل بیت (علیهم السلام) ندهند. از این رو برای انصراف از اهل بیت (علیهم السلام) و جذب مردم به خود ، تعریفی از ولایت ارائه داده اند که با اعتقادات تشیع و مبانی روایی و حتی آیات قرآن در تعارض است.
اگر چه بعدها در فرقه های به اصطلاح شیعیِ تصوف سعی شد بین این دو تفکر جمع شود ، اما سران بسیاری از فرقه ها برای حفظ جایگاه خویش به این اندیشه صوفیانه دامن زدند.
مهم ترین اندیشه سران این جریان ، مطرح کردن خود به جای ائمه (علیهم السلام) و نفی روایات و آیات بود. نمونه های بارز این جریان را در کلام حلّاج ، جنید، شمس و ملوی می توان دید.
شمس تبریزی با فریاد بر سر علمای عصر خود که غرق فنون و علوم روز بودند می گوید : تا کی بر زین بی اسب سوار گشته و در میدان مردان می تازید؟ ... و تا کی به عصای دیگران به پا روید؟ این سخنان که می گوئید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره ، سخنان مردم آن زمان است که هر یکی در عهد خود به مسند مردی نشسته بودند و از خود معانی می گفتند و چون مردان این عهد شمائید ، اسرار و سخنان شما کو . بعضی کاتب وحی بودند و برخی محل وحی. اکنون جهد کن که هر دو باشی ؛ هم محل وحی و هم کاتب وحی خود باشی.
(مناقب العارفین افلاکی/ص52)
در همین زمینه « بایزید بسطامی » می گوید : شما دانش خود را از سلسله مردگان فرا می گیرید؛ در حالی که ما معارف خود را از حضرت حق فرا می گیریم که همیشه زنده است و نخواهد مرد.
(فتوحات مکیه ابن عربی/ج1/ص31)
البته در فرقه های فعلی نیز این جریان ادامه دارد. شهرام پازوکی صوفی گنابادی می گوید : ولایت در تصوف با ولایت در تشیع شباهت فراوانی دارد.
و بعد می نویسد : اعتقاد به وجود امام به عنوان قطب عالم امکان ، با مفهوم قطب در تصوف تقریبا یکسان است. (عرفان ایران/ش7/ص33)
و یا می نویسد : قطب و امام هر دو مظهر یک حقیقت و دارای یک معنا و اشاره به یک شخص است. (عرفان ایران/ش7/ص34)
البته این اندیشه ولایت، چهارچوب خاصّی ندارد و رسیدن به مقام ولایت در هر زمان برای هر کس ممکن است.