سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مؤمن نسبت به لغزش برادرش، مهربان و آسانگیر است و [حقّ ] دوستی دیرین را رعایت می کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 8

                                  

باسمه تعالی
تقارن سالگرد سی و دومین فجر انقلاب اسلامی ایران با فرار دیکتار مصر (حسنی نامبارک) را به همه آزادی خواهان و مستضعفان جهان اسلام تبریک و تهنیت عرض می کنم.

نیاز دیدم چند کلمه ای پیرامون شخصیت والای بنیانگذار انقلاب اسلامی، نابغه عرفان و حماسه و جهاد ، حضرت روح الله الموسوی الخمینی (سلام الله علیه) بنویسم که البته قلم از بیان توصیف ابعاد شخصیتی ایشان عاجز است.

شاید بتوان با ذکر چند اثر مهم از آثار بسیار زیاد انقلاب اسلامی و نهضت امام خمینی سلام الله علیه بتوان قطره ای از دریای عرفان حضرت روح الله را مورد بررسی قرار داد و از آن نوشید و این حقیر تنها به دو اثر مهم اشاره می کنم :
1. یکی از آثار نهضت انقلابی و الهی حضرت روح الله، بیدار کردن امت اسلام از خواب غفلت و از تخدیر اذهان و ابدان بود. یعنی آنچه که دشمنان اسلام در هدفی بلند مدت و معالیل ذلیلش همچون فرقه های صوفیه در پی تحقق آن بودند را مورد هدف قرار داد و پرچم مبارزه با رهبانیت اسلامی که یکی از شاخه های اسلام آمریکایی است را برافراشت. طبیعی است که فعالیت فرقه های صوفیه که مورد حمایت مالی و سیاسی دشمنان اسلام هستند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی روزافزون شود چراکه احساس خطر کرده اند و شاهد بیداری امت اسلامی هستند.

2. یکی دیگر از آثار انقلاب حضرت روح الله (سلام الله علیه) پرورش عارف مجاهد بود نه عارفنمای ریاکار دکاندار. حضرت امام ره شهدایی پرورش دادند که با خون خود و جهاد مخلصانه در سیر و سلوک عارفانه به فنای فی الله حقیقی رسیدند نه فنای فی الله خیالاتی صوفیانه. با اطاعت از فرامین نورانی اسلام در سایه سار قرآن و عترت و پیروی از امام خود تا لحظات آخر دست از شریعت برنداشتند و با نیل به حقیقت واقعی طریقت همراه با شریعت را با شریان خون خود ممزوج نمودند تا جام شهادت را نوشیدند. صوفیه همیشه در پی آن بوده که عرفان را از جهاد جدا کند که یقینا خیانت به اسلام است. در حالیکه عرفان اسلامی توام با حماسه و روحیه مجاهدانه است. که قرآن در جایجای خود اشاره بدان دارد که فرمود : « الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ » (توبه/20) و همانا ایمان واقعی را در کنار هجرت و جهاد قرار داده است نه ایمان نمایی راهبانه صوفیانه. و این است ملاک قطبیت واقعی نه قطبیت ریاکارانه و دکاندارانه صوفیه.

ان شالله در آینده، بیشتر به مقایسه عرفان واقعی و عرفان صوفیانه خواهیم پرداخت. ..... دعایمان کنید.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در پنج شنبه 89/11/21 و ساعت 10:43 عصر | دیدگاه دیگران()

    نقد صلح کل (قسمت دوم)

    در بحث های قبل اشاره کردیم که عقیده « صلح کل » صوفیان از نظر مبنایی نه تنها با مبنای قرآن و حدیث مغایرت داشته بلکه با مبنای اصلی اسلام که برحق بودن دین اسلام بر دیگر ادیان و مرام هاست مغایرت دارد. اما در بحث قبل فقط به نقد یک بُعد از ابعاد عقیده صلح کل پرداختیم و آن بُعد کثرت گرایی دینی یا همان پلورالیسم دینی بود که با ادله ای که در آنجا ذکر کردیم اثبات شد که صلح کل همان پلورالیسم دینی است و این نگاه با اسلام در مغایرت است . اما صلح کل یک بُعد دیگر و یا می توان گفت که یک پیامد و استلزام دیگر را هم به دنبال دارد و آن اینکه بر طبق اعتقاد به صلح کل لازم نیست با مستکبران و ظالمان و ستمگران به مخالفت و مبارزه پرداخت. به عبارت دیگر، اعتقاد صوفیان به عقیده صلح کل، مستلزم این موارد می باشد :

    1)      سکوت در برابر ظلم ظالمان و مستکبران عالَم

    2)      سکوت در برابر فساد مفسدان عالَم

    3)      بیهوده بودن امر به معروف و نهی از منکر

    4)      هم سطحی ظالم و مظلوم، همچنین هم سطحی مومن با کافر و فاسق و فاجر، از لحاظ انسانیت

    5)      همرنگ شدن با دشمنان دین و عدم برائت از مشرکین

    6)      بسته شدن راه جهاد فی سبیل الله

    7)      و.....

    یعنی از سر سازش و دوستی به همه انسانهای جهان باید نظر کرد ولو هر کس که باشد چه ظالم و چه مستکبر و زورگو چه فتنه انگیز و .... . هرکه بود و هرچه بود باید با آن از سر سازش و دوستی وارد شد.این هم یک بعد صلح کل است.

     

    اما ببینیم آیا واقعا این مسئله با مبنای اسلام موافقت می کند یا خیر؟

    روشن است که یکی از مهمترین و اساسی ترین مبانی اصیل اسلامی مسئله « استکبار ستیزی و برائت از مشرکین و دشمنان خداست » چراکه در جای جای قرآن و سیره عملی و اخلاقی و رفتاری اولیاء الهی همچون پیامبران الهی و چهارده معصوم علیهم السلام این مسئله به وضوح قابل درک است.

     

    استکبار ستیزی در قرآن

    در قرآن کریم به آیات بسیار زیادی می توان اشاره کرد که به همین مسئله پرداخته و مومنان را به مبارزه با کفر و شرک و ظلم و ستم امر می کند البته آیاتی که در این مسئله باید به آن اشاره کرد به چند دسته تقسیم می شود :

    - آیاتی که دستور به مبارزه با کفر و جهاد در برابر کافران و ظالمان و مستکبران می دهد :

    آیه 12 سوره مبارکه توبه « فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُون‏ »

    آیه 39 سوره مبارکه حج « أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا »

    آیه 193 سوره مبارکه بقره « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمین‏ »

    و ......

     

    - همچنین آیاتی که اشاره به برائت از مشرکین دارد :

    آیه 1 سوره مبارکه توبه « بَرَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ »

    آیه 68 سوره مبارکه انعام « فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ »

    و ....

     

    - و آیاتی که اشاره به تبلیغ و امر به معروف و نهی از منکر دارد :

    آیه 71 سوره مبارکه توبه « وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر » که اشاره به همین مسئله امر به ارزشها و نهی از ضد ارزشها دارد.

    آیه 39 سوره مبارکه احزاب « الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسیبا » که به تبلیغ ندای الهی و مبارزه با خرافات و بدعت ها اشاره می کند.

     

    استکبار ستیزی و برائت از دشمنان در احادیث و روایات

    مهمترین و بارزترین نمونه ای که می توان در نقد این بُعد از ابعاد عقیده صلح کل صوفیان مثال زد فلسفه قیام اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و نهضت بزرگ عاشورا است که اباعبدالله الحسین با قیام خود نشان داد که در برابر ظلم و فساد نمی توان سکوت کرد و نمی توان با همه انسانهای روی زمین در هر چهره و لباسی که باشند بطور یکسان سر سازش داشت. ایشان نشان دادند که حتی با فدا کردن جان و اموال و خانواده خود هم باید به پیکار با ضد ارزشها رفت. امام حسین فرمودند : « و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل »

    (بحار الانوار 44/191 – 45/7)

    یعنی به خدا سوگند من دست بیعتی که با ذلت همراه است به شما ظالمان و ستمگران و مفسدان نمی دهم. و عباراتی همچون « هیهات منا الذلة » . این تز عاشورا و امام حسین _علیه السلام_ است ولی صوفیان بر خلاف حرکت امام حسین حرکت می کنند و با این عقیده انحرافی که مغایر با شعار اسلامی « لا رهبانیة فی الاسلام » است، دست بیعت با همه کفار و ظالمان هم می دهند و خود را شیعه آن حضرت هم می نامند؟!!!

    در روایتی از امام علی علیه السلام می خوانیم که در سفارششان به حسنین _علیهما السلام_ می فرمایند : « کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا » یعنی آب شما نباید با ظالمان در یک جوب برود بلکه باید با ظالمان در هرکجای عالم که باشند دشمنی داشته باشید.

    (مستدرک الوسائل 12/180)و(بحار الانوار 42/244)و(غررالحکم 481)

    لازم به ذکر است که در زیارت عاشورا می خوانیم : « ... فأسال الله الذی أکرمنی بمعرفتکم و معرفة أولیائکم و رزقنی البراءة من أعدائکم‏ .... » که اشاره به همین دشمنی با دشمنان خدا و دین دارد و با عقیده صلح کل سازگاری ندارد.

    و روایات بسیاری دیگر که می توانید خود تحقیق کنید که مجال ذکر آنها در اینجا نیست بلکه فقط چند نمونه برای تذکار اشاره شد.

     

    حال سوال ما از صوفیان این است :

    با توجه به این آیات و روایات چطور می توانید خود را مسلمان و عارف بالله بنامید؟

    چطور می توانید به عقیده صلح کل معتقد باشید در حالیکه با مبانی اصیل اسلامی همچون مبارزه با طاغوت و استکبار، مبارزه با ظلم و فساد، امر به معروف و نهی از منکر، ابلاغ دین اسلام، برائت از کفر و شرک و ظلم ستمگران مغایرت دارد؟

    چطور می توانید صلح کلی باشید و جنایات رژیم اشغالگر قدس یعنی صهیونیسم جنایتکار را نادیده بگیرید؟

    چطور می توانید در برابر فساد و ظلمی که جهان را فراگرفته که هزاران هزار انسان بی گناه زیر یوغ این ستمگران همچون آمریکا و اسرائیل در حال آزار و اذیت بسر می برند، چشم بپوشید؟ خود را مسلمان می دانید؟

    چطور می توانید خود را مسلمان بلکه شیعه علی بن ابیطالب _علیه السلام_ معرفی کنید در حالیکه مغایر با مشی آن حضرت عمل می کنید؟ مگر مولا علی علیه السلام نفرمودند : کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا . آیا ظلم و ستم جهانی و فتنه های امروزه بشریت که بر مسلمانان و مستضعفین می شود ضد ارزش نیستند. چرا همانطور که بیانیه های بسیاری بر علیه این نظام و انقلاب می دهید همانطور که این همه حمله می کنید به علما و مراجع و شکایت از این نظام اسلامی می کنید، در برابر این همه ظلم که از سوی مستکبران جهان همچون آمریکا و اسرائیل سکوت می کنید و حتی یک بیانیه هم بر علیه آنان صادر نکرده و نمی کنید؟

     

    البته چه سود که شما خود مورد حمایت غرب و استعمارید و همچنین برعکس!!!  اینها گفته شد تا اتمام حجتی بر شما عارف نمایان صوفی باشد که دم از عرفان به ظاهر اسلامی خود زده و خود را منتسب به تشیع می کنید ولی بر خلاف روح و مبانی تشیع عمل می کنید.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در پنج شنبه 88/10/10 و ساعت 6:59 عصر | دیدگاه دیگران()

    دیدگاه امام خمینی(ره) در مورد صوفیه

    بنابر آنچه در قبل اشاره کردیم یکی از ترفند های صوفیان (مخصوصا صوفیان گنابادیه) صوفی جلوه دادن بسیاری از علمای شیعه می باشد، که این مسئله در مورد حضرت امام خمینی ره که عارفی برجسته و فقیهی مجاهد در بین علمای شیعه می باشد هم صدق کرده و شخصیت بزرگوار امام خمینی ره را هم مورد تهمت قرار داده و ایشان را صوفی قلمداد کرده اند

    حقیقت چیست؟....

    باید گفت که امام خمینی نه تنها صوفی نبوده بلکه از مخالفان سرسخت صوفیه بوده که این را در آثار ایشان می توان یافت.

    حضرت امام خمینی(ره) در مورد حکیم و عارف می فرمایند : آن که خود را مرشد و هادی خلایق می داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته، اصطلاحات این دو دسته (عارف و حکیم) را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچاره صاف و بی آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده، برای رواج بازار خود، فهمیده یا نفهمیده، پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده به لفظ « مجذوب علیشاه » یا « محبوب علیشاه » حال جذبه و حبّ دست می دهد.

    امام (ره) در ادامه بیان خود می فرماید : ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم! این کار تو هم اینقدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله، گاهی خودش هم بازی خورده، خود را دارای مقامی دانسته، حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات، پیوند شده، یک ولیده ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده و خود را با این همه عیب، مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سرّ شریعت دانسته؛ بلکه وقاحت را گاهی از حدّ گذرانده، دارای مقام ولایت کلیه دانسته، این نیز از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است.[1]

    ایشان در دیوان اشعار خود می فرمایند :

    خار راه منی ای شیخ ز گلزار برو                              از سر راه من ای رند تبهکار برو

    تو و ارشاد من ای مرشد بی رشد و تباه                   از بر روی من ای صوفی غدار برو

    ای قلندر منش، ای باده به کف خرقه بدوش               خرقه شرک تهی کرده و بگذار و برو[2]

    ایشان در شعری خطاب به حلاج می فرمایند:

    گرتو آدم زاده هستی علّم الاسماء چه شد                قاب قوسینت کجا رفته است أو أدنی چه شد؟

    بر فراز دار، فریاد انا الحق می زنی                           مدعی حق طلب إنّیت و إنّا چه شد؟

    مرشد از دعوت به سوی خویشتن بر دار دست           لا الهت را شنیدستم ولی الاّ چه شد؟[3]

    ایشان در جای دیگر می فرمایند :

    از صوفی ها صفا ندیدم هرگز                      زین طایفه من وفا ندیدم هرگز

    زین مدعیان که فاش انا الحق گویند             با خودبینی فنا ندیدم هرگز[4]

    تا کوس انا الحق بزنی خودخواهی               در سرّ هویّتش تو نا آگاهی

    بردار حجاب خویشتن از سر راه                   با بودن آن هنوز اندر راهی[5]

    گر نیست شوی کوس انا الحق نزنی            با دعوی پوچ خود معلق نزنی

    تا خودبینی تو، مشرکی بیش نیی              بی خود بشوی که لاف مطلق نزنی[6]

     

    فریاد انا الحق ره منصور بود                                    یارب مددی که فکر راهی بکنیم[7]

    صوفی از وصل دوست بی خبر است             صوفی بی صفا نمی خواهم[8]

    گوش از عربده صوفی و درویش ببند             تا بجانت رسد از کوی دل، آواز سروش[9]

    امام خمینی (ره) در ردّ عقیدة بطلانِ شریعتِ تصوف، می فرمایند :

    « و بالجمله ، کشفی اتمّ از کشف نبی ختمی و سلوکی اصحّ و اصوب از آن نخواهد بود . پس ترکیبات بی حاصل دیگر را که از مغزهای بی خرد مدعیان ارشاد و عرفان است، باید رها کرد ... پس، از بیانات سابقه معلوم شد که آنچه پیش اهل تصوف معروف است که نماز وسیله معراج سلوک و سالک است و پس از وصول، سالک مستغنی و از رسوم گردد ، امر باطل و بی اصل و خیال خام بی مغزی است که با مسلک اهل الله و اصحاب قلوب مخالف است و از جهل به مقامات اهل معرفت و کمالات اولیا صادر شده است، نعوذ بالله منه.[10]

    حضرت امام (ره) ضمن مخالفت جدی با شطحیاتِ متصوفه، می فرماید: « ای مدعی معرفت و جذبه و سلوک و محبّت و فناء، تو اگر به راستی اهل الله و از اصحاب قلوب و اهل سابقه حسنایی هنیئا لک، ولی این قدر شطحیات و تلوینات و دعوی های گزاف که از حب نفس و وسوسه شیطان کشف می کند، مخالفت با محبّت و جذبه است؛ « انّ اولیائی تحت قبائی لایعرفهم غیری ». تو اگر از اولیاء حق و محبّین و مجذوبینی، خداوند می داند؛ به مردم اینقدر اظهار مقام و مرتبت مکن. و اینقدر قلوب ضعیفه بندگان خدا را از خالق خود به مخلوق متوجّه مکن و خانه خدا را غضب مکن! بدان که این بندگان خدا عزیزند و قلوب آنها پر قیمت است، باید صرف محبت خدا شود. این قدر با خانه خدا بازی مکن و به ناموس او دست درازی نکن؛ « فإنّ للبیت ربّا » پس اگر در دعوی خود صادق نیستی، در زمره دورویان و اهل نفاقی.[11]

    و در جایی دیگر در مورد شطحیات، می فرمایند: « همه شطحیات از نقص سالک و سلوک و خودی و خودخواهی است.[12]

     

    از مجموع سخنان امام خمینی چنین استفاده می شود که عرفان آن بزرگوار، مغایر با عرفان تصوف است و چنانچه مطالبی را از دیگران دارد، بر اساس «خذالحکمة ولو من اهل النّفاق» می باشد و لا غیر.

     



    1. (شرح چهل حدیث، حدیث چهارم، باب کبر، ص91، ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج)

    2. (دیوان امام خمینی، چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص176)

    3. (همان، ص94)

    4. (همان، ص217)

    5. (همان، ص248)

    6. (همان، ص246)

    7. (همان، ص226)

    8. (همان، ص160)

    9. (همان، ص130)

    10. (سر الصلوة، امام خمینی، ص12)

    11. (چهل حدیث، حدیث9)

    12. (مصباح الهدایه، ص207)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 88/9/20 و ساعت 1:56 عصر | دیدگاه دیگران()

    صوفیه و مسئله امامت

    قبلا اشاره کردیم که ولایت در صوفیه اکتسابی بوده و چهارچوب خاصی ندارد (هرچند بر خلاف این را اظهار کنند) یعنی مسئله امامت و ولایت در صوفیه به صورت «نوعی» است، آنها معتقدند که هر کس شرایط قطبیت را دارا شد (یعنی مراحل سیر و سلوک تصوف را طی کند) امام وقت خواهد بود اما در نزد شیعه امامت به صورت « شخصی » است یعنی امامت محصور در دوازده امام معصوم که از جانب خداوند معین شده اند می باشد و تنها ولایت را مخصوص این دوازده امام معصوم می داند. بنابراین یکی از مهمترین نقاطی که تصوف و تشیّع را در تقابل یکدیگر قرار می دهد مسئله نوعی بودن امامت در تصوف است. چراکه شیعه معتقد است امام و ولی وقت، حضرت بقیة الله الاعظم _عجل الله فرجه_ می باشد و امامی به عنوان سیزدهمین امام معصوم درکار نیست بنابراین با صوفیه در تباین قرار می گیرد.

     

    آنچه در مسئله امامت تصوف به آن برمی خوریم یکی ولایت اکتسابی اقطاب است و دیگر، اعتقاد به ولایت و امامت نوعی است و دیگر اینکه متصوفه اعتقادی به ولایت مراجع و فقها در زمان غیبت امام معصوم ندارند و در آخر اینکه اصلا اعتقادی به مهدویت و ظهور حضرت مهدی _عجل الله فرجه_ در آن مشاهده نمی شود. به عنوان مثال موسس فرقه گنابادیه ملاسلطان گنابادی در کتاب مجمع السعادات می گوید : در بیان اینکه هر کس بشناسد امام خود را، حاجت به انتظار ظهور حضرت قائم او را نخواهد بود؛ نه در عالم صغیر و نه در عالم کبیر.

     

    به اعتقاد شیعه ، فقهاء و مراجع عظام، بر شیعیان ولایت عامه دارند چراکه توسط خود امامان معصوم به عنوان نائبان عام و ولیّ معرفی شده اند، که این نقطه دیگری است در تقابل تشیع و تصوف که در تصوف اعتقادی به این ولایت برای فقهاء نمی باشد.(هرچند ممکن است گاهی در گفتارشان چنین امری مشهود نباشد اما درعمل مشهود است)

    آنچه به عنوان ولایت مطلقه قطب در صوفیه مشاهده می شود زمین تا آسمان با عقیده تشیع در ولایت امامان معصوم (ودر زمان غیبت، ولایت فقهاء) فرق دارد.

     

    وجه تمایز و تباین تصوف و تشیع در مسئله ولایت و امامت در این موارد خلاصه می شود :

    - ولایت در تصوف اکتسابی است و هر کس توانست به مقام فنای فی الله برسد می تواند قطب شود و ادعای قطبیت کند (البته در مورد قطب فعلی گنابادیه آقای نورعلی تابنده چنین مسئله ای رعایت نشده و وی به طرز مشکوکی یک شبه و بدون طی مراحل فنای فی الله، قطب فرقه شد) و انتصاب الهی در آن دخیل نیست اما در تشیع انتصاب باید از جانب خدا باشد یعنی ولی وقت و امام زمان باید ولایتش از جانب خداوند باشد وگرنه اجازه ولایت بر دیگران ندارد که این ملاک با ادله عقلی و نقلی در دوازده امام معصوم شیعه مشهود است و ولایت آنها اکتسابی نبوده بلکه از جانب خداوند می باشد.

     

    - ولایت در نزد صوفیه حدّ و مرزی ندارد و چهارچوب خاصی ندارد به این صورت که اقطاب حتی اگر از چهارچوب شرع هم خارج شوند باز هم دارای ولایت می باشند حال انکه در امامت امامان شیعه اثنی عشریه شروطی وجود دارد از جمله اینکه امام باید اولا فقط منصوب از جانب خداوند باشد و ثانیا معصوم باشد یعنی از گناهان کبیره و صغیره و سهو و خطا و نسیان معصوم بدور باشد که این هم موهبتی از جانب خداوند است که به ایشان اعطاء می شود

     

    - در ولایت اقطاب صوفیه، عصمت شرط نیست، اما در ولایت امامان شیعه عصمت شرط است و بدون عصمت ، ولایت محقق نمی شود . ممکن است گفته شود : پس ولایت فقها و علمای شیعه در زمان غیبت چگونه است؟

    در پاسخ باید گفت : اوّلا این اعطای ولایت با اجازه خود ائمه معصومین بوده و ثانیا شرایطی برای آن ذکر شده که اگر آن شرایط در عالم و فقیهی موجود نباشد نمی تواند ولایت عامه بر مردم داشته باشد.(هرچند ممکن است در بین علمای شیعه در رابطه با محدوده و وسعت ولایت نظرات مختلفی باشد از جمله اینکه عده ای از فقها از جمله امام خمینی (ره) معتقد به ولایت مطلقه فقیه می باشند و عده ای از فقها قائل به ولایت مقیّده فقیه اما در اصل ولایت فقیه در زمان غیبت بین همه علمای شیعه اتفاق نظر وجود دارد.

     

    - در تشیع، امامان معصوم هم ولایت تشریعی و هم ولایت تکوینی بر مردم دارند اما چنین اعتقادی در تصوف مشاهده نمی شود و در واقع هم، چنین ولایتی از طرف خداوند به آنها داده نشده و این ها فقط دکانی در برابر ولایت ائمه باز کرده اند)

     

    - در تصوف به علت وجود فرقه های مختلف صوفیه، تقابل زیادی بین اقطاب فرق صوفیه مشاهده می شود به طوری که قطب هر فرقه، فرقه خود را تنها راه وصول الی الله معرفی کرده و فرقه ها و اقطاب دیگر فرقه ها را مورد طعن و رد قرار داده و هیچ فرقه ای را جز طریقت خود قبول ندارند و لذا در بین فرق و اقطاب صوفیه معرکه ای از آراء مختلف و ضد و نقیض مشاهده می شود که شاید در بین دیگر مذاهب اسلامی مشاهده نشده، اما آنچه در تشیع موجود است همگرایی و طریقه ای یکسان بین ائمه اطهار می باشد و هر کدام از ائمه معصوم یکدیگر که را رد نکرده بلکه همدیگر را تایید کرده و به امامت امام بعد از خودش تصریح نموده اند. و چنین تشطط آرایی در بین ائمه شیعه وجود ندارد. از همان ابتدا که پیامبر اکرم _صلی الله علیه و آله_ جانشینان بعد از خود را معرفی نمودند هیچ خبری از دعوا بر سر ولایت و امامت بین ائمه اطهار نبوده اما در فرقه های صوفیه چنین بوده و هرکس در هرجا ادعای قطبیت کرده و خود را ولیّ وقت معرفی نموده و دیگر اقطاب را مورد طعن قرار داده است.

     

    - هیچ تصریحی به ولایت اقطاب در آموزه های دینی از جمله قرآن کریم و سنت رسول الله و ائمه معصومین ذکر نشده بلکه ائمه در برابر چنین بدعتی مبارزه نموده اند و مردم را از این بدعت صوفیه برحذر داشته اند. بنابراین هیچ دلیلی بر مشروعیت ولایت اقطاب صوفیه وجود ندارد حتی دلیل بر عدم مشروعیت آن موجود است. قبلا در بحث تفاوت عرفان و تصوف در تفسیر آیاتی از قرآن، کلام ائمه معصومین را در عدم مشروعیت ولایت غیر آنها ذکر کردیم.

     

    - آخر اینکه آنچه در تاریخ تصوف دیده می شود این است که بنیانگذاران و موسسان و سران بزرگ تصوف شیعه نبوده اند و از مخالفین ائمه اطهار علیهم السلام بوده اند. حال چطور می شود که خود را در مسئله امامت از شیعیان معرفی می کنند؟

     

    در آخر خالی از لطف نیست که به این آیات و روایات توجه کنید :

    - طبق همه تفاسیر منظور از اولی الامر در آیه « اطیعوا الله و اصیعوا الرسول و اولی الامر منکم » فقط امامان دوازده گانه شیعه هستند.

    - در تفسیر آیه « لئن أشرکت لیحبطن عملک » زمر 65 /« اگر به خدا شرک بیاوری ، عملت را محو و نابود می گرداند » در روایتی فرموده اند : اگر همراه با ولایت علی (علیه السلام) به کسی ولایت دهی (اورا جایگزین حضرتش قرار دهی) عملت باطل خواهد بود.

    (تفسیر صافی/ص43)

    - وقتی از امام صادق (علیه السلام) درباره عمل صالح در آیه « فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا » پرسیدند، فرمودند : مراد از عمل صالح، معرفت به ائمه است و مقصود از اینکه کسی را شریک پروردگار نکنید، تسلیم به ولایت امیرمومنان علی (علیه السلام) می باشد یعنی نباید کسی را که خلافت برای او نیست و اهل آن نیز نمی باشد، با آن حضرت شریک کند.

    (نورالثقلین/ج3/ص318)

    - امام علی النقی علیه السلام فرمودند : و الصوفیة کلهم من مخالفینا و طریقتهم مغایرة لطریقتنا و إن هم إلاّ نصاری و مجوس هذه الامّة اولئک الذین یجهدون فی أطفاء النور الله والله یتمّ نوره و لو کره الکافرون »

    (سفینه البحار/ج2/ص58 چاپ انتشارات تهران و ج5 ص199 چاپ اسوه قم) و (اثنی عشریه ص28)

     

    اینها مختصری از نقاط تقابل بین ولایت و امامت در نزد تصوف و تشیع بود که جای بحث بیشتری دارد. خلاصتا روشن شد که ولایت و امامت در نزد صوفیه در تضاد با ولایت در تشیع می باشد.

    انشاء الله در آینده بیشتر به این بحث خواهیم پرداخت.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در پنج شنبه 88/8/28 و ساعت 8:36 عصر | دیدگاه دیگران()

    محاکمه تصوف (قسمت سوم)

    یکی از مهم ترین انتقاداتی که به فرقه صوفیه گنابادیه و دیگر فرقه های نعمت اللهی وارد است، مسئله مداخله در مسائل سیاسی می باشد، حال آنکه شعار این فرقه، جدایی دین از سیاست و عدم مداخله در مسائل سیاسی است.

    سوال این است : لم تقولون ما لا تفعلون . چرا بر خلاف شعارتان عمل می کنید....!؟

    دخالت های شما در مسائل سیاسی اجتماعی مشهود است، از جمله :

    1. فعالیت های سیاسی، در همین انتخابات اخیر ریاست جمهوری 1388 در ایران

    2. بیانیه های متفاوت و زیادی که بر علیه نظام و یا به نفع فرقه خود صادر می کنید

    3. توهین به مراجع

    4. وارد کردن اتهامات به مسئولین نظام

    5. راه انداختن قائله در کشور (از جمله قائله شهر مقدس قم)

    6. هیاهو های سیاسی دروایش ماجراجو

    7. حمایت از برخی رجال سیاسی

    8. شکایت به سازمان ملل و بیاینه های مختلف در زمینه نقض حقوق بشر

    9. راه اندازی وب سایت ها و وبلاگ ها به صورت گسترده برای تبلیغ تصوف و تضعیف نظام

    10. راه اندازی مراکز هنری آموزشی در استانها و شهرستانها برای فعالیت های فرقه

    11. همایش های گوناگون درباره شخصیت های صوفیه در ایران برای تبلیغ فرقه

    و ....

    بنابراین، نفاق این سالوسان ریاکار و دورو بسیار واضح است که زیر پرده عرفان و معنویت در پی دکان سازی و جلب عوام الناس و فریب آنها هستند، از جمله فرقه صوفی گنابادی که بر خلاف اعتقاد و شعارشان عمل می کنند.

    همچنین صوفیه به این سوالات هم پاسخ دهد ....

    (البته باید گفت که طرح این سوالات از باب استفهام توبیخی و انکاری است نه برای پاسخ گرفتن، چراکه صوفیه پاسخ روشنی برای این سوالات ندارند)

    1. نظر خود را راجع به مراجع تقلید و آیات عظام صریحاً بیان نمایید. البته معلوم است که مرام و طریقت تصوف به علت تباین فاحشی که با تشیع دارد با مراجع تقلید و مسئله تقلید از مراجع عظام در زمان غیبت مخالفت دارند.

    2. آیا شما معتقد به حلول، اتحاد و یا وحدت وجود باطل هستید یا خیر؟ نظر خود را اظهار نمایید. (منظور، وحدت وجود مصطلح تصوف است)

    3. خرقه پوشیدن یعنی چه و مدرک دقیق آن را از مبانی اسلام بیان نمایید.

    4. اگر ممکن است، سلسله ارشادی خود را با ذکر مذهب آنها برای ما روشن نمایید. البته روشن است که شما صوفیان نمی توانید خود را شیعه معرفی نمایید چراکه سرسلسله های شما سنی مذهب بوده اند.

    5. درباره روایاتی که در مذمت صوفیه رسیده و در کتب حدیثی، موجود است چه نظری دارید؟ البته هر توجیهی در اینباره از سوی شما مردود است چراکه قبلا به آنها پاسخ داده شده.

    6. درباره حسن بصری و سفیان ثوری چه نظری دارید؟ آیا از مفاخر شما می باشند یا خیر؟ لطفا برخورد آن ها با امام علی و امام صادق _علیهما السلام_ را برای ما بنویسید. (البته از روی انصاف و مستند)

    7. آیا همه شما اعم از قطب و غیره، تا آخر عمرتان، به قوانین دین و شریعت عمل می کنید یا بعد از مدتی قوانین و رسوم شریعت از شما برداشته میشود؟

    8. آیا شما امامت را شخصی می دانید یا نوعی؟ یعنی ولایت را فقط مخصوص دوازده امام معصوم می دانید یا خیر؟ درباره ی امام زمان (عجل الله فرجه) چه می گویید.

    9. به کسی که سرسپرده او هستید چرا قطب می گویید مقام و موقعیت او و مدرک انتصاب او به قطبیت و ولایت را به طور واضح بنویسید.

    10. آیا مرشد ولی امر است یا خیر، و مدرک این که مرید باید همانند میّت در دست غسّال در اختیار مرشد قرار بگیرد، چیست؟ و مرشد از چه مقامی اجازه ارشاد گرفته.

    11. آیا غیر مسلمان ها در نظر شما پاک اند یا نجس، عقیده و مدرک خود را بیان نمایید. البته با اعتقاد شما به « صلح کل » بعید می دانیم همانند شیعیان و مسلمانان، کفار را نجس بدانید.

    12. مدرکِ رقصِ سماع خود را از متون و آموزه های دینی، بیان نمایید.

    13. شما با چه مدرکی، افرادی همچون فیض کاشانی، ملا صدرا، مجلسی اول و .... را به خود منتسب می نمایید؟ در حالیکه آن ها متصوفه را رد نموده و مطالبی در بطلان آن نوشته اند.

    14. آیا همه فرق صوفیه بر حق و همه اقطاب، ولیّ هستند یا یک فرقه بر حق است؛ و بقیه باطل؟ لطفا معین نمایید. (بعید است جواب روشنی داده شود)

    15. چرامساجد را ترک کرده و به خانقاهی که موسس آن مسیحی است پناه برده اید، خواهشمندیم شرافت خانقاه بر مسجد را بنویسید.

    16. راه شناسایی قطب حقیقی و بر حق بودن آن قطب از میان اقطاب کدام است؟ لطفا روشن نمایید.

    17. آیا قطب امام است یا نایب امام یا بالاتر از امام یا معاند با امام، در هر حال اقطاب قبلی چگونه بودند؟ توضیح دهید.

    18. آیا می شود قطب را امتحان کرد یا از او دلیل و استدلال خواست یا خیر؟ چرا و چگونه؟

    19. آیا صحیح است تمام عبادات و معاملات مرید با اجازه قطب باشد؟ چه مدرکی در آیات و روایات بر این اعتقاد دارید؟

    20. آیا مهدویت، در مرام شما نوعی است یا شخصی؟ و غایب بودن یا ظاهر بودن امام در مرام شما به چه معناست؟(بر اساس چه مدرکی، معتقد به امامت نوعی می باشید)

    21. روی چه معیاری، اقطاب، عنوان « شاه » را پسوند القاب خود قرار می دهند؟

    22. آیا قطب مفترض الطاعه و لازم الخدمة و لازم الحفظ است یا خیر؟ برای چه و روی چه معیار؟

    23. آیا خصائص پیامبر یا خصائص ائمه از جمله « عصمت » و « غیره »، به قطب هم اختصاص دارد یا خیر؟

    24. سند و مدرکِ « الشریعة اقوالی و الطریقة افعالی و الحقیقة حالی » و همچنین سند و مدرک روایاتی که راجع به عشق بیان می کنید کدام است؟ برای ما بنویسید.

    25. آیا مرام ها و سلاسل دیگر تصوف، مورد تایید شماست یا نه؟ و اگر نیست، چه دلیل و مدرکی بر حقانیت فرقه خود و باطل بودن دیگر فرقه های صوفیه دارید؟

    26. آیا این حرف درست است که تا زمانیکه کسی به قطبیّت نرسد، درهای حقیقت به روی او باز نمی شود؟ لطفاً مدرک ارائه دهید و آیا این حرف صحیح است که همه اسرار، پشت پرده ی قطبیت است و پیش از آن چیزی نمودار نیست بلکه آنی الحصول است؟ مدرک ارائه دهید.

    27. قطب با چه مجوزی، عشریه، فطر و نذر را از مریدان گرفته و باقی اموال را بر مریدان حلال می نماید. آیا او شارع است و از طرف خدا دستور گرفته است؟

    28. روشن کنید که در صوفیه مُشرِّع (تشریع کننده احکام) کیست؟ قطب؟ با چه مجوزی؟ شیخ مجاز؟ با چه مدرکی؟ .... مگر در اعتقاد شیعه غیر از پیامبر اکرم _صلی الله علیه و آله_ و دوازده امامان معصوم _علیهم السلام_ کسی می تواند مشرّع احکام باشد؟



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در یکشنبه 88/6/22 و ساعت 4:15 عصر | دیدگاه دیگران()

    فیلم دست بوسی یوسف مردانی نماینده قطب فرقه صوفیه گنابادیه

    (WMV) دانلود با حجم 4.60 MB

    (3GP) دانلود با حجم KB 513


    فیلم دادگاه جواد نوربخش قطب فرقه مونس علیشاهی
    (نوربخشیه)

    (3GP) دانلود با حجم MB 10


    فیلم پابوسی، سجده به قطب و نحوه قرائت قرآن، توسط قطب فرقه صوفیه گنابادیه

    (WMV) دانلود با حجم 17 MB 

    (3GP) دانلود با حجم MB 3.5 

    فیلم سلطان حسین تابنده قطب سی و هفتم گنابادیه و شهرام پازوکی
    (WMV) دانلود با حجم 3 MB 

    (3GP) دانلود با حجم KB 478

    فیلم سماع صوفیانه

    (WMV) دانلود با حجم 5 MB 

    (3GP) دانلود با حجم MB 1.1 

    فیلم قسمتی از سخنرانی یوسف مردانی شیخ فرقه صوفی گنابادی

    (WMV) دانلود با حجم 11 MB

    (3GP) دانلود با حجم MB 2 

     

    فیلم سماع فرقه نوربخشیه

    (3GP) دانلود با حجم 5 MB (لینک اول)

    (3GP) دانلود با حجم 5 MB (لینک دوم)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در پنج شنبه 88/5/22 و ساعت 2:41 عصر | دیدگاه دیگران()

    دیدگاه صدرالمتألهین، ملاصدرای شیرازی رحمه الله

    با تمام مناقشاتی که از سوی علمای شیعه در مورد شخصیت و اعتقادات این فیلسوف و دانشمند بزرگ اسلامی وجود دارد [و ما هم در این وب نوشت در پی بیان آن مناقشات نیستیم] و همچنین با تمام ادعاهایی که از سوی صوفیان به صوفی بودن وی ارائه شده [همچون بیانیه یوسف مردانی نماینده قطب گنابادیه]، باید خاطر نشان کرد که وی از مخالفین سرسخت صوفیه بوده و با نوشتن رساله و کتابی درباره صوفیان با نام کسر الاصنام الجاهلیه (شکستن بتهای جاهلیت) »- به مبارزه و مخالفت با صوفیه پرداخته و خود را از صوفیگری مبرّا نموده و نسبت های صوفی گری را به خودش، غیرصحیح خوانده، که در اینجا به فرازی از این کتاب اشاره می کنیم :

    وی بعد از حمد و ثنای الهی چنین می نویسد :

    « و بعد یقول المفتقر تأیید الله الاعتصامی صدرالدین محمد الشیرازی القوامی. لما رأیت جماعة کثیرة من النّاس فی هذا الزّمان، الّذی تفاشت فیه ظلمات الجهل و العماء فی البلدان، و انتشرت فیه غیاهب السّفه و البطلان فی اکناف المساکن و العمران، مکبّین بتمام الجهد علی ملازمة الجهل و الهذیان فی العقائد و الاقوال.

    و مباشرة التعضّل و الفساد فی الأعمال و الأفعال، و کان منشأ سفهم و عبثهم فی القول و العمل، و هو الأمر الّذی قد عمّت داهیته، و عظمت فتنة و اشتدّت آفته، و انتشرت مصیبته، و غلبت علی اکثر الطّبائع المأوفة ضرّه، و کثر علی الفطرة العامیّة و العقول القاصرة الهیو لانیّة شرّه، من حسابهم دعابة الشیطان الخیال نهایة وجدان ارباب الکمال، و ظنّهم انّهم مع افلاسهم عن العلم و العمل متشبّهون بأرباب التوحید و اصحاب التّفرید، و جهلهم بأن أهل البصائر و الأبصار (الانظار) یعرفون سنن الرجال، و من حلیة النّاعمات فی الحجال، و عماهم عن اکتشاف حقیقة الحال، و طریقة أهل الله المستحسنة عند المهیمن المتعال، و إتّباعهم و أقتدائهم واحداً منهم یدّعی لنفسه ولایة الله و قربة و منزلته، و کونه من الأبدال المقرّبین و الأوتاد الواصلین، لما سمعوا کلمات واهیة و مزخرفات شطحیة یخیّل له و لهم ان فیها شیئاً من الکرامات و المکاشفات، و یسمعهم اخباراً الهیّة و أسراراً ربّانیّة.

    فلهذا ترکوا العلم و العرفان، و رفضوا اکتساب العمل بمفتضی الحدیث و القرآن و عطّلوا ما اعطاهم الله تعالی من االمشاعر و المدارک عن اعمالها فی سبیل الهدایة و الرّشاد، و حرّموا ما رزقهم الله افتراءً علیه بصرفها فی غیر ما خلق الله لاجله، بسبب الجهل و الفساد... . »

    (کسر اصنام الجاهلیة، ص 1و2 چاپ دانشکده علوم معقول و منقول)

    بعد در پایان این گفتار چنین می نویسد :

    « فلمّا رأیت دفع الشّرّ امراً مهمّاً فی الدّین، و رفع هذه الشبهة و إزالتها عن قلوب المتعلّمین و سایر المبتدئین خطباً عظیماً فی تخلیصهم عن وساوس الشیطان، فاستخرت الله، و شرعت فی ازالة وساوسهم، و حلّ شبههم و ابطال سفهم و فکّ عقدهم و هدم اغوائهم و اضلالهم و کسر اصنام خیالهم و قطع عروق اوهامهم و حسم باب احلامهم، تقرّباً إلی الله تعالی و توسّلاً إلی اولیاء و الشّریعة الحقة و روءساء العصمة و الهدایة _صلوات الله علیهم اجمعین_ فوضعت هذه الرّسالة و سمّیتها : « کسر اصنام الجاهلیة » و رتّبتها علی مقدمة و اربع مقالات و خاتمة ».

    (کسر اصنام الجاهلیة، ص 9) و (سفینة البحار، 5/200،چاپ اسوه قم)

    ترجمه : « پس این نیازمندِ تایید خداوند یعنی صدر الدین محمد شیرازی قوامی چنین می گوید : در این زمان جماعت زیادی را دیده ام که در ظلمات جهل و کوری، در نقاط مختلف زندگی می کنند که در میان آنها سفاهت و بطلان جاری است و منشأ این سفاهت، این است که تابع شیطان خیال اند و گمان می کنند که اهل کمالند. آنها از شخصی تبعیت می کنند که ادعای ولایت و قرب و منزلت در پیشگاه خدا را دارد. یعنی قطب، و تصور می کنند که آن شخص از اوتادِ واصلین و مقربین است، زیرا از آن شخص کلمات سست و مزخرفات سطحی می شنوند و تصور می کنند که اینها کرامات و از اخبار الهی است.

    اینان از او سخنانی بی معنی و شطحیاتی آراسته شنیده و کرامات و مکاشفاتش پنداشته اند، و بر این باورند که اخبار الهی و اسرار ربانی، به گوش آنان می خورد، از این رو فراگیری علم و عرفان حقیقی را کنار گذاشته و کسب عمل به مقتضی قرآن و حدیث را رها نموده اند، مشاعر و وسایل شناخت را که خداوند به آنها ارزانی داشته در راه هدایت بکار نگرفته اند و آنچه را پروردگارشان روزی فرموده در مسیری جز آنچه به خاطر آن خلق شده است مصرف می کنند به علت جهل و فساد ....

    چون دیدم که دفع این شرّ کاری عظیم در دین است، و رفع این شبهه از قلب دانش پژوهان و دیگر مبتدیان و خلاص نمودن آنان از وسوسه های شیطانی کاری بزرگ بشمار می رود، از خداوند خیرجویی نموده و شروع به زدودن وسوسه ها و رفع شبهات و باطل کردن یاوه ها و باز نمودن گره های بسته ایناننمودم بدین نیّت که به پروردگار متعال تقرّب بجویم و به اولیای شریعت حقه روءسای عصمت و هدایت _درود خداوند بر همه آنها_ توسل نموده باشم، از این رو به این رساله پرداختم و آن را نامیدم : « شکستن بتهای جاهلیت » و آن شامل یک مقدمه و چهار گفتار و یک خاتمه می باشد ».

    ---------------------------------------

    و در جای دیگر می گوید : « اینها به گفته های مثلاً غیبی قطب اکتفا می نمایند آنها عقل و شعور خود را تعطیل کرده و به یک شخص ناقص مانند خود، چنگ زده اند، با تمام این پلیدیها جمعی از انسانهای نادان خیال می کنند که صوفیان دارای علمِ و معرفت هستند و حق تعالی را مشاهده می کنند و به وصال الهی رسیده اند و فانی در حق و باقی به حق هستند. قسم به خدا که آنها از این حقائق چیزی جز یک اسم خالی نمی فهمند. آنها با چشم حقارت به علمای واقعی نظر می کنند و چه بسا دیده شده که صنعت گران و بازاریان آنها شغل خود را ترک کرده اند و به مدت طولانی در خدمت سران صوفیه بوده و از آنها همین حرفهای مزخرف را یاد گرفته اند ..... و قطب آنها این مزخرفات را برای صوفیه بیان می کند، گوئی که وحی می گوید .... و برای خود و بعضی از مریدان احمقش ادعای وصول الی الله دارد در حالی که آنها از فُجّار و منافقان اند و خدا می داند که آنها دروغگویانند ».

    (کسر اصنام الجاهلیه ص1 به نقل از سفینته البحار ج3 ص148 ماده صرف, چاپ آستان قدس رضوی)

    برای تحقیق بیشتر و صدق این مطالب می توانید به همین کتاب « کسر الاصنام الجاهلیه » ملاصدرا مراجعه نمایید



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در پنج شنبه 88/5/22 و ساعت 1:24 عصر | دیدگاه دیگران()

    دیدگاه فیض کاشانی قدّس سرّه

    دانشمند برجسته شیعه مرحوم فیض کاشانی در آثار خود به شدّت با فرق صوفیه مخالفت نموده است با اینکه سعی و تلاش صوفیه بر آن است که او را از علمای صوفیه معرفی نمایند، ولی سخنان فیض کاشانی در تألیفاتش، مویّد مخالفت وی با صوفیه است که برای نمونه به سخنانی از وی در این زمینه اشاره می نماییم :

    وی در یکی از کتب خود این چنین می نویسد :

    « و لیتهم قنعوا بمجرد الدّعوی، و لم یأتوا بالبدع الشّنعاء، من رفعهم الاصوات بکلمة التوحید، و إظهارهم المواجید و التّغنی بالاشعار فی اثناء الاذکار، و التّواجد بالسماع، و استمالة الابصار و الاسماع، و الاتیان بالشّهیق و النهیق و الرّقص و التّصفیق و الهبوط و السقوط فیصرع أحدهم فی رتقة و رقصه مفتوناً، و یرمی نفسه بین القوم مجنوناً یضیع هذا بیمینه، و یلطم هذا بشماله، و یسکر أنف هذا بکتفه و یده، و یدق ضلع هذا بجملة جسده و یبصق علی وجه هذا فیتبرّک بریقة، و یعانق الغلام بروائه و بریقة. و ربّما یدعی احدهم من الاخبار بالغیب و الکرامات ما لایدعیه نبیٌّ مقرّب مع جهله بما یجب علیه من احکام الشّرع و الادب یزدحم علیه الجمع، و یلقون الیه السّمع و ربّما یخرون له سجوداً کانّهم اتّخذوه معبوداً یقبلون یدیه، و یتهافتون علی قدمیه، لیحملوا أوزارهم کاملة یوم القیامة و من أوزار الذین یضلّونهم بغیر علم الاساء ما یزرون. »

    (بشارة الشیعة مرحوم فیض کاشانی، ص144) و (خیراتیه، جلد1 ، ص44)

    ترجمه : « ای کاش ایشان به مجرد ادعای تصوف قناعت می کردند و بدعتهای قبیحه ی رسوا را به عمل نمی آوردند ، از بلند کردن صداها به کلمه توحید (ذکر لا اله الاّ الله) گرفته تا ظاهر ساختن وجد و بی حالی در آن حال، و خوانندگی کردن به اشعار در میان اذکار، و از حال رفتن به سبب غنا شنیدن، و گردانیدن چشمها و گوشها و نعره زدن و صدای خر نمودن، و رقصیدن و دست بر هم زدن و سرازیر شدن و افتادن.

    پس بعضی از ایشان در آن حال بی حالی، همانند مستان دیوانه می شود، و خود را همانند دیوانگان در میان دیگران می اندازد، یکی را به دست چپ می زند و یکی را با دست راست، ودماغ یکی را با زدن شانه و دست می شِکند، و پهلوی دیگری را با حمله مجموع بدن خورد می نماید، و بر کسی که از وی تبرّک می جوید آب دهان می اندازد، و با پسران زیبای با طروات و ساده معانقه می کند. بعضی از ایشان ادعای دانستن علم غیب می کنند و برای خود اظهار کرامت، بطوریکه هیچ پیغمبر مقرّبی ادعای آن را نمی کند و با اینکه در اوج نادانی و جهل نسبت به واجبات احکام شرع و ادب به سر می برند اما مردم نادان و جاهل بر آنها هجوم آورده و به گفتار آنان گوش می سپارند، و گاهی برای تعظیم آنها سجده می کنند، گویا او را خدا و معبود خود می پندارند و دستهای او را می بوسند و بر پای او می افتند تا بردارند بار گناهان خود را روز قیامت و قدری از گناهان کسانی را که گمراهشان نمودند و علم و معرفتی ندارند و بد باری است آن باری که آنان می کِشند ».

    و در کتاب دیگرش این چنین می نویسد : « و من المغترّین قوم یسمّون بأهل الذکر و التصوّف، یدعون البرائة التّصنّع و التّکلّف، یلبسون خرقاً و یجلسون حلقاً، یخترعون الأذکار و یتغنون بالأشعار، یعلنون بالتّهلیل و لیس لهم إلی العلم و المعرفة سبیلٌ، ابتدعوا شهیقاً و نهیقاً (شهیق الحمار آخر صوته، و شهق الرّجل ردد نفسه مع سماع صوته من حلقه، و نهاق الحمار صوته و قد ینهق نهیقاً و نهاقاً إذا صوت)، و اخترعوا رقصا و تصفیقاً، قد خاضوا الفتن و أخذوا بالبدع دون السنن رفعوا اصواتهم بالنداء و صاحوا الصیحة الشنعاء.

    و منهم من یدّعی علم المعرفة و مشاهدة المعبود و مجاورة المقام المحمود الملازمة فی عین الشّهود، و لا یعرف من هذه الامور الاّ الأسماء، و لکنّه تلقف من الطّامات کلمات ترددها لدی الاغبیاء کأنّه یتکلم من الوحی و یخبر عن السماء ینظر إلی اصناف العباد و العلماء بعین الأزدراء یقول فی العباد : انّهم اجراء متعبون و فی العلماء انّهم بالحدیث عن الله لمحجوبون و یدعی لنفسه من الکرامات ما لا یدعیه نبی مقرّب، لا علماً احکم و لا عملاً هذب، یأتی الیه الرّعاع الهمج من کل فج اکثر من إتیانهم مکّة للحجّ، یزدحم علیه الجمع و یلقون الیه السّمع.

    و ربّما یخرّون له السجود کأنّهم اتّخذوه معبوداً، یلقبون یدیه و یتهافتون علی قدمیه، یأذن لهم بالشهوات و یرخص لهم بالشّبهات، یأکل و یأکلون کما تأکل الأنعام و لا یبالون من حلال أصابوا ام من حرام، و هو لحلوائهم هاضم و لدینه و ادیانهم حاطم.

    لیحملوا أوزارهم کاملة یوم القیامة و من أوزار الّذین یضلّونهم بغیر علم ألا ساء ما یزرون »- (نحل 25) » .

    (الحقایق ص135 تا 137 ، چاپ بیروت)

    ترجمه : « و از جمله مغرورین، مردمی هستند که خود را اهل ذکر نامیده و دم از تصوف می زنند و ادعا می کنند که ما در اعمال و افعال خودنمایی نمی کنیم و بار گردن دیگران نمی شویم، لباسهای مندرس می پوشند و گِرد یکدیگر می نشینند و ذکر هایی از خود اختراع می نمایند، اشعاری را با لحن خوش می خوانند و تهلیل (لا اله الاّ الله) را به زبان بلند می گویند و از علم و معرفت اطّلاعی ندارند و مثل بعضی حیوانات فریاد زده و می رقصند و کف می زنند.

    اینها دسته ای هستند که در دریاهای فتنه و فساد شناورند و بدعت می گزارند و به سنّت های نبوی توجّهی ندارند و صداها را به یا هو و امثال آن بلند می کنند و صیحه های ناهنجار و نامناسب می کشند.

    دسته دیگر از آنها ادعا می کنند که به ذات مقدّس الهی معرفت پیدا کرده و معبود خود را مشاهده نموده اند و از مقام محمود تجاوز نموده و به ملازمت عین شهود موفق گردیده اند، البته آنچه را که می گویند جز حرف بیش نیست و این دسته هنگامی که لبا عوام مردم رو برو می شوند، گفتار بی سر و پایی به هم می بافند و آنان را بدین وسیله فریب می دهند و چنان لاف می زنند که گویا به آنان وحی می شود و از آسمان خبر میدهند، به مردم و علماء، به چشم حقارت می نگرند و درباره مردم عادی می گویند : اینان رنجدیدگان و از همه جا مانده اند و در حق علماء معتقدند که آنها از خدا و پیشگاه خدا رانده شده اند.

    کراماتی برای خود قائل هستند که هیچ پیامبری آنها را ادّعا نکرده است، با آنکه ایشان نه دانش کاملی دارند و نه عمل قابلی، و مردم نادان هم از هر گوشه و کنار که به حج کردگار می روند به گرد آنان جمع می شوند و گوش به سخنان آنان می دهند و گاهی در برابر آنها سر به سجده می گذارند و آنان را چون معبودی فرض می کنند، دست آنان را می بوسند و بالاخره از دست بوسی، میل به پابوسی می کنند، اینجاست که معبودان بی اعتبار، بنده حمار را در انجام هر گونه عمل شهوترانی رخصت می دهند و باب شبهات را به روی انان می گشایند، جون چارپایان می خورند و باکی ندارند از حلال باشد یا حرام.

    از کارکرد یک مرید نادان، سو ء استفاده می کنند و دین آن بینوا را هم نابود می سازند، این بیچارگیها را در دنیا تحمّل می کنند و فردا هم وبال آنها خواه ناخواه گردن می گیرند و با بینوایانی که از همه جا بی خبرند و به آنها متشبّث شده اند را تحمّل می کنند و چقدر بیچارگی است سرانجام آنان

    و سر انجام مرحوم فیض چنین می گوید :

    « اعلموا اخوانی هداکم الله کما هدانی انّی ما اهتدیت الاّ بنور الثقلین و ما اقتدیت الاّ بالائمة المصطفین، و برئت الی الله مما سوی هدی الله. فان الهدی هدی الله، نه متکلّمم و نه متفلسفم و نه متصوّفم و نه متکلّف . بلکه مقلّد قرآن و حدیث پیغمبرم و از ما سوی قرآن مجید و حدیث اهل بیت و آنچه بدین دو آشنا نباشد بیگانه »

    (مقدمه کتاب قرّة العیون فی المعارف و الحکم، ص 331، چاپ بیروت)

    البته از این جمله آخر فیض کاشانی که گفت : « نه متکلمم نه متفلسف .... » نباید برداشت غلط کرد که علم کلام و فلسفه اسلامی (نه فلسفه منحرفه غرب و فلسفه عده ای از اندیشمندان مسلمان) مورد قبول نیست و علومی بیهوده است بلکه علم کلام و علم متکلمین شیعه، در اسلام و مذهب شیعه از اهمیت زیادی برخوردار است چراکه بسیاری از مبانی اعتقادات اسلامی بر پایه علم کلام و فلسفه اسلامی نهاده شده. لذا نباید از کلام فیض برداشت غلط شود.

    اما با این حال برای صوفیان روشن شد که مرحوم فیض کاشانی از مخالفان سرسخت صوفیه بوده، هیچ نسبتی با آنها نداشته و خود را از آنها بیزار می دانست و هرگونه انتساب خود به این فرقه را نفی نموده.

    والسلام علی من اتبع الهدی



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در پنج شنبه 88/5/22 و ساعت 1:22 عصر | دیدگاه دیگران()

    دیدگاه شیخ حرّ عامِلی قدّس سرّه

    محدث عالی مقام، شیخ حرّ عاملی درباره ابطال تصوف و بطلان آن چنین می نویسد : « أجماع الشیعة الامامیة و اطباق جمیع الطائفة الاثنی عشریة علی بطلان التصوّف و الرّد علی الصوفیة من زمن النبی _صلی الله علیه وآله_ إلی قریب من هذا الزمان و ما زالوا ینکرون علیه تبعا لائمّتهم فی ذلک. »

    (اثنی عشریه شیخ حر عاملی، ص44) و (خیراتیه جلد1 ص37)

    ترجمه : « شیعه امامیه و همه طائفه اثنی عشریه اجماع داشته اند بر بطلان مذهب تصوف و ردّ بر صوفیه از زمان پیغمبر اسلام _صلی الله علیه وآله_تا زمان حاضر و همواره شیعیان اهل بیت به تبعیّت از امامان معصوم خود، در پی انکار صوفیه بوده اند. »

    ایشان در جای دیگر می فرماید : « و جمیع الشیعة انکروهم (ای الصوفیه) و نقلوا عن ائمّتهم احادیث کثیرة فی مذمّتهم و صنّف العلماء الشیعة کُتُباً کثیرة فی ردّهم و کُفرهم منها کتاب الشیخ المفید فی الردّ علی أصحاب الحلاّج و ذکر فیه انّ الصوفیه فی الأصل فرقتان : حلولیه، اتّحادیه. »

    (اثنی عشریه، ص53)

    ترجمه : « تمام شیعیان، فرقه های صوفیه را انکار نموده اند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کرده اند و علمای شیعه کتابهای بسیاری را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نموده اند که از آن جمله کتاب شیخ مفید در ردّ اصحاب حلاج است که در آن آمده است : صوفیه در اصل دو فرقه ی : حلولیه و اتحادیه می باشند



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در پنج شنبه 88/5/22 و ساعت 1:18 عصر | دیدگاه دیگران()

    دیدگاه علامه حلی قدّس سرّه

    علامه حلّی اندیشمند بزرگ شیعه، در آثار خود به صورتهای مختلف و بحث های گوناگون از راه و روش صوفیه به شدّت انتقاد نموده، که برای نمونه به موارد زیر اشاره می کنیم :

    اول : در زمینه صفات حق تعالی در بحث پنجم کتاب خود چنین می فرماید :

    « أنّه تعالی لایتّحد بغیره

    المبحث الخامس : فی أنّه تعالی لایتّحد بغیره

    الضّرورة قاضیة ببطلان الاتّحاد، فإنّه لایعقل صیرورة الشّیئین شیئاً واحداً، و خالف فی ذلک جماعة من الصوفیة من الجمهور، فحکموا بأنّه تعالی یتّحد مع أبدان العارفین، حتّی تمادی بعضهم قال : انّه تعالی نفس الوجود و کل موجود هو الله تعالی، و هذا عین الکفر و الإلحاد.

    الحمدلله الّذی فضّلنا بإتّباع أهل البیت دون أهل الأهواء الباطلة ».

    ترجمه نویسنده : « مبحث پنجم در مورد اینکه خداوند متعال با غیر خودش یکی نیست و اتحاد وجودی ندارد ...

    بطلان وحدتِ خداوند با ممکنات، یک امر ضروری است چراکه به حکم عقل دو شیء، یک شیء نمی گردد، و در این مسئله گروهی از صوفیان مخالفت دارند با این عدم اتحاد، چراکه آنان معتقدند خداوند متعال با بدن های عرفا متحد است و در یک شی واحد هستند تا آنجا که بعضی از آنها معتقدند حتی خداوند خود وجود انسان است و هر موجودی که در عالم وجود دارد ، خود خداوند متعال است ، که این حرف عین کفر و الحاد نسبت به خداوند متعال است »

    (نهج الحقّ و کشف الصّدق، علاّمه حلّی، ص57، چاپ انتشارات دار الهجرة قم) و (دلائل الصدق، جلد1، ص241)

    دوم : در قسمتی دیگر از کتاب خود تحت عنوان : « أنّه لایحلّ فی غیره » در مبحث ششم چنین می فرماید :

    « من المعلوم القطعی انّ الحال مفتقر إلی المحلّ، و الضّرورة قضت بأن کلّ مفتقر إلی الغیر ممکن، فلو کان الله تعالی حالاً فی غیره، لزم إمکانه، فلا یکون واجباً و هذا خلف.

    و خالفت الصوفیة من الجمهور فی ذلک، و جوّزوا علیه الحلول فی ابدان العارفین، تعالی الله عن ذلک علوّاً کبیراً.

    فانظروا إلی هؤلاء المشایخ الّذین یتبرّکون بمشاهدهم، کیف اعتقادهم فی ربّهم و تجویزهم علیه تارة الحلول، و اخری الإتّحاد و عبادتهم الرّقص، و التّصفیق، و الغناء؟ و قد عاب الله تعالی علی الجاهلیة الکفار فی ذلک، فقال عزّ من قائل : « و ما کان صلاتهم عند البیت إلاّ مکاء و تصدیة »(الانفال/35) و أی تغفل ابلغ من تغفل من یتبرّک بمن یتعبّد الله بما عاب علیه الکفار، « فإنها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب الّتی فی الصّدور »(الحج/46) و لقد شاهدت جماعة من الصوفیة، فی حضرة مولانا الحسین _علیه السلام_ و قد صلوا المغرب سوی شخص واحد منهم، کان جالسا لم یصّل ثمّ صلّوا بعد ساعة العشاء سوی ذلک الشخص، فسألت بعضهم عن ترک صلاة ذلک الشخص، فقال : و ما حاجة هذا إلی الصلاة و قد وصل، أیجوز أن یجعلَ بینه و بین الله تعالی حاجبا؟ فقلت : لا ، فقال : الصّلاة حاجب بین العبد و الرّبّ.

    فأنظر أیّها العاقل إلی هؤلاء و عقائدهم فی الله تعالی کما تقدّم، و عبادتهم ما سبق، و اعتذارهم فی ترک الصلاة کما مرّ، و مع ذلک فإنّهم عند الابدال (1) فهؤلاء أجهل الجهّال ... . »

    (1) : قال الجامی فی نفحات الانس : الابدال صنف من اولیاء الله، دون مرتبه القطب، و مأمورون بأمور الخلق ...

    (نهج الحق و کشف الصدق علامه حلّی، ص58 و 59، چاپ دارالهجرة قم) و (دلائل الصدق، جلد1 ص245 چاپ قاهرة)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در سه شنبه 88/5/20 و ساعت 7:32 عصر | دیدگاه دیگران()
    <      1   2   3   4   5   >>   >

     لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    آیا نورعلی تابنده مورد تایید امام بود؟
    سید حسن،دعایی و نورعلی تابنده
    درویش علاقمند به شهرت
    نورعلی تابنده قبل از درویشی
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت هشتم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت هفتم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت ششم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت پنجم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت چهارم)
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت سوم)
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت دوم) 2
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت دوم)
    افشای تشکیلات سیاسی فرقه گنابادی (قسمت اول)
    فرقه ای که حزب سیاسی شد
    سید حسین نصر،شهرام پازوکی و اسلام ناب آمریکایی
    [همه عناوین(103)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا

    معرفی وبلاگ به دوستان
    ایمیل شما:
    ایمیل دوستتان:

    ”باشگاه