سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا را در هر نعمتى حقى است ، هر که آن حق از عهده برون کند خدا نعمت را بر او افزون کند و آن که در آن کوتاهى‏روا دارد خود را در خطر از دست شدن نعمت گزارد . [نهج البلاغه]
امروز: یکشنبه 103 آذر 4

                                  

(ادامه قسمت سوم)

 

در صفحات آخر نوشته اید: این همه که آیت الله خمینی در وحدت و اتحاد اسلام کوشیدند وتفرقه اندازان را منافق می دانند این گونه تفرقه اندازی و تکه تکه کردن اسلام را چه می توان تعبیر کرد؟؟؟؟

 

خطاب به نویسنده این مقاله باید عرض نمایم که واقعاً چه کسانی وحدت شکنی می کنند. آیا درست کردن فرقه های گوناگون و تکه تکه نمودن تشیع وحدت شکنی نیست؟

 

مستر همفر جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی در خاطرات خود ص46 دستور العملی را از وزارت امور خارجه انگلیس در مورد مسلمانان افشا می کند. وی می نویسد: با ترویج حلقه های تصوف ورواج دادن کتابهایی که مردم را به زهد و بی میلی به دنیا فرا می خواند.... می توان مردم را در حالت سرگردانی وعقب ماندگی فرهنگی واقتصادی قرار دارد.

 

آیا دور نمودن جوانان این مرز و بوم از مسجد، این خانه امن الهی وساختن خانقاه در شهرهای مختلف وحدت شکنی نیست؟ چرا تابعین شما به مساجد نمی آیند؟ قبل از واقعه قم نیز همین رویه را داشتید. شما حتی نماز جماعت را پشت سر علما وروحانیت نمی خوانید. وبرای خود بدعتی بنام مُجاز نماز درست کرده اید که فرزندانتان به مساجد نیایند.

 

اتفاقاً در همین راستا مستر همفر می نویسد: به بهانه فسق ائمه جماعات و افشاگری از بدیهای ایشان وبا تحریک و تهییج و دشمنی در میان ائمه مساجد ونمازگزاران همراه ایشان با هر وسیله و از هر راهی که ممکن شود باید صفوف نمازهای جماعت را در هم شکست.

(خاطرات مستر همفر ص51)

 

برادر! به نظر شما تعیین مجاز نماز نمی تواند حداقل کمکی به این فکر باشد.

چرا مثل سایر مسلمین آثار و نوشته هایتان را با بسم الله شروع نمی کنید وجمله مشکوک «هو 121» را می نویسید. (هو 121 می شود هو یا علی که اگر با اعتقاد گفته شود کفر است).

چرا باید صوفیان گنابادی سبیل بلند بگذارند؟ مگر فَرق شما با سایر مسلمین چیست؟

 

درباره غائله قم نیز باید نکاتی را متذکر شوم: حضور این همه آدم چماق به دست در قم  چه معنائی داشت ؟ وتوسط چه کسانی از شهرهای مختلف کشور جهت درگیری با مردم انقلابی به قم آورده شدند؟ چرا پس از دو روز تحصن درخیابان صفائیه ی قم و مسدود نمودن پیاده روها حاضر به همکاری با نیروی انتظامی ومردم معترض نشدند؟ چرا وقتی به خواهش فرمانده نیروی انتظامی عده ای از صوفیان متحصن سوار بر اتوبوس شده و خواستند شهر را ترک کنند، به یک باره از روی پشت بامها بر سر مردم و نیروی انتظامی آجر، باریدن گرفت؟

برای دیدن عکسهای این غائله به آدرس اینترنتی زیر مراجعه نمایید:soofinews.blogfa.com

 

شما اگر به قانون پایبند بودید این اتفاق نمی افتاد.

پس از این غائله نیز شبکه ماهواره ای فرقه شما که با مدیریت صوفی گنابادی دکتر آزمایش از اروپا اداره می شود اهانتهای زیادی به مراجع تقلید روا داشته و هر روز نیز مطالبی علیه نظام دارد.

شما می گویید در فرقه شما تبلیغ وجود ندارد. پس این همه وبلاگ و سایت در اینترنت برای چیست؟

میزان اهانت سایتهای شما به مراجع بزرگوار تقلید از رسانه های خارجی بیشتر است..

ضمناً سوال دیگرم این است که این همه فرقه صوفی که موجودند (هم اکنون حدودپانزده قطب مدعی ولایت بر مردمند) کدامشان بر حقند؟ شما که همدیگر را قبول ندارید چطور می خواهید مردم شما را قبول کنند.

در آخر نوشتار، شما را به بازگشت به راه اهل بیت علیهم السلام ودوری از ایجاد تفرقهبین امت اسلامی توصیه می کنم و از خداوند می خواهم همه جوانان این مرز و بوم را در پناه اهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام) از خطر انحراف مصون دارد.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/12/16 و ساعت 5:23 عصر | دیدگاه دیگران()

    ادامه قسمت دوم

    بعد شما در کمال ناباوری نوشته اید: محی الدین عربی و عبد الرزاق کاشانی دو تن از مشایخ صوفیه سلسله نعمت اللهی سلطان علیشاهی گنابادی هستند.

     

    من نمی دانم هدف شما از نوشتن این اکاذیب چیست. این چه نوع تهذیب نفس است که با دروغ می خواهید آن را گسترش دهید.

     

    اما درکتابهای بی شمار ودر برخی خانقاه های خودتان کرسی نامه فرقه شما آمده، که نامی از محیّ الدین وعبدالرزاق نیست و اگر مجالی بود اسم همه اقطاب ومشایختان را می نوشتم. ولی برای همه کسانی که می خواهند حقیقت را بفهمند، می گویم که فرقه نعمت اللهی گنابادی به عنوان یکی از هشت شاخه فرقه نعمت اللهی در سال 1294 تأسیس شده در حالی که محی الدین و عبدالرزاق بسیار قبل از ملاسلطان زندگی می کرده اند.

    در صفحه11 بیانیه، از علامه مجلسی جمله ای آورده اید و سعی کرده اید آن را به عنوان دفاعیّه ای برای خودتان قلمداد کنید. اما حقیقت چیست؟

     

    حال برای روشن شدن مطلب از علامه مجلسی جمله ای می آورم تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.

    ایشان می فرمایند:

    گروهى از اهل زمان ما، بدعتها را براى خود، دین اخذ کرده، خدا را با این بدعتها مى‌پرستند و آن را “تصوّف” نام نهاده‌اند. اینها رهبانیت را عبادت مى‌شمارند... آنها به جاى عبادات اسلامى یک سلسله عبادت‌هاى بى‌اساس را اختراع کرده‌اند...

    و توصیه می کنند که: اى برادران ایمانی، از اینها بپرهیزید تا دین و ایمان‌تان سالم بماند.

    (اعتقادت مجلسی ص 15-17)

    ودر جایی دیگر می فرماید: جمعی از شیعیان بیچاره را گمان این است که ایشان از اهل حقند. و بهترینِ عالمیانند. به نادانی سخن ایشان را می خوانند و کافر می شوند.

    وگمان ایشان این که هرکه صوفی است البته مذهب او حق است. وآن چه گفته است ازجانب خدا گفته است. نمی دانند که چون کفر و باطل عالم را فرا گرفته بود و اهل حق همیشه منکوب و مخذول بودند و اهل هر صنفی اکثر ایشان تابع باطل بوده و از فرق اهل سنت بودند.

    پاره ای از ایشان درلباس تصوف بودند وپاره ای درلباس علماء.

    (عین الحیوه ص??)

     

    در قسمتی دیگر از این بیانیه آورده اید که شهید مطهری، علامه طباطبایی و ملاصدرا نیز از مدافعین تصوف بوده اند. شرح زیادی نمی دهم و فقط از آثار خود این بزرگان جوابتان را می نویسم:

    علامه طباطبایی مى‌فرماید: صوفیه براى سیر و سلوک آداب و رسوم خاصى را که در شریعت وجود نداشت به وجود آوردند و راه‌هاى جدیدى را پیوسته به آن افزوده و شرع را کنار گذاشتند. تا اینکه به جایى رسیدند که شریعت را در یک طرف دیگر قرار دادند         و کارشان به جایى رسید که در مُحرّمات غوطه‌ور شدند و واجبات را ترک کردند و در آخر منتهى به تکدّى و استعمال بنگ و افیون شدند که این حالت، آخرین حالت تصوف است که مقام فنا نامیده مى‌شود.

    (محمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، ج5، ص 282)

    فیلسوف ودانشمند بزرگ اسلامی ملاصدرای شیرازی درباره صوفیان رساله ای دارد به نام کسر الاصنام الجاهلیه (شکستن بتهای جاهلیت) که به قسمتهایی از آن اشاره می کنم:

    ایشان می فرماید: در این زمان جماعت زیادی را دیده ام که در ظلمات جهل و کوری، در نقاط مختلف زندگی می کنند که در میان آنها سفاهت و بطلان جاری است و منشأ این سفاهت، این است که تابع شیطان خیال اند و گمان می کنند که اهل کمالند. آنها از شخصی تبعیت می کنند که ادعای ولایت و قرب و منزلت در پیشگاه خدا را دارد. یعنی قطب، و تصور می کنند که آن شخص از اوتادِ واصلین و مقربین است، زیرا از آن شخص کلمات سست و مزخرفات سطحی می شنوند و تصور می کنند که اینها کرامات و از اخبار الهی است.

    و به گفته های مثلاً غیبی قطب اکتفا می نمایند آنها عقل و شعور خود را تعطیل کرده و به یک شخص ناقص مانند خود، چنگ زده اند، با تمام این پلیدیها جمعی از انسانهای نادان خیال     می کنند که صوفیان دارای علمِ معرفت هستند و حق تعالی را مشاهده می کنند و به وصال الهی رسیده اند و فانی در حق و باقی به حق هستند. قسم به خدا که آنها از این حقائق چیزی جز یک اسم خالی نمی فهمند. آنها با چشم حقارت به علمای واقعی نظر می کنند و چه بسا دیده شده که صنعت گران و بازاریان آنها شغل خود را ترک کرده اند و به مدت طولانی در خدمت سران صوفیه بوده و از آنها همین حرفهای مزخرف را یاد گرفته اند ..... و قطب آنها این مزخرفات را برای صوفیه بیان می کند، گوئی که وحی می گوید .... و برای خود و بعضی از مریدان احمقش ادعای وصول الی الله دارد در حالی که آنها از فُجّار و منافقان اند و خدا می داند که آنها دروغگویانند.

     

    خلاصه : سبب اشتباه صوفیه و وسوسه شدن آنها توسط شیطان در دو چیز است  اول : قبل از اینکه علم فرا بگیرند مشغول عبادت و ریاضت می شوند در حالیکه معرفت نفس در علم و عمل است.

    دوم : چیزهایی از آنها صادر می شود که آن را کرامت و خارق عادت می نامند در حالی که آن عمل از حیله ها و شعبده بازی آنهاست .....

    (کسر اصنام الجاهلیه ص1 به نقل از سفینته البحار ج3 ص148 ماده صرف , چاپ آستان قدس رضوی)

    و در جایی دیگر می فرماید: ..... بیشترین چیزی که صوفیان به آن معتاد شده اند کلمات مزخرف شعری است .

    ... و مجالس این قوم مملو از شعر گوئی است .... خدا روی آنها را در دنیا و آخرت سیاه کند و فضیحت آنها را در دو عالم آشکار کند .

    (سفینته البحار ج3 ص 149 - کسر اصنام الجاهلیه ص26)

     

    پس واجب است که از فریب کاری آنها بر خود باشیم زیرا شرّ آنها از شرّ شیاطین برای دینِ خدا بیشتر است و شیاطین به واسطه آنها دین خدا را از قلب مردم خارج می کنند. پس ای مسکین از هم نشینی با این جاهلان که خود را شبیه سالکان کرده اند بپرهیز زیرا آنها از معرفت و یقین عریانند.

    (سفینه البحار ج3 ص 151-150 – کسر اصنام الجاهلیه ص 28)

    درقسمتهای دیگر این بیانیه جملاتی از شهید مطهری در مورد عرفان حافظ شیرازی آورده وسعی کرده اید ایشان را نیز جزو مدافعین خود قلمداد کنید.

    شهید مطهری می فرماید: والبته همواره خصوصاً در میان شیعه عرفایی بوده و هستند که هیچ امتیاز ظاهری با دیگران ندارند و در عین حال عمیقاً اهل سیر و سلوک عرفانی می باشند. و در حقیقت عرفای حقیقی، این طبقه اند. نه گروههایی که صدها آداب از خود اختراع کرده وبدعتها ایجاد نموده اند. ما دراین درسها که در باره کلیات علوم اسلامی بحث می کنیم به جنبه اجتماعی وفرقه ای ودر حقیقت به جنبه تصوف عرفان کاری نداریم.

    (کلیات علوم اسلامی ج 2ص76)

     

    منظور شهید بزرگوار کسانی هستند که آدابی مثل تشرف ودیگ جوش وغسل اسلام و... را جعل کرده اند و یا برای این که نشان دهند نوع دیگری هستند شکل و شمایل خاصی برای خود درست کرده اند. از آن جمله گذاشتن سبیل را برای تابعین خود واجب می دانند.

    در کجای دین پابوسی نسبت به قطب وشیخ فرقه آمده است. سجده به غیر خداوند حرام است.حال چگونه شما به قطبتان سجده می کنید

    در مورد خواجه شیراز نیز مطالبی در این جزوه آمده که چند بیت از اشعار حافظ صوفی ستیز را برایتان می نویسم:

    خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم            شطح وطامات به بازار خرافات بریم

    (دیوان حافظ4/154)

    بوی یکرنگی از این قوم نمی آید خیز ***   دلق آلوده صوفی به میِ ناب بشوی

    (دیوان حافظ 5/355)

    ساقی بیار آبی از چشمه خرابات     ***    تا خرقه ها بشوییم از عُجب خانقاهی

    (دیوان حافظ 355/5)

    صوفیان جمله حریفند و نظر باز ولی *** زین میان حافظ دلسوخته بد نام افتاد

    (دیوان حافظ111/11)

    و ابیات زیادی که در این نوشتار نمی گنجد.

    ادامه مطلب در پست بعدی قسمت چهارم



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/12/16 و ساعت 5:22 عصر | دیدگاه دیگران()

    ادامه قسمت اول

     

    امام خمینی (ره) به عنوان یک عارف بزرگ نه تنها از تصوف دفاع نمی کند بلکه در آثار مختلف خود به شدت ایشان را مورد نقد قرار می دهد.

             در چهل حدیث باب کبر، حدیث چهارم بعد از بحثی در مورد حکیم وعارف می فرمایند:آن که خود را مرشد وهادی خلایق می داند و در مسند دستگیری وتصوف قرار گرفته..............اصطلاحات این دو دسته (عارف وحکیم) را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده وآن بیچاره ی صاف و بی آلایش را به علماء و سایر مردم بد بین نموده، برای رواج بازار خود، فهمیده یا نفهمیده، پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده وگمان کرده به لفظ «مجذوب علی شاه» یا « محبوب علی شاه » حال جذبه و حب دست می دهد. امام(ره)در ادامه می فرما ید: ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم. این کار تو هم اینقدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله وکوچکی کله،گاهی خودش هم بازی خورده، خود را دارای مقامی دانسته، حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات واعتبارات، پیوند شده، یک ولیده ناهنجاری پیدا شده، و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده و خود را با این همه عیب، مرشد خلایق وهادی نجات امت و دارای سر شریعت دانسته، بلکه وقاحت را گاهی ازحد گذرانده، دارای مقام ولایت کلیه دانسته،             این نیز از کمی استعداد و قابلیت وتنگی سینه وضیق قلب است.

    آقای مردانی! امام در کجا ودر کدام عبارت از تصوف حمایت می کند که شما سعی دارید ایشان را مدافع تصوف و یا حتی صوفی معرفی کنید!

    امام خمینی (ره) در موضعی آشکار در دیوان اشعارش می فرمایند:

    از صوفیها صفا ندیدم هرگز                زین طایفه من وفا ندیدم هرگز

    زین مدعیان که فاش اناالحق گویند/     با خود بینی فنا ندیدم هرگز

    (دیوان اشعارامام ص94)

    وبعد می فرمایند:

    خار راه منی ای شیخ، زگلزار برو 

    از سر راه من ای رند تبهکار برو

    تو و ارشاد من ای مرشد بی رشد وتباه                

     از بر روی من ای صوفی غدار برو

    ای قلندر منش، ای باده به کف خرقه به دوش         

     خرقه ی شرک تهی کرده و بگذار برو

    (همان مدرک)

    و بعد در معنای درویش که در قدیم برای انسانهای بی آلایش به کار برده می شد و امروز صوفیان خود را درویش معرفی می کنند می فرمایند:

    آنکه دل بگسلد از هردوجهان درویش است

    آنکه بگذشت زپیدا و نهان درویش است

    خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است

    آنکه دوری کند از این و از آن درویش است

    هر که در جمع کسان دعوی درویشی کرد

    به حقیقت نه، که با ورد زبان درویش است

    صوفی ای کو به هوای دل خود شد درویش

    بنده همت خویش است چسان درویش است.

    (دیوان اشعار ص176)

    حال روی سخن من با کسانی است که سعی می کنند امام را صوفی معرفی کنند. با مطالعه مطالب یادشده کافی است تا هر عاقلی بفهمد آیا امام صوفی بوده یانه....

    در صفحه دوم بیانیه این فرقه آمده است: که سلسله جلیله ی عرفای مرتضوی رضوی! نعمت اللهی گنابادی که شیعه اثنی عشری و....در شریعت مقلد آیت الله خمینی(ره) و سایر مراجع جامع الشرایط می باشند.

     

    در این جمله ذکر چند نکته حائز اهمیت است: شما نوشته اید مرتضوی رضوی! برای همگان روشن است و تاریخ نیز شهادت می دهد که بسیاری از سلاسل شما (اقطاب) از اهل سنت بوده اند وحتی برخی از ایشان همچون عبدالله یافعی، ناصبی ومخالف ائمه علیهم السلام بودند. با چه روئی خودتان را به واسطه چنین اشخاصی به امام رضا (ع) وصل می­کنید. با چه مدرکی می گوئید: امام رضا علیه السلام خرقه قطبیت یا شیخیت به معروف کرخی داده است . اصلاً این خرقه از کجا آمده است؟

     

    امامی که انکار صوفیه را مانند جهاد در حضور رسول خدا می داند بعد بیاید نیابت خود را به کسانی بدهد که ولایت امیر مومنان علیه السلام را قبول ندارند؟ حاشا و کلا.

     

    کسانی چون جنید بغدادی، یافعی، سری سقطی، ابو البرکات، صالح بربری و....همه بر مذهب   اهل سنت بوده اند در حالی که در شجره نامه ( کرسی نامه ) سلسله شما اینها به عنوان قطب وجانشین ائمه علیهم السلام معرفی شده اند. شما در جائی دیگر خود را مقلد امام خمینی (ره) وسایر مراجع می دانید.

     

    واین درحالی است که حضرت امام خمینی (ره)در مورد پرداخت نکردن خمس می فرمایند: تا خمس مال را ندهند نمی توانند در آن مال تصرف کنند اگر چه قصد دادن خمس را داشته باشد

    (مساله 1790توضیح المسائل امام خمینی(ره)).

    حال به نظر شما با خوردن مال حرام، می شود ادعای وصول الی الله کرد؟ همه عرفا و اولیاء خدا اولین شرط تهذیب نفس را خوردن مال حلال می دانند. در حالی که طبق رویه فرقه شما به جای خمس و زکات عشریه که جزو عقاید یهود است در دستور کار قرار دارد.

     

    آقای مردانی، کدام یک از مراجع، عُشریه، تمثّل صورت مرشد در عبادات، غسل اسلام، تشّرف و بزمهای خانقاهی را مجاز می داند. برای اینکه ببینیم مراجع در این زمینه چه می گویند در پایان همین نوشتار فتاوای برخی ازمراجع را با ذکر سند چاپ می نمایم.

     

    در صفحه چهارم بیانیه، از امام (ره) این چنین آورده اید که: از اینجاست اهل سلوک معتقدند   که سالک را چاره ای نیست از اینکه باید معلم و رهبری داشته باشد....

     

    بعد با زیرکی تمام نوشته اید: چه بزرگان صوفیه این معلم اخلاق و معنویات و رهبر سیر و سلوک سالکین می باشند که در شریعت با آنکه مجتهد! می باشند جهت وحدت اسلام و مسلمین از علماء و مراجع جامع الشرایط نظیر آیت الله خمینی(ره) امر به تقلید می کنند یا عمل به احتیاط می فرمایند......

     

    شما از کجا فهمیدید که منظور ایشان از معلم اخلاق، بزرگان صوفیه هستند؟ و حال آنکه امام (ره)آنها را دزد مفاهیم می خواند. بعد هم مدعی اجتهاد اقطابتان شده اید. آیا منظورتان نور علی تابنده قطب فعلی است یا قطب قبلی علی تابنده؟

     

    جناب مردانی! اگر این آقایان بتوانند دوخط ازمتون کتب فقهی مانند: مکاسب وکفایه را شرح دهند بنده به شما ایمان می آورم چه رسد به اجتهاد!!!

    بعد در تمام صفحات هر کجا امام بحث عرفانی و اخلاقی داشته، آورده اید و منظور ایشان را متصوفه خوانده اید. الحمدلله همه آثار امام در دسترس است. و با مراجعه به آنها برای هر منصفی نیّت شما کاملاً آشکار می شود.

     

    در صفحه9 این بیانیه نوشته اید: پس اگر محققین، کتب بزرگان این سلسله را با آثار آیت الله خمینی (ره) مطابقت نمایند و تطبیق آنها را دریابند متوجه خواهند شد که

     نه تنها تفاوت، و لو جزئی وجود ندارد گوئی از روی آنها استنساخ شده است.

    آقای مردانی! شما را به تقوای الهی توصیه می کنم. منظورتان کدام کتاب است این همه انحراف که در اول این رساله آوردم، مگر جز از آثار اقطابتان بود. اگر منظورتان کتاب رفع شبهات سلطان حسین تابنده است که درآن ضمن اهانت به ساحت مقدّس امیرمومنان می گوید: وَالرّیح ُیُحرّکُ شاربَه یمیناً وشِمالاً: یعنی آن قدر سبیل حضرت بزرگ بوده که باد آن را به راست و چپ حرکت می داد.

    (همان ,ص 31)

     

    کتابهای ولایت نامه، سعادتنامه، مجمع السعادات، رجوم الشیاطین و...مملو از انحرافاتی است که اگر فرصتی دست داد در رساله ای جدا برایتان منتشر خواهم کرد. حال چطور شما به خود اجازه می دهید ادعا کنید که آثار امام از آثار انحرافی اقطاب شما استنساخ (کپی برداری) شده است.

     

    بعد جمله ای از امام در مورد تفسیر بیان السعادة آورده اید. جناب آقا ! حضرت امام فقط نام تفسیر و نام سلطان علی را آورده اند. در کجا از فرقه شما حمایت کرده اند که شما سعی در القاء آن دارید.

     

    اما چند نکته در مورد این تفسیر لازم به ذکراست.

    نام موسّس گنابادیه سلطان محمد است در حالیکه در اینجا سلطان علی ذکر شده است و اگر منظور حضرت امام لقب فرقه ای ایشان بود سلطان علی شاه می گفتند .

     

    نویسندگان بسیاری معتقدند که این تفسیر مربوط به نویسنده دیگری است. مقدمه آن که توسط ملا سلطان گنابادی نوشته شده است از لحاظ نوع نگارش و اِعراب، بسیار با متن تفسیر متفاوت است.

     

    مرحوم آقا بزرگ تهرانی کتاب شناس بزرگ معاصر در کتاب ارزشمند الذریعه می نویسد: برخی معتقدند این تفسیر مربوط به ملا سلطان است. اما نگاهی به اعراب اول آن نشان دیگری دارد.

     

    سپس می گوید: عین عبارات این تفسیر در رساله شیخ علی ابن احمد مهائمی کوکنی متولد سال 776 ومتوفی 835 مشهور به مخدوم علی مهائمی موجود است. همچنین الفاظ آن را   سید غلامعلی آزاد بلگرامی در کتابش سُبح? المرجان، تالیف سال 1177 آورده است.

    (الذریعه جلد 3 ص181)

    ادامه مطلب در پست بعدی



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/12/16 و ساعت 5:20 عصر | دیدگاه دیگران()

    نوشته ای که پیش رو دارید به قلم و زحمات استادم است که خواهشمندم به زحمات این استاد گرانقدر ارج نهید و تا آخر نوشته را مطالعه کنید مخصوصا جستجوگران حقیقت و عرفان واقعی، حتما مطالعه نمایند.

     

    بسم الله الر حمن الر حیم

    نقدی بر صوفی گری (به قلم استادم)

    چندی پیش بیانیه ای از سوی فرقه صوفی نعمت اللهی گنابادی منتشر گردید. نویسنده در این بیانیه طبق روال معمولِ این فرقه سعی در القای مطالب خلاف واقع وتبلیغ برای عقاید انحرافی خود دارد. استفاده از مطالب بزرگان دین وعلمای تشیع در حوزه مطالب عرفانی ومنتسب نمودن آن به تصوف از جمله شگردهای نویسنده این بیانیه می باشد.

    در همین راستا برای روشن شدن اهداف این فرقه وانحرافات آن مطالبی را نوشتم که امیدوارم مورد قبول حضرت حق واقع شود.

    نوشته حاضر نقدی است بر بیانیه یوسف مردانی نماینده قطب این فرقه در شهرستان کرج .

     

    آشنائی اجمالی با صوفی گری

     

    قال الرضا علیه السلام : مَن ذُکرَعِندَه الصوفیه ولَم یُنکرهم بِلسانه و قلبِه فلَیسَ منّا و مَن اَنکَرهم فَکانّما جاهَد الکُفّار بَینَ یدی رسول الله.

    امام رضا علیه السلام می فرمایند:

    هر کس نزد او از صوفیه سخنی به میان آید و با زبان و دل آنها را انکار نکند از ما نیست . وهر کس ایشان را انکار کند مانند این است که در حضور رسول خدا (ص) با کفار جهاد نموده است.

    (حدیقة الشیعة ص 564)

    دومین فتنه بزرگ پس از ماجرای سقیفه در امت اسلامی ، توطئه جانشینی شخصیتهای ساختگی برای هدایت خلق بود. این جریان که با زهد بازیهای حسن بصری شروع شد توسط شخصی بنام ابو هاشم کوفی (صوفی) رسماً بعنوان جریان تصوف راه اندازی شد . از همان ابتدا به دلیل مغایرت تفکر این جریان با اسلام، اهل بیت علیهم السلام به مخالفت با ایشان پرداختند.

    امام صادق علیه السلام در مورد اولین صوفی (مخترع تصوف یعنی ابوهاشم کوفی) می فرمایند:

    انّه کان فاسدَ العقیده جداً،وهو الذّی اِبتَدَع مذهبا ًیقال له التصوف ،وجَعلَه َمفرّا لعقیدتِه الخبیثه.

    یعنی: همانا او (ابوهاشم) فساد جدی عقیدتی دارد او کسی است که مذهبی را بدعت گذاشت که تصوف نامیده شد و آن را محل فراری برای عقیده خبیث خود قرار داد.

    (اثنی عشریةص22)

    از سایر ائمه نیز روایاتی در ذم صوفیه وارد شده است.

    این جریان کم کم برای خود آدابی بنا نهاد. و هر روز بدعتی تازه وارد دین مبین اسلام نمود . در قرن چهارم هجری توسط یکی از حاکمان مسیحی در رمله ی شام، اولین خانقاه برای صوفیان ساخته شد. همه سران تصوف تا قرن 11 هجری از اهل سنت بوده اند.

    خواجه عبد الله انصاری می گوید:

    از بین دو هزار صوفی که تا کنون دیده ام، دو تن ایشان بر مذهب روافض (شیعه) بوده اند.

    (نفحات الانس ص60)

    از زمان پیدایش این جریان انحرافی، علمای بزرگ شیعه همیشه با آنها مقابله نموده اند. و در آثار اکثر علمای بزرگ نقدهای تندی بر ایشان می توان دید.    

     

    فرقه نعمت الهی گنابادی

    سلطان محمد بیچاره (فامیل نامبرده) گنابادی در سال 1294 این فرقه را تاسیس نمود. سخنان گزاف و انحرافات عقیدتی وی باعث شد که مرحوم آیت الله آخوند خراسانی صاحب کفایه؛ وی را مرتد اعلام نماید که در سال1327 هجری قمری توسط عده ای از شیعیان در بیدخت گناباد به قتل رسید و قطبیت در خاندان وی موروثی شد. قطب فعلی این فرقه نور علی تابنده، از سران نهضت آزادی و از مخالفین سر سخت نظام جمهوری اسلامی می باشد. در ذیل به گوشه هایی از انحرافات و بدعتهای این فرقه اشاره می نمایم :

    1-تجسم صورت مرشد در عبادات:

    یکی از بدعتهای این فرقه در نظر گرفتن صورت قطب (مرشد) در عبادت است. و حال آن که در عبادات تقرب به خدا شرط است و حتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز در مورد خود یا اهل بیت علیهم السلام چنین دستوری نداده اند.

    ملا علی گنابادی پسر موسس این فرقه و یکی از اقطاب آنها می گوید: مقلد ناچار است در وقت عمل مطاع (مرشد) را در نظر آورد.

    (صالحیه چاپ دوم ص334 حقیقت ص598)

    پدر وی سلطان محمد گنابادی می گوید:

    اگر صورت مرشد ظاهری را خیال در نظر نداشته باشد صورت هواهای نفسانی که بت تراشی نفس اند هیچ وقت از نظر او نرود.

    (سعادت نامه ص12-10)

    و میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه از اقطاب سلسله اینها می گوید: در این حال باید که سالک در مجامع و احوال و افعال و اقوال از مراقبت صورت مرشد غافل نگردد. در هنگام ذکر و ورد و طاعت و خدمت، از وجه شیخ خود زایل نگردد.

    (ریاض السیاحة ص371)

    2- عُشریه :

    اینها بر خلاف نصّ صریح قرآن به جای خمس عشریه را درست کرده اند که به قطب یا نماینده وی داده می شود. (در حالی که عشریه از احکام یهود بوده است )

    ملا سلطان گنابادی می گوید: یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود مغنی از زکوة زکوی و از خمس خواهد بود.

    (نابغه علم و عرفان چاپ تابان ص204)

    3- غُسل اسلام:

    یکی دیگر از بدعتهای این فرقه غسل اسلام است که باید شخص قبل از تشرف غسل اسلام کند. این غسل به تقلید از غسل تعمید مسیحیان درست شده است . ضمناً این توهینی به دیگر مسلمین است چون معنای آن این است که شخص تا قبل از صوفی شدن مسلمان نبوده است.

    4- مقام قطب:

    اینها قطب را امام وقت می دانند.هر چند در ظاهر سعی می کنند نشان دهند ائمه شیعه صلوات الله علیهم را قبول دارند ولی در آثار وافکار رهبرانشان مساله طور دیگری است

    در فصلنامه «عرفان ایران» (ارگان رسمی فرقه گنابادی) آمده است که:

    «اعتقاد به وجود امام به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف تقریبا یکسان است.»

    (مصطفی آزمایش. عرفان ایران. ص 33. انتشارات حقیقت. چاپ اول. زمستان 1379)

    ودر صفحه بعد می نویسد:

    «قطب و امام هر دو مظهر یک حقیقت و دارای یک معنا و اشاره به یک شخص است.»

    (همان مدرک. ص34)

    ملا سلطان گنابادی در مورد مقام قطب (در وقت تشرف وبیعت) می­گوید:

    «طالب و مرید اراده حضور نماید چنین داند که به خدمت پادشاه مقتدری می­رود و به بخشش او امیدوار باشد که به یک آن دو عالم را بی سبب به او بخشد و خیال را مشغول صورت شیخ دارد.»

    (سلطان محمد گنابادی سعادت نامه، ،ص 162. انتشارات حقیقت، 1383)

    و بعد اضافه می­کند:

    «چون وارد حضور گردد در کمال عجز و فروتنی که شیوه نیازمندان است صورت بر خاک مذلت گزارد و به شکرانه این نعمت سجده بجای آورد.»

    (همان مدرک ص 163)

    در کمال تعجب ثمره ارسال رسل وانزال کتب آسمانی را اقتدا وبیعت با قطب می­داند و می­گوید:

    «مقصود از خلقت تو این طاعت و اقتداست بلکه می­گوییم ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیاء و مشقت اولیاء از برای ارادت و اقتداست.»

    (همان مدرک ص 138.)

    و ضمن ادعای ولایت مطلقه برای اقطاب می­نویسد:

    «صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب بینی و علی توان گفت به آن اعتبار که مضاف به کثرات است و مستولی بر کل است و ربّ توان گفت که تربیت کل موکول با اوست. خالق توان گفت به اعتبار اینکه خالقیت حق تعالی بواسطه آن ظهور می­یابد.»

    (سلطان محمد گنابادی ولایت نامه، ،ص 11. انتشارات حقیقت، 1383)

    وی در حکم قطبیت فرزندش با کپی برداری از ماجرای غدیر می­گوید:

    «پوشیده نماند که هر یک از اولیاء عظام را در زمان حیات و بعد از ممات خلفا و نوّاب لازم که رشته دعوت منقطع نشود که در بقاع ارض و در جمله زمان حکم یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک... جاری باشد؛ لذا این ضعیف سلطان محمد نور چشم خود ملا علی را خلیفه خود قرار دادم و چون اشاره غیبیه شده بود تأخیر را روا نداشتم.»

    (ملا علی گنابادی ،صالحیه،ص 346،انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم.1346)

    این مطلب کپی سازی غدیر است.

    اما پاسخ به بیانیه این فرقه :

                 نویسنده (یوسف مردانی) با زیرکی تمام در اکثر صفحات، جملاتی از امام خمینی(ره) و علما می آورد، (که درباره عرفان و علمای شیعه است) و بعد از آن با شگردی خاص می گوید: منظور ایشان صوفیه یا اقطاب صوفیه است.

    ادامه مطلب در پست بعدی.......



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/12/16 و ساعت 5:18 عصر | دیدگاه دیگران()

     لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    آیا نورعلی تابنده مورد تایید امام بود؟
    سید حسن،دعایی و نورعلی تابنده
    درویش علاقمند به شهرت
    نورعلی تابنده قبل از درویشی
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت هشتم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت هفتم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت ششم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت پنجم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت چهارم)
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت سوم)
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت دوم) 2
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت دوم)
    افشای تشکیلات سیاسی فرقه گنابادی (قسمت اول)
    فرقه ای که حزب سیاسی شد
    سید حسین نصر،شهرام پازوکی و اسلام ناب آمریکایی
    [همه عناوین(103)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا

    معرفی وبلاگ به دوستان
    ایمیل شما:
    ایمیل دوستتان:

    ”باشگاه