ادامه قسمت دوم
بعد شما در کمال ناباوری نوشته اید: محی الدین عربی و عبد الرزاق کاشانی دو تن از مشایخ صوفیه سلسله نعمت اللهی سلطان علیشاهی گنابادی هستند.
من نمی دانم هدف شما از نوشتن این اکاذیب چیست. این چه نوع تهذیب نفس است که با دروغ می خواهید آن را گسترش دهید.
اما درکتابهای بی شمار ودر برخی خانقاه های خودتان کرسی نامه فرقه شما آمده، که نامی از محیّ الدین وعبدالرزاق نیست و اگر مجالی بود اسم همه اقطاب ومشایختان را می نوشتم. ولی برای همه کسانی که می خواهند حقیقت را بفهمند، می گویم که فرقه نعمت اللهی گنابادی به عنوان یکی از هشت شاخه فرقه نعمت اللهی در سال 1294 تأسیس شده در حالی که محی الدین و عبدالرزاق بسیار قبل از ملاسلطان زندگی می کرده اند.
در صفحه11 بیانیه، از علامه مجلسی جمله ای آورده اید و سعی کرده اید آن را به عنوان دفاعیّه ای برای خودتان قلمداد کنید. اما حقیقت چیست؟
حال برای روشن شدن مطلب از علامه مجلسی جمله ای می آورم تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
ایشان می فرمایند:
گروهى از اهل زمان ما، بدعتها را براى خود، دین اخذ کرده، خدا را با این بدعتها مىپرستند و آن را “تصوّف” نام نهادهاند. اینها رهبانیت را عبادت مىشمارند... آنها به جاى عبادات اسلامى یک سلسله عبادتهاى بىاساس را اختراع کردهاند...
و توصیه می کنند که: اى برادران ایمانی، از اینها بپرهیزید تا دین و ایمانتان سالم بماند.
(اعتقادت مجلسی ص 15-17)
ودر جایی دیگر می فرماید: جمعی از شیعیان بیچاره را گمان این است که ایشان از اهل حقند. و بهترینِ عالمیانند. به نادانی سخن ایشان را می خوانند و کافر می شوند.
وگمان ایشان این که هرکه صوفی است البته مذهب او حق است. وآن چه گفته است ازجانب خدا گفته است. نمی دانند که چون کفر و باطل عالم را فرا گرفته بود و اهل حق همیشه منکوب و مخذول بودند و اهل هر صنفی اکثر ایشان تابع باطل بوده و از فرق اهل سنت بودند.
پاره ای از ایشان درلباس تصوف بودند وپاره ای درلباس علماء.
(عین الحیوه ص??)
در قسمتی دیگر از این بیانیه آورده اید که شهید مطهری، علامه طباطبایی و ملاصدرا نیز از مدافعین تصوف بوده اند. شرح زیادی نمی دهم و فقط از آثار خود این بزرگان جوابتان را می نویسم:
علامه طباطبایی مىفرماید: صوفیه براى سیر و سلوک آداب و رسوم خاصى را که در شریعت وجود نداشت به وجود آوردند و راههاى جدیدى را پیوسته به آن افزوده و شرع را کنار گذاشتند. تا اینکه به جایى رسیدند که شریعت را در یک طرف دیگر قرار دادند و کارشان به جایى رسید که در مُحرّمات غوطهور شدند و واجبات را ترک کردند و در آخر منتهى به تکدّى و استعمال بنگ و افیون شدند که این حالت، آخرین حالت تصوف است که مقام فنا نامیده مىشود.
(محمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، ج5، ص 282)
فیلسوف ودانشمند بزرگ اسلامی ملاصدرای شیرازی درباره صوفیان رساله ای دارد به نام کسر الاصنام الجاهلیه (شکستن بتهای جاهلیت) که به قسمتهایی از آن اشاره می کنم:
ایشان می فرماید: در این زمان جماعت زیادی را دیده ام که در ظلمات جهل و کوری، در نقاط مختلف زندگی می کنند که در میان آنها سفاهت و بطلان جاری است و منشأ این سفاهت، این است که تابع شیطان خیال اند و گمان می کنند که اهل کمالند. آنها از شخصی تبعیت می کنند که ادعای ولایت و قرب و منزلت در پیشگاه خدا را دارد. یعنی قطب، و تصور می کنند که آن شخص از اوتادِ واصلین و مقربین است، زیرا از آن شخص کلمات سست و مزخرفات سطحی می شنوند و تصور می کنند که اینها کرامات و از اخبار الهی است.
و به گفته های مثلاً غیبی قطب اکتفا می نمایند آنها عقل و شعور خود را تعطیل کرده و به یک شخص ناقص مانند خود، چنگ زده اند، با تمام این پلیدیها جمعی از انسانهای نادان خیال می کنند که صوفیان دارای علمِ معرفت هستند و حق تعالی را مشاهده می کنند و به وصال الهی رسیده اند و فانی در حق و باقی به حق هستند. قسم به خدا که آنها از این حقائق چیزی جز یک اسم خالی نمی فهمند. آنها با چشم حقارت به علمای واقعی نظر می کنند و چه بسا دیده شده که صنعت گران و بازاریان آنها شغل خود را ترک کرده اند و به مدت طولانی در خدمت سران صوفیه بوده و از آنها همین حرفهای مزخرف را یاد گرفته اند ..... و قطب آنها این مزخرفات را برای صوفیه بیان می کند، گوئی که وحی می گوید .... و برای خود و بعضی از مریدان احمقش ادعای وصول الی الله دارد در حالی که آنها از فُجّار و منافقان اند و خدا می داند که آنها دروغگویانند.
خلاصه : سبب اشتباه صوفیه و وسوسه شدن آنها توسط شیطان در دو چیز است اول : قبل از اینکه علم فرا بگیرند مشغول عبادت و ریاضت می شوند در حالیکه معرفت نفس در علم و عمل است.
دوم : چیزهایی از آنها صادر می شود که آن را کرامت و خارق عادت می نامند در حالی که آن عمل از حیله ها و شعبده بازی آنهاست .....
(کسر اصنام الجاهلیه ص1 به نقل از سفینته البحار ج3 ص148 ماده صرف , چاپ آستان قدس رضوی)
و در جایی دیگر می فرماید: ..... بیشترین چیزی که صوفیان به آن معتاد شده اند کلمات مزخرف شعری است .
... و مجالس این قوم مملو از شعر گوئی است .... خدا روی آنها را در دنیا و آخرت سیاه کند و فضیحت آنها را در دو عالم آشکار کند .
(سفینته البحار ج3 ص 149 - کسر اصنام الجاهلیه ص26)
پس واجب است که از فریب کاری آنها بر خود باشیم زیرا شرّ آنها از شرّ شیاطین برای دینِ خدا بیشتر است و شیاطین به واسطه آنها دین خدا را از قلب مردم خارج می کنند. پس ای مسکین از هم نشینی با این جاهلان که خود را شبیه سالکان کرده اند بپرهیز زیرا آنها از معرفت و یقین عریانند.
(سفینه البحار ج3 ص 151-150 – کسر اصنام الجاهلیه ص 28)
درقسمتهای دیگر این بیانیه جملاتی از شهید مطهری در مورد عرفان حافظ شیرازی آورده وسعی کرده اید ایشان را نیز جزو مدافعین خود قلمداد کنید.
شهید مطهری می فرماید: والبته همواره خصوصاً در میان شیعه عرفایی بوده و هستند که هیچ امتیاز ظاهری با دیگران ندارند و در عین حال عمیقاً اهل سیر و سلوک عرفانی می باشند. و در حقیقت عرفای حقیقی، این طبقه اند. نه گروههایی که صدها آداب از خود اختراع کرده وبدعتها ایجاد نموده اند. ما دراین درسها که در باره کلیات علوم اسلامی بحث می کنیم به جنبه اجتماعی وفرقه ای ودر حقیقت به جنبه تصوف عرفان کاری نداریم.
(کلیات علوم اسلامی ج 2ص76)
منظور شهید بزرگوار کسانی هستند که آدابی مثل تشرف ودیگ جوش وغسل اسلام و... را جعل کرده اند و یا برای این که نشان دهند نوع دیگری هستند شکل و شمایل خاصی برای خود درست کرده اند. از آن جمله گذاشتن سبیل را برای تابعین خود واجب می دانند.
در کجای دین پابوسی نسبت به قطب وشیخ فرقه آمده است. سجده به غیر خداوند حرام است.حال چگونه شما به قطبتان سجده می کنید
در مورد خواجه شیراز نیز مطالبی در این جزوه آمده که چند بیت از اشعار حافظ صوفی ستیز را برایتان می نویسم:
خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم شطح وطامات به بازار خرافات بریم
(دیوان حافظ4/154)
بوی یکرنگی از این قوم نمی آید خیز *** دلق آلوده صوفی به میِ ناب بشوی
(دیوان حافظ 5/355)
ساقی بیار آبی از چشمه خرابات *** تا خرقه ها بشوییم از عُجب خانقاهی
(دیوان حافظ 355/5)
صوفیان جمله حریفند و نظر باز ولی *** زین میان حافظ دلسوخته بد نام افتاد
(دیوان حافظ111/11)
و ابیات زیادی که در این نوشتار نمی گنجد.
ادامه مطلب در پست بعدی قسمت چهارم