اشکالات اساسی بر سلسله سند گنابادیه
قسمت دوم
6)
مشکل دیگری که هست، سنّی بودن سرسلسله های این فرقه هست. به همن جهت، به دوطریق این مشکل را توجیه نموده اند :الف : « تقیه ». مدعی شده اند اینها در تمام طول عمر تقیه می کرده اند.
ب : گفتند اول سنّی بوده اند بعد شیعه شده اند.
سوال : مگر می شود انسان در تمام عمر تقیه کند؟ خود اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) اینگونه نبودند و این مقدار تقیه نداشته اند. در حالی که سر سلسله های تصوف که صوفیان آنها را توجیه کرده و برای آنها تقیه ساخته اند از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) بوده اند و به دفاع از خلفای سه گانه پرداخته اند.
تازه اگر بگوئیم تقیه، پس چرا بسیاری از علمای شیعه آن زمانها تقیه نداشته اند و تشیع خودشان را اظهار می کردند؟
فرقه ای مثل گنابادیه نسبت به برخی از افراد مثل حسن بصری و برخی دیگر از سران تصوف، خود را بی قید نشان داده اند و سعی نموده اند در سلاسل خود اسمی از حسن بصری نیاورند.
عمده ترین توجیه برای شیعه نشان دادن آنها، تقیه کردن آنهاست.
فصلنامه عرفان ایران که ارگان رسمی نعمت اللهی گنابادی است، به سرپرستی دکتر مصطفی آزمایش نوشته است :
صوفیه در زمان امامان بزرگوار، شاگردی و تقیه به شیوه ائمه معصومین را داشتند.
(فصلنامه عرفان ایران/شماره3/ص108)
در جایی دیگر برای رفع این شبهه می نویسند : (شهرام پازوکی)
چندان دربند اظهار تشیع معنوی خود نیپبودند و به اقتضای مولد (محل تولد) و اجتماع محل رشد خود، بالطبع به یکی از مذاهب فقهی اهل سنت عمل کرده اند.
(همان/ش10/ص83)
حتی اینها برای حلّ این مشکل، تعریف جدیدی از شیعه و سنّی ارائه داده اند؛ چنانکه دکتر مصطفی آزمایش از بزرگان فرقه گنابادیه در اروپا می گوید :
سنّی کسی است که پیرو رسول خدا بوده و از دو زیاده روی بر کنار باشد : نه دشمن علی و اولاد او باشد و نه دشمن خلفای راشدین (ابابکر، عمر، عثمان). به این ترتیب کسی که از خلفای راشدین بدگویی کند رافضی است و کسی که با علی مخالفت کند، خارجی است. کسی که به خلفاء راشدین و به آل رسول الله احترام گذارد و حرمت آنان را مراعات نماید و سنّت رسول خدا را نیز پاسدار باشد، سنّی محسوب می شود. به این اعتبار است که بسیاری از بزرگان تصوف و عرفان مانند سنایی، مولوی، عطار و شاه نعمت الله ولی، خود را سنّی خوانده اند.
(مجموعه مقالات درباره شاه نعمت الله ولی/ص49/چاپ حقیقت)
دکتر نور علی تابنده، قطب این فرقه در کمال تعجب می گوید : خلافت، حق علی نبود؛ حق ملت بود و وظیفه علی؛ یعنی ما مسلمین حق داشتیم که بعد از پیغمبر به عنوان جانشین او خلیفه ای مثل علی داشته باشیم.
(مجموعه مقالات درباره شاه نعمت الله ولی/ص11/چاپ حقیقت)
او با زیرکی تمام، خلافت را حق مردم می داند و می خواهد بگوید خود مردم نخواستند این حق را به علی (علیه السلام) بدهند و وظیفه از دوش ایشان ساقط شد. او نمی گوید اینها خلافت را غصب کردند.
خواجه عبدالله انصاری می گوید :
از میان دو هزار صوفی که شناخته ام، تنها دو نفر از آنها مذهب رافضی داشتند.
(تصوف و تشیع/ص113)
نویسندگانی از خود صوفیه هم مثل « اسدالله خاوری و دکتر نصر » سعی در اعتراف به این نکته دارند که تصوف سابقه سنّی گری دارد و با دادن لقب شیخ شهید به نجم الدین کبری سعی دارند او را شیعه جلوه دهند که این ادعا فاقد مدرک است.
دکتر تابنده می گوید :
هر کس امامت علی (علیه السلام) را قبول داشته باشد، از نظر ما شیعه محسوب می شود و اگر رد کند سنی محسوب می شود و این در حالیست که ایشان نمی گوید منظور چه نوع شیعه ای ... ؟!
این جنید بغدادی که به ادعای همه علمای سنّی از اهل سنّت است، از طرف امام قطب می شود! و هیچ کس جز صفی علیشاه در صد ساله اخیر ادعای شیعه بودن جنید را نکرده است.!!