سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس عقل، پس از ایمان به خداوند ـ عزّوجلّ ـ، دوستی با مردم است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
امروز: یکشنبه 103 اردیبهشت 9

                                  

محاکمه تصوف!

قسمت دوم

صوفیه پاسخ دهد!!!

سخنم با متصوفه ....

15) چگونه می توان هم امیرالمومنین علی (علیه السلام) را قبول داشت و هم خلفاء سه گانه که حق ولایت را از علی (علیه السلام) غصب کردند و به دشمنی با حضرت علی (علیه السلام) پرداختند. ما در روایات، بسیار می بینیم که ائمه دستور به لعن خلفاء داده اند. (همین زیارت عاشورا نمونه بارز دستور به لعن). حتی خود امیر المومنین (علیه السلام) در مدت خلافت خلفای سه گانه، به تظلّم و به دفاع از حق ولایت که توسط پیغمبر اکرم (ص) از سوی خدا به وی داده شده بود می پرداختند و بسیار استدلال می نمودند و این مسئله تا امام زمان (عج) ادامه داشته و ائمه اطهار، مخالفت خود را با غاصبین مقام ولایت ابراز می نمودند. چطور می شود که هم با علی (علیه السلام) دوست بود هم با دشمن علی (علیه السلام)؟ (شکی در عداوت خلفاء سه گانه با علی (علیه السلام) نیست). با همه این احوالات، سران صوفیه، کسی را که خلفاء را، دشمن بدارد، صوفی نمی دانند و حکم به رافضی بودنش می کنند. (ر : اشکالات اساسی گنابادیه در همین وب)

16) کدام یک از پیغمبران و امامان معصوم خود را خدا قلمداد کرده اند که بزرگان صوفیه خود را خدا می خوانند؟ مثل « انا الحق » منصور حلاج و « سبحانی ما اعظم شأنی » بایزید بسطامی و .... . این شطحیات را از کجا آورده اید؟ این کلمات کفر آمیز را از کجا آورده اید؟ هیچ کدام از ائمه اطهار از این تعبیرات به کار نبرده اند که شما می گوئید..

17) کجای قرآن و کدام یک از پیغمبران و امامان معصوم به دفاع از شیطان پرداخته اند و ابلیس را الگوی وحدانیت قلمداد کرده اند؟ اصلا یکی از دلایل ارسال پیامبران و امامان این است که انسان را از شر شیطان نجات دهند و وی را از ابلیس برحذر دارند. مگر ممکن است، شیطانی که دشمن قسم خورده انسان است الگوی انسان شود؟

18) در کدام یک از مبانی دینی، نسخ شریعت را مشاهده می کنید که برای یک صوفی سه مرحله قرار داده اید و در سومین مرحله که همان مرحله حقیقت است، وی را بی نیاز از شریعت می دانید؟ این بدعتی است که از مسیحیت فعلی وارد دین کرده اید.

کدام یک از جانشینان الهی اعم از پیامبران و امامان خود را بی نیاز از شریعت دانسته اند؟ مولوی از جمله کسانی است که شریعت را نسخ می کند . وی در مقدمه دفتر پنجم مثنوی معنوی به این بحث پرداخته است.

19) این سماع را از کجا آوردید و داخل در دین کردید؟ که حتی بزرگان صوفیه از جمله مولوی، سماع را نماز داعی به محبت حق نامیده اند. این بدعت، بسی نابخشودنی است. (به قسمت دیدگاه های صوفیه در مورد سماع در همین وب رجوع شود)

20) یک سوال بسیار مهم :

یک صوفی، بالاخره باید به کدام فرقه ایمان داشته باشد؟ این همه فرقه صوفیه وجود دارد که هر کدام داعیه انا الحق می زنند و دیگری را رد می کنند. آخر کدام یک از فرقه های صوفیه بر حقند؟ گنابادیه؟ ذهبیه؟ خاکساریه؟ اویسیه؟ مونس علیشاهی؟ قادریه؟ کبرویه؟ ملامتیه؟ صفی علیشاهی؟ کوثر علیشاهی؟ نقشبندیه؟ کدام یک طریقت درست را داراست؟

21) کجای اسلام دستور داده که مسلمانان و مومنان، با خرقه پوشی و ریاضت های طولانی که از آداب هندوهاست و کشکول به دست و تبرزین به دوش، پرسه زدن در کوچه و خیابان که از آئین برهمایی است، به کمال می رسند؟ چرا اینها را داخل در دین نمودید؟

22) آیا با کارهای خارق العاده که از سوی صوفیان برای جذب مردم و فریب دادن عوام استفاده می کنند، می توان حقانیت یک مذهب را اثبات کرد؟ مگر مرتاض های هندی چه می کنند؟ تازه آنها تبهّر بیشتری در این کارها دارند ولی آیا می توان گفت که اینها بر حقند؟ آیا اسلام، این امور را جزء مسائل ضروری و لازم یک مسلمان معرفی نموده است؟

23) آیا این کرامت تراشی ها و داستان سازی های بیهوده و دروغ را می توان باور کرد؟ که حتی بعضی از آنها را نمی توان در حیطه عقل گنجاند و بعضی دیگر را از امامان معصوم و اولیاء الهی و پیغمبران دزدیده اید و برای بزرگان خود نقل کرده اند. از این جور داستانهای دروغین در کتاب تذکره الاولیاء نیشابوری به وفور دیده می شود. (به قسمت کرامت تراشی های متصوفه رجوع نمائید)

24) کدام یک از اقطاب فعلی فرقه های صوفیه قطب العارفین و ولی خدا است؟ آخر نمی شود که چند ولی خدا در یک زمان منصب ولایت را بر عهده داشته باشند. کدام یک بر طریقت حق هستند؟

25) یک سوال از فرقه های نعمت اللهی از جمله : گنابادیه، صفی علیشاهی، مونس علیشاهی (نوربخشیه)، ذهبیه و ... :

اگر سلسله سند خود را به معروف کرخی برسانید چند اشکال بوجود می آید :

1.    معروف کرخی زودتر از امام (علیه السلام) از دنیا رفته است؛ یعنی امام رضا (علیه السلام) در سال 202 و معروف در سال 200 فوت شده است و چطور می شود که کسی بعد از امام (علیه السلام) قطب باشد و خودش زودتر از امام از دنیا برود.

 

2.       اگر معروف قطب باشد، چگونه می توان پذیرفت که در یک زمان با وجود امام (علیه السلام)، قطب دیگری باشد.

 

3.    اگر بر فرض قبول کنیم که معروف کرخی بعد از امام (علیه السلام) هم بوده است، پس تکلیف امام جواد (علیه السلام) و هادی (علیه السلام) و عسکری (علیه السلام) چه می شود؟

 

برخی در جواب این اشکال می گویند : از اینجا به بعد، امامت به دو دسته تقسیم میشود: 1) امامت طریقت    2) امامت شریعت

یعنی از امام رضا (علیه السلام) به بعد، ائمه فقط امام شریعت بوده اند و کارشان بیان احکام شرعی بوده است و امامت طریقت و عرفان و اخلاق، به معروف کرخی و اقطاب بعد از او رسیده است.

یک سوال : این تقسیم بندی در مورد امامت ائمه را از کجا آورده اید؟ و همچنین اگر آنها را به عنوان امامان شریعت قبول دارید، آنها بسیار مخالفت کرده اند با صوفیه و این همه روایت در مذمومیت تصوف از آنها نقل شده؟

 

4.   در جواب این اشکال آقایان عدول کرده اند و گفته اند که : معروف کرخی شیخ مُجاز بوده و قطب نبوده است.

                        حال این سوال پیش می آید که :

اگر معروف کرخی شیخ بوده، پس چرا سلسله خود را به امام رضا (علیه السلام) می رسانید و به امام زمان (عج) نمی رسانید؟

 

همچنین اگر معروف کرخی شیخ است، چطور یک شیخِ مُجاز می تواند قطب مشخص کند و "سری سقطی" را به قطبیت برگزیند و اگر "سری سقطی" قطب نیست، چگونه می تواند جنید بغدادی را به قطبیت معرفی کند؟

از این گذشته، در زمان حیات امام(علیه السلام) چگونه می توان پذیرفت که معروف کرخی به "سری سقطی" حکم بدهد؟

26) چرا فرقه های نعمت اللهی، دم از تشیع خود می زنند با اینکه سر سلسله های آنها سنی مذهب بوده اند؟ همین جنید بغدادی که به ادعای همه علمای سنّی از اهل سنّت است، از طرف امام قطب می شود! و هیچ کس جز صفی علیشاه در صد ساله اخیر ادعای شیعه بودن جنید را نکرده است.!!

البته بزرگان صوفیه به دوطریق این مشکل را توجیه نموده اند :

الف : « تقیه ». مدعی شده اند اینها در تمام طول عمر تقیه می کرده اند.

ب : گفتند اول سنّی بوده اند بعد شیعه شده اند.

سوال : مگر می شود انسان در تمام عمر تقیه کند؟ خود اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) اینگونه نبودند و این مقدار تقیه نداشته اند. در حالی که سر سلسله های تصوف که صوفیان آنها را توجیه کرده و برای آنها تقیه ساخته اند از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) بوده اند و به دفاع از خلفای سه گانه پرداخته اند.

تازه اگر بگوئیم تقیه، پس چرا بسیاری از علمای شیعه آن زمانها تقیه نداشته اند و تشیع خودشان را اظهار می کردند؟

27) چقدر در بین صوفیه از همان اول تا به الآن، ادعای قطبیت بوده است ؟ مگر یک شخص بر حق نیست ؟ پس چرا هر کس که دلش می خواست ادعای قطبیت می کند و فرقه ای تشکیل می دهد؟

28) چرا بعضی از صوفیان همانند هندوها و بودیسم ها قائل به تناسخ و حلول هستند که از نظر دین اسلام باطل و مردود می باشد؟

29) چرا از نام عرفان سوء استفاده نموده اید و مبانی منحرف خود را با نام عرفان به مردم تزریق می کنید؟ عرفان ناب حقیقی در نزد اهل بیت عصمت و طهارت است که متاسفانه مهجور مانده و متصوفه از این اصطلاح برای منافع خودشان بهره برده اند. عرفان در نزد شیعه طبق یک چهارچوب خاص است ولی در متصوفه هیچ چهارچوب خاص و محدودیتی ندارد. (به تفاوت عرفان و تصوف در همین وب مراجعه نمائید)

30) یکی از شعار هایی که متصوفه سر می دهد و از آن دم میزند، « صلح کل » است. یعنی صوفیان معتقدند، با تمام مذاهب و ادیان سر سازگاری باید داشت . یه چیزی شبیه به پلورالیسم دینی که یقینا همین است و این به دلیل ضعیف بودن شاخصه تولّی و تبرّی در تصوف است ، لذا متصوفه با توجه به شرایط زمانی و مکانی شکل می گیرد و تغییر و تبدل دارد که این گونه تفکر انحرافی را در اشعار شاه نعمت الله ولی و مولوی می توان یافت. مثلا شاه نعمت الله ولی در دیوان خود می گوید :

رافضی کیست دشمن بوبکر                       خارجی کیست دشمن علی

این مختصری از محاکمه فرقه رنگ و نیرنگ صوفیه بود که انشاء الله در آینده بیشتر به این مسائل پرداخته می شود.

دوست گرامی :

خطر تصوف، تبدیل شدن شیعه به یک اسلام خمار و معتاد است چون تصوف تخدیر شیعه است. چراکه فرهنگ و مبانی اصیل اسلامی شیعی از جمله تبرّی، تولّی و جهاد و شهادت و انتظار که نمونه هایی ار مبانی عمیق شیعه است را از بین برده و مبانی ای بیهوده و خمار آلود و تخدیر کننده را جایگزین کرده و اسلام همیشه زنده را تبدیل به یک اسلام رهبانی کرده.

تصوف و صوفیگری



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/5/18 و ساعت 11:42 عصر | دیدگاه دیگران()

    محاکمه تصوف!

    قسمت اول

    صوفیه پاسخ دهد!!!

    سخنم با متصوفه ....

    1) اصلا این واژه صوفی را از کجا آورده اید؟ کجای اسلام به صوفیه اشاره کرده است و آن را بر حق دانسته است؟

    اگر هم بگویند که این واژه از کلمه « SOPH » یونانی گرفته شده و به معنای حکمت دانش است در جواب باید گفت که سین یونانی « سیکما » در همه جا « سین » ترجمه شده نه « صاد » یعنی علی القاعده « سوفی » باید تر جمه می شد نه « صوفی ».

    اگر هم بگویند که از اصحاب صفه گرفته شده باید در جواب گفت که این قضیه ی فقر آنها توسط پیامبر حل شد و پیامبر با تدابیری که داشت آنان را از فقر و نداری نجات داد و ماجرا خاتمه یافت.

    تازه شما متصوفه، چه سند و مدرکی از این مطلب که از اصحاب صفه گرفته شده اید در دست دارید؟

    در ضمن، اگر از صُفّه مشتق شده بود، باید « صُفّی » می شد نه صوفی.

    اگر هم بگوئید که از صوف به معنای پشم گرفته شده (چراکه صوفیان اولیّه لباسهای پشمینه می پو شیدند)، در این صورت مصداق روایات صریح شیعه در مورد مخالفت با صوفیه قرار می گیرید، چراکه در روایاتی که در مسئله باطل بودن تصوف در منابع شیعی موجود است از همین تعبیر یعنی « صوف » به معنای پشم استفاده شده که در این صورت باز هم متهم می شوید به بطلان تصوف. (به مطلب تصوف در نگاه روایات در همین وب مراجعه کنید)

    2) اگر عامل پیدایش تصوف (بنا برقول متصوفه) مبارزه ی مومنان دلسوخته با مادیگری و تجمل گرایی در اسلام و مسلمانان است

    الف : پس چرا اهل بیت (علیهم السلام)، که دلسوخته ترین انسانها بودند آن را همراهی نکردند؟ بلکه برعکس، اهل بیت (علیهم السلام)، سردمداران این جریان را طرد نمودند؟

    ب : این مؤمنان دلسوخته چه کسانی بودند؟ حسن بصری؟ سفیان ثوری؟ یا ابو هاشم کوفی؟

    بدیهی است و تاریخ هم شهادت می دهد که اینان در زمان خود اهل بیت (علیهم السلام) زندگی می کردند و امثال ابو هاشم کوفی از تجار و سرمایه داران زمان خود بوده و همچنین رابطه خوبی با حکومت و دربار داشتند با این حال اهل بیت (علیهم السلام) با اینها به شدّت مخالف بودند. امام صادق (علیه السلام) در مورد ابو هاشم کوفی فرمودند : وی عقیده فاسدی دارد که مذهبی را برای عقیده فاسدش درست کرد .

    ج : و اگر قررا بود از این جریان، زهد اسلامی شکل گیرد، چرا از کمیل و عمّار خبری نیست؟ کمیل و عماری که نمونه زهد اسلامی در اسلام شناخته می شوند. چرا جای دور برویم؟ امام علی (علیه السلام) که اسوه زهد و پارسایی است.

    چطور می شود شخصی مانند ابوهاشم کوفی که از سرمایه داران زمان خودش بوده، داعیه ی زهد و پارسایی داشته باشد.

    مطمئنا این قضیه را بنی ساعده دوم باید نامید چرا که با تشکیل سقیفه بنی ساعده توانستند ولایت و زعامت را از اهل بیت (علیهم السلام) بگیرند؛ ولی در مقابل معنویّت ائمه (علیهم السلام) ماندند و نتوانستند کاری کنند. از این رو ، بهترین کار، ساخت جریان و شخصیتهایی بود که بتوان آنها را جایگزین اهل بیت (علیهم السلام) کرد و ولایتی را تعریف کرد که در عین تبعیّت مردم از آن، با حکومت های وقت کاری نداشته باشد؛ یعنی اسلام منهای سیاست.

    البته به دلیل آشنایی مسلمانان با سایر ادیان و فرقه های وقت و به دلیل گسترش قلمرو حکومت اسلامی، نقش سایر آیین ها را در تأسیس این مسلک نمی توان نادیده گرفت.

    « آسین پالاسیوس » از شرق شناسان و عرفان شناسان یونانی، منشأ تصوف را زهد و عرفان مسیحی و فلسفه نو افلاطونی اسکندریه می داند.

    (عقل و وحی در اسلام/ص111)

    3) اصلا چرا صوفیه اینقدر از سوی اهل بیت عصمت و طهارت مورد مخالفت قرار گرفته؟ حتما یک انحراف بزرگی بوده که اینچنین در روایات ما مورد مخالفت قرار گرفته که حتی در مورد صوفیه پیامبر اکرم (ص) هم به اصحابشان هشدار دادند و آنها را برحذر داشتند.

    تازه چرا اینقدر از سوی علمای شیعه چه در بیاناتشان و چه در کتب و چه در آثارشان مورد انتقاد و مخالفت قرار گرفته اند؟

    خطر تصوف، تبدیل شدن شیعه به یک اسلام خمار و معتاد است چون تصوف تخدیر شیعه است. چراکه فرهنگ و مبانی اصیل اسلامی شیعی از جمله تبرّی، تولّی و جهاد و شهادت و انتظار که نمونه هایی ار مبانی عمیق شیعه است را از بین برده و مبانی ای بیهوده و خمار آلود و تخدیر کننده را جایگزین کرده و اسلام همیشه زنده را تبدیل به یک اسلام رهبانی کرده.

    4) کجای اسلام می گوید که کسی که می خواهد مسلمان شود، برای تشرف به اسلام باید غسل اسلام و دیگر غسلهایی که متصوفه آن را به عنوان آداب صوفیه معرفی کرده انجام دهد؟

    « غسل اسلام » گنابادی ها ، از غسل تعمید مسیحی ها اخذ شده است)

    5) کجای اسلام می گوید برای تشرف به اسلام از پارچه سفید و 3 کیلو نبات و جوز هندی سپردن و انگشتر و سکه برای تشرف به اسلام آن هم با آداب مخصوص خودش استفاده کرد؟

    « تشرّف » را از آئین میترا گرفتند. ( آئین میترا همان مهر پرستی ایران باستان است.میترا یعنی خورشید)

    (آئین میترا/ص27)

    6) کجای اسلام می گوید که در هنگام عبادت، صورت مرشد را باید در ذهن تصور کرد و او را در نظر گرفت؟ و اگر تصور نکند عبادتش باطل است و صحت عبادت متوقف بر اجازه قطب است؟

    عین قول صوفی ها در مورد ذکر ، در آئین زردشت آمده که باید پیکر پیر را بدل گیرند و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پیر غایب نگردد.

    7) کجای اسلام می گوید که عُشریه دهید؟ یعنی یک دهم، که به جای خمس که یک پنجم است قرار گرفته؟ « عُشریه » نیز که در فرقه نعمت اللهی گنابادی جریان دارد و جانشین خمس و زکات است، از آئین مسیحیت و یهود اخذ شده است.

    (انجیل متی/باب23/ش23)

    8) کجای اسلام دستور داده که خانقاه بسازید و برای عبادت و ذکر و دعا به جایی به نام خانقاه بروید. در روایات ما چه از سوی پیغمبر اکرم و چه از سوی خاندان عصمت (علیهم السلام) هر چه دیده می شود امر به رفتن به مسجد و ساختن مساجد است نه خانقاه . این را از کجا آورده اید؟

    در روایت دارد که خودداری از رفتن به مسجد « نفاق » است. (کنز العمال ص570) . ظاهرا صوفیان یکی از بارزترین مصداق منافقین زمانه هستند.

    چرا خانه های خدا را رها کرده و در خانقاه ها سکونت گزیده اید؟ و چرا در بین صفوف مسلمانان تفرقه ایجاد می کنید؟ (اعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرّقوا)

    9) چرا در مقابل ولایت اهل بیت عصمت طهارت (علیهم السلام)، ولایت اقطاب صوفیه را مطرح کردید تا ولایت و علم ائمه (علیهم السلام) را تحت شعاع این جریان قراردهید. این حرکت شوم، بدعت در اصول دین است که از سوی متصوفه وارد در دین اسلام شده است.

    10) کجای اسلام دستور داده که صاحب منصب ولایت الهی، از شریعت مرتفع می شود و دیگر احتیاجی نیست به احکام الهی عمل کند و خود را مکلف به تکالیف الهی بداند. این عین بدعت در دین است که متصوفه درست کرده اند.

    ما حتی در یک جا سراغ نداریم که پیغمبر اکرم و یا امامان معصوم خود را بی نیاز از شرع دانسته باشند و خود را مکلف ندانند بلکه تا آخرین لحظات عمر شریفشان پایبند به دین و عمل به دستورات الهی بودند. ولی در مورد اقطاب متصوفه مشاهده می شود که خود را بی نیاز از شرع می بینند و خود را به منزله فناء فی الله در میابند.

    11) کجای اسلام به قطب اشاره کرده و گفته که قطب باید ولی انسان باشد؟ بلکه منصب ولایت را فقط مختص خدا و پیغمبر و اولی الامر (امامان معصوم) و کسانی که از سوی امامان معصوم انتخاب شده اند، می داند، نه اقطاب دست ساز و همچنین کجا به صوفی اشاره کرده و گفته که یک مسلم باید صوفی باشد؟ حتی یک نمونه در قرآن و روایات دیده نمی شود که اشاره به صوفی بودن یک مسلمان و مومن کرده باشد بلکه فقط، تعبیر به مسلم، مومن، متقی و یا محبّ و .... نموده است.

    12) چرا سران صوفیه خود را به جای ائمه اطهار (علیهم السلام) مطرح کردند و ولایت اقطاب را جایگزین ولایت اهل بیت (علیهم السلام) نمودند؟ مثلا جنید بغدادی می گوید : شما دانش خود را از سلسله مردگان (یعنی پیغمبر اکرم و امامان معصوم) فرا می گیرید؛ در حالی که ما معارف خود را از حضرت حق فرا می گیریم که همیشه زنده است و نخواهد مرد. (فتوحات مکیه ابن عربی/ج1/ص31).

    آیا این توهین به وحی نیست. وحی ای که از نظر اسلام تا روز قیامت جاری است و هیچ وقت نسخ نمی شود ولی سران صوفیه به راحتی مقام ولایت ائمه و سیره ائمه را زیر پا گذاشته و همگان را به سوی خود می خوانند.

    13) چگونه می توان ولایت در نزد تصوف را همانند ولایت در نزد تشیع دانست درحالی که امامان معصوم هیچ ولایتی را در برابر ولایت خود جایز نمی دانستند چراکه خود ائمه فرموده اند : اگر همراه با ولایت علی (علیه السلام) به کسی ولایت دهی (اورا جایگزین حضرتش قرار دهی) عملت باطل خواهد بود. (تفسیر صافی/ص43). یعنی هیچ ولایتی مورد قبول نیست مگر ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام).

    ولی سران صوفیه با اینکه سنی مسلک بوده اند خود را هم سان با ولایت ائمه می دانند و ولایت اقطاب را در برابر ولایت ائمه معصومین درست کردند.

    14) چگونه مقام قطب با مقام امام معصوم را یکی می دانید و آن را جایگزین مقام امامت کرده اید در حالی که اقطاب صوفیه هیچ گونه اجازه ای از سوی امامان معصوم برای ولایت ندارند بلکه مورد مخالفت ائمه هم قرار گرفته اند؟

    اصلا مگر می شود که رسیدن به مقام ولایت برای هر کسی ممکن باشد چراکه هرجا نگاه می کنیم یک شخصی ادعای قطبیت می کند و با شخص دیگر در جنگ و دعوا است. مگر در مقام ولایت، مسابقه است که هر کسی که دوست داشت، ادعای قطبیت کند و خود را ولی خدا بنامد.

    ادامه در قسمت دوم ...



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/5/18 و ساعت 11:29 عصر | دیدگاه دیگران()

    کرامت تراشی های متصوفه

    قسمت اول

    1) مشایخ صوفیه معتقدند، دانش خود را مستقیما از خداوند دریافت می کنند.

    ابن عربی درباره بایزید بسطامی می گوید :

    بایزید مدعی است که شما دانش خود را از مردگان می گیرید ولی ما علم و دانش خود را مستقیما از خدا اخذ می کنیم.

    (مقدمه فتوحات مکیه/ص31/چاپ دار صادر در بیروت)

    2) مشایخ صوفیه معتقدند کتاب های خود را به سفارش پیامبر اکرم (ص) می باشد و آن را سفارش پیامبر می دانند :

    محی الدین ابن عربی در کتاب فصوص الحکم (که از تالیفات وی میباشد) مدعی است که پیغمبر اسلام به او دستور داده که فصوص الحکم را برای مردم بخواند و مردم را بوسیله این کتاب هدایت کند. در حالی که موارد بسیاری از ضلالت و گمراهی در این کتاب مشاهده می شود از جمله : اینکه ایشان در همین کتاب جناب ابو طالب (ع) را کافر می دانند و همچنین می گویند : پیغمبر اسلام از دار دنیا رفت بدون اینکه جانشینی برای خود مشخص کرده باشد. و همچنین در جای دیگر، فرعون را اهل نجات می داند. و حتی وی قائل است کسانیکه در جهنم هستند در آخر، عذاب برایشان طبیعی می شود و عادت می کنند و راحت می شوند.

    (شرح فصوص الحکم / خواجه محمد پارسا / تصحیح دکتر جلیل مسگر نژاد / ص16 / چاپ مرکز دانشگاهی چاپ اول سال 1316)

    برای شناختن محی الدین، بهترین کتاب، کتاب « ابن عربی سنیٌ متعصبٌ » سید مرتضی جعفر عاملی است.

    3) مشایخ صوفیه مدعی وحی از جانب خداوند به سوی آنها هستند. مولوی در مورد بایزید بسطامی می گوید :

    بایزید اندر فریدش ره چه دید           نام قطب العارفین از حق شنید

    (شرح مثنوی میرخوانی ص128 چاپ تهران)

    و حتی می گویند بایزید مرده را زنده می کرد (شرح فصوص الحکم ص339)

    که میگوید : بایزید مورچه ای را که به خاطر پایمال شدن مرده بود ، در آن دمید و مورچه زنده شد.

    4) مشایخ صوفیه خود را باب غفران در درگاه الهی می دانند . چنانچه ابو نصر سراج گوید :

    هر جنازه که پیش من بگذارند، مغفور بوَد و به حکم این بشارت، اهل توس جنازه ها را پیش از خاک، نزد وی آوردندی و زمانی بداشتندی و آنگاه ببردندی.

    (تذکره الاولیاء عطار نیشابوری ج2 ص148 چاپ زوار تهران) و (راه و رسم صوفیگری ص236)

    معروف کرخی می گوید : چون تو را به درگاه الهی حاجتی باشد خدا را به حق من سوگند بده.

    (رساله قشیریه ص9 چاپ مصر) و (مجالس المونین ج2 ص27) و (خیراتیه ج1 ص70)

    خود همین عطار نیشابوری در مورد حسن بصری می گوید : حسن بصری از کوزه پیغمبر آب خورده و پیغمبر هم فرمود هر کس که این آب را از کوزه بخورد به همین نسبت از علم و حکمت من به او داده شده . در حالی که حسن بصری 11 سال بعد از رحلت پیغمبر اکرم (ص) متولد شده پس چگونه می شود از کوزه پیغمبر اکرم آب خورده باشد؟

    5) مشایخ صوفیه خود را معلم فرشتگان می دانند چنانچه قاضی روز بهان بغلی شیرازی درباره بایزید بسطامی چنین نوشته است :

    بایزید را گفتند پیش تو شبه زنان و مردان خلقی را می بینیم . گفت اینها ملائکه هستند که از من علم می پرسند.

    (تذکره الاولیاء ص175) و (شرح شطحیات ص138)

    درباره شیخ عبدالقادر گیلانی از امام عبدالله یافعی نقل شده که : حضرت عبدالقادر می فرمود : مسلمانی که روی من را دیده است و یا بر مدرسه من گذشته و عبور کرده و یا رسیده، عذاب گور و قیامت از او تخفیف کنم.

    (سکینه الاولیاء ص20 چاپ موسسه مطبوعاتی علمی تهران)

    6) مشایخ صوفیه سخنان خود را بعد از کلام الهی از سخنان همه برتر می دانند (حتی اهل بیت) و لذا دار الشکوه از قول عطار چنین نقل می کند که :

    بعد از قرآن و احادیث نبوی، هیچ سخن بالای سخن مشایخ طریقت نیست. سخن ایشان (یعنی مشایخ طریقت) نتیجه کارها و حال است نه ثمره حفظ و قال و از عیان است نه از بیان و از اسرار است نه از تکرار و از جوشیدن است نه از کوشیدن و از علم « لدنّی » است نه از علم کسبی و از علم أدِّبنی است نه جهان علِّمنی) « که ایشان ورثه انبیاء هستند.

    (ر.ک : سکینه الاولیاء ص3)

    آقای بایزید بسطامی خود را لوح محفوظ معرفی می کند و می گوید : حق را لوح محفوظ و علم همه چیزی در اوست و من جمله لوح محفوظم .

    (تذکره الاولیاء ص202) و (شرح شطحیات ص139 و 142) و (حسنات العارفین دارالشکوه ص21)

    بایزید بسطامی خود را بی مثل و مانند دانسته و تشبیه به دریای بی کران نموده چنانکه می گوید :

    مثل من نبینند مَثَلِ من بحری است بیکرانه که اول و آخر ندارد. (مبانی عرفان اسلامی ص2)

    7) مشایخ صوفیه مدعی زورآزمایی با خدا و کشتی گرفتن با خدا هستند :

    ابوالحسن خرقانی صریحا گفته است که : سحرگاهی بیرون رفتم حق پیش من باز آمد با من مسارعت کرد من با او مسارعت کدم در مصارعت باز با او مصارعت کردم تا بیفکند.

    (شرح شطحیات ص317) و (حسنات العارفین ص28)

    آقای ملاشاه بدخشانی هم می گوید : پنجه در پنجه خدا دارم من چه پروای مصطفی دارم

    (خیراتیه ج1 ص29)

    8) مشایخ صوفیه معتقدند که عبادت گران الهی، اشخاصی بی معرفت هستند. بایزید بسطامی صراحتا می گوید :

    حق تعالی بر دل اولیاء خود آگاه گشت . بعضی دلها را دید که بار معرفت نتوانستند کشید به عبادتشان مشغول گردانید. (کفر محض)

    (تذکره الاولیاء ص193 چاپ تهران) و (خیراتیه ج1 ص24)

    9) مشایخ صوفیه دشمنان خدا و رسول خدا را از اولیاء می دانند. از جمله ابن عربی در کتاب فتوحات مکیه ج اول ص 200 چاپ دارصادر بیروت ، خلیفه دوم را معصوم قلمداد میکند و حتی برای متوکل عباسی که از جنایتکاران بوده مقام ولایت قائل است.

    10) مشایخ صوفیه خود را مقتدای پیامبر اکرم (ص) معرفی می کنند . چنانچه درباره شیخ جامی صاحب نفحات چنین نوشته اند که ایشان می گوید : شبی پیغمبر را در خواب دیدم و چهار یار او بر دست راست او و شیخ الاسلام جامی بر دست چپ او بنشسته بود و پیامبر (ص) با صحابه سخن می گفت چون تمام شد من سلام کردم و پرسیدم امروز مقتدا کیست؟ و اقتدا به که شایسته است؟ پیامبر اشاره فرمودند به شیخ الاسلام احمد جامی و سه بار اشارت بدو کردند. بعد می گوید پیغمبر اسلام بر پاخاست و دست او را بگرفت و وی را در پیش جلوتر از خود در محراب عبادت نشاند و خود بدو اقتدا کرد و صحابه و آن جمله خلق از پس او نماز کردند.

    (مقامات ژنده پیل ص99 یا 99 چاپ بنگاه ترجمه کتاب)

    11) مشایخ صوفیه مدعی خواب دیدن خداوند هستند. در احوالات شاه شجاع کرمانی نوشته اند که ایشان بعد از چهل سال بی خوابی بالاخره خدا را در خواب می بیند و جامی در نفحات از قول شیخ الاشلام درباره شاه شجاع چنین نوشته که شیخ الاشلام گفت : شاه شجاع 40 سال نخفته بود بر طمع، وقتی در خواب شد حق تعالی را خواب دید و این بیت را بگفت :

    رأیتک فی المنام سرور قلبی(یا عینی).        فاجببت التعیش و المناما

    یعنی تورا در خواب دیدم شاد و قلبم            پس دوست میدارم خواب را

    پس از آن پیوسته همی خفته یا ویرا خفته یا فتندی یا در طلب.

    (نفحات الانس جامی ص86 چاپ کتابفروشی محمودی تهران) و (خیراتیه ج1 ص157) و (سیرت شیخ ابی عبدالله ابن خفیف شیرازی ص117)

    این چه داستان تراشی هایی است که برای خود بافته اید و ساخته اید و به خورد عده ای از خدا بی خبر می دهید؟

    این دروغهایی که برای خود تراشیده اید چیست؟

    بر گرفته از کتاب تحقیقی در تصوف و عرفان خیرالله مردانی



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در چهارشنبه 87/5/16 و ساعت 11:38 صبح | دیدگاه دیگران()

    مدافعین ابلیس در متصوفه

    مقدمتا :

    در دین مبین اسلام، در مورد اغواگری شیطان بسیار زیاد تأکید شده و آن را به عنوان مهم ترین و اصلی ترین دشمن انسان و مانعی در مقابل راه سعادت بشری قلمداد کرده که در مورد این مطلب به آیات و روایات بسیار زیادی در مورد شیطان برخورد می کنیم. شکی نیست که شیطان دشمن قسم خورده انسان است و راه او راه ضلالت و گمراهی است اما متأسفانه عده ای از مسلمان نما ها با دفاع از شیطان و پیروی از وی خود را به عنوان عارف معرفی کرده و پای خود را در کفش مومنان و اولیاء خدا گذاشته اند. در مورد بزرگان و اکابر صوفیه، این مسئله بسیار به چشم می خورد که بسی جای تأسف دارد که خود را مومن واقعی می دانند. اما اینها بنابر فرمایشات ائمه اطهار خلفاء شیطانند و بنابر فرمایش پیامبر اکرم (ص) خود را بر طریقت من می دانند ولی آنها گمراه تر از کافران می باشند.

    اکنون ببینیم قرآن در مورد شیطان چه دیدگاهی دارد :

    در سوره بقره آیه 34 خداوند متعال می فرماید :

    « واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین »

    « و به یاد بیاور ای پیامبر، آن زمانی را که ما به فرشتگان امر کردیم به آدم سجده کنند پس فرشتگان سجده کردند مگر ابلیس که با غرور و تکبر روی برگرداند و از خداوند اطاعت نکرد و جزء کافران شد »

    و در سوره نور آیه 21 می فرماید :

    « یا أیها الذین آمنوا لا تتّبعوا خطوات الشیطان و من یتبع خطوات الشیطان فإنه یأمر بالفحشاء و المنکر و لولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکا منکم من أحد ابدا ولکن الله یزکی من یشاء والله سمیع علیم »

    همچنین در سوره یاسین آیه 60 می فرماید :

    « ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین »

    و در سوره بقره در آیه 267 خداوند متعال می فرماید :

    « الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء و .... »

    و در سوره مائده آیه 91 می فرماید :

    « إنّما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العداوه و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّکم عن ذکر الله و عن الصلاه فهل انتم منتهون »

    و در سوره اعراف آیه 27 می فرماید :

    « یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما أخرج ابویکم من الجنه ینزع عنهما لباسهما لیریهما سوءاتهما إنه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم إنا جعلنا الشیاطین أولیاء للذین لایومنون »

    و آیاتی همچون آیه 63 سوره نحل و آیه 24 سوره نمل و آیه 29 سوره فرقان و آیه 59 سوره کهف و آیه 44 سوره مریم و آیه 36 سوره فصلت و بسیاری دیگر از این آیات نشانگر چهره خبیث شیطان است.

     

    حال ببینیم بزرگان صوفیه چطور از شیطان به دفاع می پردازند :

    غزالی می گوید : کسی که ابلیس را موحّد نداند کافر است.

    (تلبیس ابلیس ابن جوزی ص68)

    و یا می گوید : من لم یتعلم التوحید من ابلیس فهو زندیق. یعنی کسی که علم توحید را از شیطان نیاموزد زندقه و کافر است.

    (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1 ص107)

    (لسان المیزان ابن حجر عسقلانی ج1 ص294 چاپ بیروت)

    منصور حلاج می گوید :

    موسی با ابلیس در عقبه طور به هم رسیدند. موسی گفت : چه منع کرد تو را از سجود؟

    ابلیس گفت : دعوی من معبود واحد را و اگر سجده کردمی آدم را مثل تو بودمی؛ زیرا که تو را ندا کردند و یکبار گفتند : « اُنظُر إلی الجَبَل » (اعراف143) بنگریدی (فوری برگشتی) و مرا ندا کردند هزار بار « اُسجد لآدم » و سجده نکردم.

    (شرح شطحیات/ص58)

    و یا می گوید : صاحب من و استاد من، ابلیس و فرعون است. به آتش بترسانیدند ابلیس را ، از دعوی خود بازنگشت. فرعون را به دریا غرق کردند و از دعوی بازنگشت. فرعون از روی کشفی که از خدا پیدا کرده بود، ادعای ربوبیت کرد.

    (الطوامیس/ص51) و همچنین برای تحقیق بیشتر به طواسین رجوع شود.

    خود مولوی از شیطان دفاع کرده و سجده نکردن شیطان به پیشگاه خداوند را در مورد انسان به خاطر عشق به خداوند تلقی کرده »

    وی می گوید :

    ترک سجده از حسد گیرم که بود        آن حسد از عشق خیزد نه از حجود

    هر حسد از دوستی خیزد یقین          کِی شود با دوست غیری همنشین

    (مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص324)

    یکی دیگر از مدافعین شیطان، در میان صوفیانِ به اصطلاح عارف « عین القضاه همدانی » است که در کتاب تمهیدات ص267 و کتاب تصوف اسلامی نیکلسون ص176 و 177 این حمایت وی از شیطان به چشم می خورد.

    ابوبکر واسطی یکی دیگر از مدافعین ابلیس در میان بزرگان صوفیه، شیطان را الگوی رفتاری معرفی کرده و می گوید : راه رفتن از ابلیس باید آموخت که در راه خود مرد آمد.

    (تذکره الاولیاء عطار نیشابوری ج1 ص258) و (ریاض السیاحه ص370 چاپ سوم)

    بایزید بسطامی یکی از بزرگان متصوفه در تاریخ تصوف به شمار می رود که وی هم در بسیاری از جاها به دفاع از متصوفه پرداخته است که برای مطالعه به کتاب شرح شطحیات می توان مراجعه نمود.

    و یا « ذوالنون مصری » شیطان را یک موجود مخلص پروردگار مطرح کرده است.

    در تفسیر کشف الاسرار میبدی به دفاع از شیطان پرداخته است/ج1 ص168)

    ابوالعباس قصاب از مشایخ صوفیه می گوید :

    سنگ انداختن بر شیطان دور از جوان مردی است. زیرا شیطان مقامی بزرگ در قیامت دارد.

    (تذکره الاولیاء ج2 ص186)

    خود حسن بصری می گوید : إن نور ابلیس من نار العزة لو اظهر نوره للخلق لعبد الها .

    اگر شیطان نورش را برای خلق خدا روشن کند پرستش می کنند اورا.

    (تمهیدات عین القضاة همدانی ص211) و (تصوف اسلامی و رابطه انسان با خدا ص176) 

    این اشاره ای بود به مسئله دفاع از شیطان در میان بزرگان و به اصطلاح آنها عرفای نامی صوفیه که نام خود را عارف بالله می نامند اما بویی از شناخت خدا نبرده اند و در راه ضلالت گام نهاده اند. اینها آیات خدا را به بازی گرفته و لگد مال کرده اند . بدون اینکه حتی نگاهی ظاهری به آیات قرآن کریم داشته باشند و شیطان را از دشمنان خدا بیابند به حمایت و پیروی از شیطان پرداخته و دین مبین اسلام را به مسخره گرفته اند.

    سوال ما :

    آیا نمی بینید که خداوند متعال در جای جای قرآن، شیطان را دشمنی آشکار بیان می کند؟

    آیا نمی بینید که پیامبران و امامان معصومین تمام عمر خود را به مبارزه با شیطان و شیطانیان پرداخته اند و کشته همین راه شده اند؟

    مگر خداوند در قرآن نمی فرماید « لاتعبدوا الشیطان أنه لکم عدو مبین » چرا دین اسلام را به بازی و سُخره گرفته اید؟

    آیا اینها را می توان به عنوان عرفای الهی نامید در صورتی که اینها از شیطان که دشمن خداست پیروی می کنند؟ اینها عرفای شیطانی هستند نه الهی.

    چرا باید اینها را به عنوان الگوی خلاقی و رفتاری معرفی نمود و راهشان را در پیش گرفت؟

    تنها راه رستگاری تمسک به طریقه اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) می باشد.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در شنبه 87/5/12 و ساعت 10:24 عصر | دیدگاه دیگران()

    بدون هیچ تعصبی بخوانید

    آیا باور می کنید؟....

    نقد مولوی

    آیا آنانکه به صورت سطحی به « مثنوی » علاقه می ورزند، باور می کنند :

    7) آیا باور می کنند که مولوی حرکت امام حسین (علیه السلام) به کوفه را کورکورانه قلمداد کرده؟ که این مطلب نشان دهنده این است که

    امام حسین (علیه السلام) معصوم نبوده که از وی عملی کورکورانه سرزده و این بر خلاف اعتقاد امامیه (مذهب حقه) است.

    وی می گوید : کورکورانه مرو در کربلا        تا نیافتی چون حسین اندر بلا

    (مثنوی معنوی/دفترسوم/ص232و233) و (نقدی بر مثنوی ص222)

    8) آیا باور می کنند که مولوی، عزاداری بر سید الشهداء را رد کرده است و آن را سرزنش کرده؟ وی عزاداری بر سیدالشهدا راسرزنش کرده واز آن به عنوان غفلت و کم معرفتی یاد میکند و این ناشی از عدم تطابق مبانی مکتبی عرفانی وی با عزاداری سید الشهدا است.

    (نشریه مذهبی نور به نقل از مثنوی مطابق با نسخه تصحیح شده/رینولد نیکلسون/ص810-811)

    این عقیده وی مخالف صریح با روایات حضرات معصومین علیهم السلام است چرا که ما روایات زیادی از اهل بیت عصمت وطهارت داریم مبنی بر امر به سوگواری بر مصائب سید الشهدا وهمچنین عزاداریها و عزاداری خود آنها بر امام حسین (ع).

    یک نمونه : امام رضا (علیه السلام) به ابن شبیب فرمودند : « یا بن شبیب، إن کنت باکیا لشی فابک للحسین بن علی بن ابیطالب(ع) فإنه ذبح کما یذبح الکبش.... » ( ای پسر شبیب، اگر می خواهی برای چیزی گریه کنی، بر حسین گریه کن چراکه او را همانند گوسفند سربریدند)

    (وسائل الشیعه/ج14 ص502/چاپ آل البیت قم1409ق)

    9) آیا باور می کنند که مولوی شریعت را نفی کرده؟ مولوی در مقدمه دفتر 5 مثنوی می گوید :

    شریعت همچو شمع است ره می نماید و بی آنکه شمع بدست آوری راه رفته نشود چون در ره آمدی آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود آن حقیقت است وجهت این است که گفته اند (که گفته ؟ معلوم نیست )

    لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع (یعنی وقتی حقایق ظاهر شد احکام (شریعت )باطل می شود )

    ادامه حرفهای مولوی :

    حاصل آنکه شریعت هم چون علم کیمیا آموختن است از استاد یا کتاب و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیامالیدن است وحقیقت، زر شدن مس، کیمیا دانان به علم کیمیا شادند که ما این علم را می دانیم (علماء را می گوید) و عمل کنندگان به علم کیمیا شادند که ما چنین کارهایی می کنیم و حقیقت یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم یا مثلا شریعت همچون علم طبی آموختن است و طریقت پرهیز کردن به موجب طب و داروهاخوردن و حقیقت صحبت ابدی یافتن و از ان دو فارغ شدن چون آدمی از این حیات می برد شریعت و طریقت از او منقطع شود و حقیقت ماند .

    معلوم می شود که ایشان هیچ درکی از دین ندارد.

    علت علنی مطرح نکردن این بحث ها توسط صوفی ها در طول تاریخ حمله علمای اهل تسنن و تشیع به آنها بود .

    10) آیا باور می کنند مولوی معتقد است که امامت، نوعی است برخلاف عقیده شیعه که به امامت شخصی معتقد است زیرا که امامان معصوم به فرمایش پیغمبر اکرم بنابر روایات متواتر 12 تا هستند با نامهای مشخص و معین. یکی از انحرافات صوفیان هم همین است که به مهدویت نوعی قائلند.

    مولوی می گوید: پس به هر دوری ولی قائم است      تا قیامت آزمایش دائم است

                            پس امام حی قائم آن ولی است     خواه از نسل عمر خواه از علی است

    (مثنوی/ج2/ص239/چاپ نشر طلوع/شعر825)

    11) آیا باور می کنند مولوی ابن ملجم را در قضیه شهادت امام علی (علیه السلام)، آلت حق و دست خدا پنداشته؟

    وی از زبان امام علی (علیه السلام) خطاب به ابن ملجم می گوید :

    هیچ بغضی نیست در جانم زتو       زانک این را من نمی دانم زتو

    آلت حقی تو فاعل، دست حق        چون زنم بر آلت حق طعن و دق

    (مثنوی معنوی/ دفتر اول/ص190)

    12) آیا باور می کنند مولوی، عمر بن خطاب را امیرالمومنین دانسته؟ وی در وصف او چنین می گوید :

    آمده عمر به حرب مصطفی تیغ بر کف بسته بس میثاقها          گشته در شرع او امیرالمومنین پیشوا و مقتدای اهل دین

    (مثنوی معنوی نسخه میرخوانی ص74 و نسخه وصال ص74)

    13) آیا باور می کنند مولوی، در مدح خلفای سه گانه از آنا به عنوان صدیق و فاروق و ذوالنورین تعبیر کرده. وی می گوید :

    چون محمد یافت آن ملک نعیم                    قرص مه را کرد در دم او دو نیم

    چون ابوبکر آیت توفیق شد                         با چنان شه صاحب و صدیق شد

    چون عمر شیدای آن معشوق گشت            حق و باطل را چو دل فاروق شد

    چون که عثمان آن عیان را عین گشت          نور فایض بود و ذوالنورین گشت

    (مثنوی ج2 ص134)

    آیا باور می کنند مولوی خود را هم عقیده همه فرقه ها دانسته. (یعنی یه چیزی شبیه به پلورالیسم دینی)

    (کتاب عرفان حقیقی/ص159)

    آیا باور می کنند مولوی قائل به جبر است یعنی تمام افعال ما از سوی خداوند صادر می شود. که این مخالف صریح با مبانی اسلام است.

    (مثنوی معنوی/دفتراول/ص190)

    تمام حرف من این است ...

    آیا اینها می توانند الگو اخلاقی و دینی شیعیان به حساب بیایند؟

    آیا عارف حقیقی، این مفاخر ادبی بوده اند یا اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم؟

    اصلا آیا اینها شیعه بوده اند؟

    اصلا آیا اینها با این انحرافات واضح می توانند الگوی ما باشند؟

    اصولا « مولوی » با مکتب اهل بیت (علیهم السلام) نا آشنا بوده و نشانه ای از استفاده از منابع شیعی، حتی کتابهایی چون صحیفه سجادیه و نهج البلاغه، در آثارش دیده نمی شود.

     باز هم متذکر می شویم که ...

    ما منکر اشعار زیبای وی نیستیم بلکه ما منکر اشعار و مطالب انحرافی در این کتاب هستیم. یعنی ما نمی خواهیم از بیخ و ریشه مثنوی را زیر سوال ببریم بلکه ما هم معترفیم به اینکه در این کتاب اشعار پرمحتوا هم وجود دارد ولی اشعار منحرف هم وجود دارد تا خوانندگان این کتاب را از این انحرافات بر حذر داریم

    برای آشنایی بیشتر با انحرافات مولوی به کتاب نقد مثنوی (آیت الله علی اکبر مصلایی) رجوع شود.

    دیگر منابع : تحقیقی در تصوف و عرفان / خیرالله مردانی



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در یکشنبه 87/4/30 و ساعت 5:40 عصر | دیدگاه دیگران()

    بدون هیچ تعصبی بخوانید

    آیا باور می کنید؟....

    نقد مولوی

    یکی از مفاخر ادبی که زبانزد عام خاص قرار دارد جلال الدین رومی معروف به مولوی است که از شاعران بنام پارسی می باشد که آثار عرفانی وی مورد توجه بسیاری از بزرگان قرار گرفته است که یکی از آثار معروف وی مثنوی معنوی است. اما....

    آیا آنانکه به صورت سطحی به « مثنوی » علاقه می ورزند، باور می کنند :

    1) آیا باور می کنند مولوی حدیث افتراق را جعل و تحریف کرده و به عبارتی منکر حدیث شده است؛ مبنی بر اینکه پیامبر اکرم (ص) 72 فرقه دیگر را که در حدیث ذکر شده اهل بهشت دانسته است.که این مخالف با فرمایش پیغمبر اکرم می باشد.

    (تحفة الاخیار/ص19) و (عرفان حقیقی ص159)

    درصورتیکه این روایت جعل و تحریف شده است و صحیح آن اینست که :

    قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم):

    سیأتی علی امّتی ما أتی علی بنی إسرائیل مثل بمثل و إنّهم تفرّقوا علی اثنتین و سبعین ملّة،و ستفرّق امّتی علی ثلاث و سبعین ملّة،تزید علیهم واحدة کلّها فی النّار غیر واحدة ،قیل:یا رسول الله، و ما تلک الواحدة ؟ قال: هو ما نحن علیه الیوم أنا و أهل بیتی.

    (مناهل الابرار فی تلخیص بحار الانوار/ج6/ص228) و (معانی الاخبار/ص323)

    پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

    روزگاری بر امّت من می رسد که همانند قوم بنی اسرئیل که به 73 فرقه و ملّت تبدیل شدند امّت من هم به 73 ملّت و فرقه تبدیل می شوند که به این 73 فرقه یک فرقه هم اضافه نمی شود و همه آنها وارد جهنّم می شوند مگر یک فرقه.

    سوال شد آن فرقه نجات یافته کدام است؟فرمودند: همان گروهی که ما بر آن هستیم یعنی من و اهل بیتم.

    همچنین جعل « حدیث سفینه » .

    وی می گوید :    بهر این فرمود پیغمبر که من            همچو کشتی ام زطوفان زمن

                            ما و اصحابیم چون کشتی نوح        هرک دست اندر زند یا بد فتوح

    (مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص652/چاپ امیر کبیر)

    در صورتی که اصل روایت بدین شرح می باشد :

    پیامبر اسلام به امام علی (علیه السلام) فرمودند : مثلک و مثل الائمه من ولدک مثل سفینه النوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق.

    (بحار الانوار/ج23/ص125/چاپ بیروت) و (ینابیع الموده حنفی/ج1/ص130/چاپ استانبول)

    2) آیا باور می کنند مولوی از شیطان دفاع کرده و سجده نکردن شیطان به پیشگاه خداوند را در مورد انسان به خاطر عشق به خداوند تلقی کرده؟ » وی می گوید :

    ترک سجده از حسد گیرم که بود                 آن حسد از عشق خیزد نه از حجود

    هر حسد از دوستی خیزد یقین                   کِی شود با دوست غیری همنشین

    (مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص324 )

    که این مطلب مخالفت صریح با فرآن کریم است که درقرآن آمده :

    « واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین » (بقره34) و ما در بحث اعتذار ابلیس یا حب شیطان و همچنین مدافعین ابلیس در تصوف به آن پرداختیم.

    3) آیا باور می کنند مولوی افراط در رقص و سماع و موسیقی داشته است :

    مولوی پس از برخورد با شمس تبریزی، موسیقی و سماع را، تا بدان حدّ گسترش می دهد که حتی به طور هفتگی، مجلسی ویژه سماع بانوان همراه با گل افشانی و رقص و پای کوبی زنان، در قونیه برپا می دارد. اینها همه از مردی مشاهده می شود که تا سن 38 سالگی، خود مجتهدی بزرگ و یک « مفتی حنبلی » (سنی مذهب) بشمار می رفته است تا جایی که حتی در مواردی چون سرگرم رَباب و موسیقی می شده است نمازش قضا می شده است و با وجود تذکار به وی، موسیقی را رها نمی کرده است، بلکه نماز را ترک می گفته است که سماع آرام جان زندگان است!!...

    شمس سماع را « فریضه اهل حال » می خواند و چون پنج نماز و روزه ماه رمضانش برای اهل دل واجب می شمارد!

    (نشریه مذهبی نور به نقل از خط سوم/سخنان شمس/ص74 آ /75 آ )

    4) وی مجالس رقص وسماع را وسیله تقرب به پیشگاه خداوند می داند و حتی سماع را برتر از نماز می داند :

    وی میگوید : در هوای عشق حق رقصان شوند           همچو قرص بدر بی نقصان شوند

    (عرفان حقیقی/ص160) و (شرح زندگی مولوی-ناصر نجمی/ص17) و (مثنوی معنوی چاپ میر خوانی و هم چنین در جلوه حق ص190)

    افلاکی شاگرد مولوی در مناقب العارفین می نویسد :

    روزی در حضور مولانا رباب می زدند و مولانا ذوق ها می کرد. از ناگاه عزیزی (یکی از مریدان) درآمد که نماز دیگر (اذان) می گویند. (مولوی) لحظه ای تن زد (صبر کرد) و فرمود : نی نی آن (اذان) نماز دیگر و این سماع نماز دیگر.هر دو داعیان حقّند. یکی (اذان و نماز) ظاهر را به خدمت می خواهد و این دیگر (سماع) باطن را به محبّت حق می خواند.

    (احیاءعلوم الدین/ص406— مولاناجلال الدین/ص342)

    در جایی دیگر ، در مقابل حدیث پیامبر اکرم (ص) که می فرمایند : « حبب الی من الدنیا النسا و الطیب و قره عینی الصلوه » ، مولوی می گوید : ما از این عالم سه چیز را اختیار کردیم : یکی سماع و یکی فقاع (آبجو) و یکی حمام.

    (مناقب العارفین/ص406 و مولانا جلال الدین ص342)

    فرزند خلف مولوی نیز می گوید : انبیا توجه و رویکرد به خدا را در قالب نماز به مردم می رساندند؛ اما اولیا (صوفیه) آن نماز حقیقی را به صورت سماع به عالمیان رساندند.

    (ولدنامه/ص112 و مناقب العارفین/ص394)

    مولوی می گوید :

    پس غذای عاشقان باشد سماع                 که در او باشد خیال اجتماع   (سماع عرفان و مولوی ص7)

    5) آیا باور می کنند مولوی چقدر غلو در شخصیت شمس تبریزی کرده و اورا خدای خود میداند و در بعضی تعبیراتش اورا مصداق « کن فیکون » و یا شمس را « سمیع وعلیم » میخواند.

    وی می گوید :    شمس من و خدای من                  نور من و هدای من

                            فاش بگویم این سخن                   شمس من و خدای من 

    (مثنوی معنوی/ص623)

    و در جای دیگر که در مورد شمس تبریزی از وی سوال می کنند، می گوید :

    اگر از قولش می پرسید: « إنما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن و فیکون » (آیه 82 یاسین) و اگر از فعلش می پرسید: « کل یوم هو فی شأن » (آیه 29 الرحمن) و اگر از صفاتش می پرسید: « قل هو الله احد » و اگر از نامش می پرسی؟ « هو الله الذی لا اله الاّ هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمن الرحیم » که این آیه 22 سوره حشر است که مخصوص خداوند است و در ادامه می گوید : و اگر از ذاتش می پرسی؟ « لیس کمثله شی و هو اسمیع البصیر » که این هم آیه 11 سوره شوری است که فقط مخصوص خداست.

     (کتاب شمس تبریزی/بخش مقالات/ص789/چاپ سوم و چاپ دوم سال 1377/انتشارات خوارزمی) و (السیوف البارقه آیت الله محلاتی ص321) و (عین الحیات علامه مجلسی ص581)

    « مولوی » به اندازه یک صدم ستایش و تعریفی که از شمس تبریزی کرده است درباره چهره های درخشان اهل بیت (ع) و وسائط فیض الهی چون امام سجاد و امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) به زبان نیاورده است.

    6) تعریف عصمت آمیز مولوی درباره مثنوی (در دیباچه مثنوی) به خوبی، نشان دهنده دیدگاه او نسبت به کتاب خود است. وی مثنوی را « اصول اصول اصول الدین و فقه الاکبر و شرع الله الازهر برهان الله الاظهر » یعنی « پایه پایه پایه دین، فقه برتر خدا، شریعت درخشان تر خدا و برهان روشن تر خدا » می خواند. البته اگر همین مقدار اکتفا شده بود شاید قابل توجیه بود ولی مولوی قدم را بالاتر می نهد و مدعی می شود که مثنوی « حق محض » است و هیچ سوی باطل در آن راه ندارد و آیه « لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه » و آیه « لایمسه إلاّ المطهرون » در وصف آن است.

    بدین ترتیب مولوی کتاب خود را در کنار کتابهای آسمانی می نشاند و آن را « قرآن وار » از خطا و لغزش منزه می داند...

    مولوی در حالی ادعای همسانی با قرآن و مثنوی می کند که کتاب او مشتمل بر ده ها حدیث جعلی و تحریف شده، ستایش و تقدیس صحابه معلوم الحال و اخبار و تاریخ دروغ و مناقب و فضائل سران صوفیه و افکار آنان است.

    ستایش های اغراق آمیز و بی حدّ و حصر برخی مریدان، مثنوی را تا مرتبه سروش آسمانی و الهام ربانی و قرآ« پارسی بالا می برند و در برابر لغزش های اصولی آن، روش مسامحه و کوچک جلوه دادن را پیش می گیرند یا همرنگی نشان داده و تأیید می کنند؟

    بویژه اینکه خود این اغراق گویی و بزرگ نمایی، توسط خود مولوی پایه گذاری شده و سپس توسط فرزندان و خلفا و مریدان وی دامن زده شده است.

    متأسفانه در میان آن همه اشعار (حدود بیست و شش هزار بیت) که از همه چیز و هر کس نام برده و از داستانهای کلیله و دمنه تا قصه های عامیانه در آن یافت می شود جایی برای معارف و احادیث اهل بیت وجود ندارد. حتی برای فرد شناخته شده و رسوایی چون (معاویه) کرامت می سازد و برخی ضعف های خلفا که اهل سنت نیز نقل کرده اند، رندانه به صورت یک کرامت جلوه می دهد

    (نشریه مذهبی نور/سیر و سلوک4/به نقل از کتاب نقدی بر مثنوی مرحوم مصلایی و مدرسی/ص27 تا 29 و ص 15 تا 17)

     

    اما ما منکر اشعار زیبای وی نیستیم بلکه ما منکر اشعار و مطالب انحرافی در این کتاب هستیم. یعنی ما نمی خواهیم از بیخ و ریشه مثنوی را زیر سوال ببریم بلکه ما هم معترفیم به اینکه در این کتاب اشعار پرمحتوا هم وجود دارد ولی اشعار منحرف هم وجود دارد تا خوانندگان این کتاب را از این انحرافات بر حذر داریم



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در یکشنبه 87/4/30 و ساعت 5:39 عصر | دیدگاه دیگران()

    نظر مراجع در مورد صوفیگری

    قسمت سوم

    استفتاء :

    آیا شرکت کردن در مجالس و محافل صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورت دارد؟

     

    حضرت آیت الله سیستانی :

    اجتناب از حضور در مجامع آنان و دورکردن مردم از آنها لازم است.

    آیت الله مکارم شیرازی :

    تمام فرق صوفیه دارای انحرافاتی هستند و شرکت در فعالیت های آنان و کمک به اهدافشان جایز نیست.

    حضرت آیت الله صافی گلپایگانی :

    صوفیه با فرقه ها و انشعابات بسیاری که دارند اگرچه در انحراف در یک سطح نیستند و بسا که برخی از آنان از ربقه اسلام شمرده نشوند در مجموع منحرفند و عقاید خاصه ای که دارند غیر اسلامی است بنابراین مشارکت در ایجاد بناها و مراکز تبلیغی آنها و شرکت در محافل آنها خلاف شرع و حرام است.

    حضرت آیت الله تبریزی (ره) :

    هر مسلمانی که بر خلاف آنچه علمای شیعه در رساله های عملیه فرمودند، عمل کند باطل است و ترویج و اعانت و شرکت در مجالسی که بر خلاف آنچه علمای شیعه فرمودند تشکیل شود مشروعیت ندارد.

    حضرت آیت الله بهجت :

    تحصین عقائد و مواظبت بر احکام شرع ضروری است.

    حضرت آیت الله فاضل لنکرانی (ره) :

    جایز نیست.

    (مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 1/ص20)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در دوشنبه 87/4/24 و ساعت 3:29 عصر | دیدگاه دیگران()

    نظر مراجع در مورد صوفیگری

    قسمت دوم

    استفتاء :

    اگر کسی در خواندن سوره حمد در نماز خود در موقع گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین قصد کسی کند (اعم از ائمه یا مرشد و قطب مانند صوفیان) و صورت او را در نظر بگیرد و یا شکل او را در ذهن حاضر کند و بگوید خطاب باید به خدا باشد و چون خدا را نمی بینیم تا مخاطب خود قرار دهیم باید طلعت احمد و حیدر را در نظر بگیریم و چون نمی توانیم صورت آنها را نیز تصور کنیم باید صورت مرشد را که ولی می باشد تصور نمائیم. آیا این عقیده درست و نماز چنین شخصی صحیح است یا خیر؟

     

    حضرت آیت الله سیستانی :

    این عقیده شرک و موجب خروج از دین است.

    آیت الله مکارم شیرازی :

    این کار حرام و نوعی شرک است.

    حضرت آیت الله صافی گلپایگانی :

    تصور مذکور فاسد است بلکه در حال نماز چنین متصوراتی مبطل نماز و موهم شرک و کفر است.

    حضرت آیت الله تبریزی (ره) :

    عقیده مزبور باطل است، خطاب احتیاج به بصیرت دارد نه به دیدن خارجی یا تصور صورت و چنانچه شخص در وقت گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین غیر خدا را قصد کند و به غیر خدا خطاب کند قرائت او باطل و نمازش باطل است، بلکه در بعضی از موارد داخل عنوان مشرک می باشد.

    حضرت آیت الله بهجت :

    این کار مشروعیت ندارد.

    حضرت آیت الله فاضل لنکرانی (ره) :

    این کار قطعا جایز نیست و شرک محض است.

    (مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 3/ص103)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در دوشنبه 87/4/24 و ساعت 3:28 عصر | دیدگاه دیگران()

    نظر مراجع در مورد صوفیگری

    قسمت اول

    استفتاء :

    حضور در خانقاه و شرکت در مجالس صوفیه و پیروی از دستور قطب و امثال آن چگونه است؟

    حضرت آیت الله سیستانی :

    جایز نیست

    آیت الله مکارم شیرازی :

    عموم فرق صوفیه دارای انحرافاتی هستند. از آنها و مجالس و محافلشان اجتناب کنید.

    حضرت آیت الله صافی گلپایگانی :

    فرقه صوفیه از فرق منحرف هستند و قطب و خانقاه و عناوین دیگری شبیه اینها هیچ یک در اسلام از حضرت رسول اکرم و ائمه هدی (علیهم السلام) سابقه ندارد. تمامی اینها بدعتهایی است که افراد جاه طلب و شیفته دنیا برای جلب مردم بوجود آورده اند. معاشرت با این گروه و رفتن به خانقاه و مجالس آنان حرام است.

    حضرت آیت الله تبریزی (ره) :

    ترویج باطل جایز نیست.

    حضرت آیت الله بهجت :

    جایز نیست.

    حضرت آیت الله فاضل لنکرانی (ره) :

    جایز نیست.

    حضرت آیت الله گلپایگانی :

    امور مذکوره ترویج باطل است و جایز نیست.

    (مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 3/ص101)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در دوشنبه 87/4/24 و ساعت 3:28 عصر | دیدگاه دیگران()

    عارف کیست؟ عرفان چیست؟

    استفتاء :

    خواهشمند است تعریفی از عرفان و عارف در اسلام مرقوم فرمائید و آیا افراد مخصوصی به این مقام می رسند یا برای هر کس ممکن است؟

     

    حضرت آیت الله صافی گلپایگانی :

    متأسفانه لفظ و عارف در عصر ما مورد سوء استفاده و منحرف کردن مردم از تعلیم واضح دین شده است، این دو لفظ قابل اطلاق بر هر مسلمانی است که معرفت به توحید خدا و سایر عقاید حقه داشته باشد. هر کس در خلقت آسمان و زمین و آیات الهی و عجایب عالم آفرینش و عظمت و وسعت عالم و دلایل بی شمار بر علم و قدرت و حکمت خدا بیشتر فکر کند علم و عرفانش بیشتر است. « إن فی خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب، الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار » تفکر در خلق و تفکر در فناء دنیا همه عرفان بخش است، تفکر در خود انسان در چشم و گوش و بینی و میلیونها اسرار وجود انسان که هنوز هم بیشترش نا شناخته است همه معرفت بخش است، متوجه باشید به اسم عارف و سیر و سلوک افراد خاصی را صاحب رابطه نگیرید.

    حضرت آیت الله تبریزی (ره) :

    عارف حقیق در زمان کسی است که در معارف حق و اعتقادات صحیحه تحصیل یقین کرده که هیچ شبهه و وسوسه ای در او اثر ندارد گویا مانعی از دیدن حق ندارد و خدای متعال را ناظر بر خود دیده و به وظایف شرعی خود عامل و مراقب نفس خود می باشد.

    حضرت آیت الله سیستانی :

    عرفان شناخت خداوند است و عرفان واقعی آن است که انبیاء و ائمه (ع) پرچمدار آن بودند و مردم را به سوی آن هدایت می کردند و اما مدعیان عرفان که در مقابل آنها مکتبی بنا نهاده اند پیروان باطل هستند و باید با آنها مبارزه شود.

    حضرت آیت الله مکارم شیرازی :

    عرفان همان شناخت خداوند و صفات جمال و جلال اوست و هرکس به مقدار توان خود و صفای قلبش می تواند از آن بهره ای داشته باشد، درباره عرفان اسلامی به کتاب اخلاق در قرآن مراجعه کنید.

    حضرت آیت الله بهجت :

    مهم عمل به وظیفه شرعیه است، عمل به دستورات آسمانی عرفان واقعی را به انسان می نمایاند و به جایی می رسد که می گوید : « ما اعبد ربا لم اره » ، عرفان حقیقی از التزام کامل به تمامی دستورات شرع مقدس که اهم دستورات آن ترک معصیت در اعتقاد و عمل است، حاصل می گردد و منحصر به شخص مخصوصی نیست، بلکه برای همه می باشد و این التزام به عقیده و عمل، باید در همه باشد تا نتیجه دهد آن هم به مراتب.

    (مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد سوم/ص193)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/4/21 و ساعت 1:4 صبح | دیدگاه دیگران()
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

     لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    آیا نورعلی تابنده مورد تایید امام بود؟
    سید حسن،دعایی و نورعلی تابنده
    درویش علاقمند به شهرت
    نورعلی تابنده قبل از درویشی
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت هشتم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت هفتم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت ششم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت پنجم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت چهارم)
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت سوم)
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت دوم) 2
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت دوم)
    افشای تشکیلات سیاسی فرقه گنابادی (قسمت اول)
    فرقه ای که حزب سیاسی شد
    سید حسین نصر،شهرام پازوکی و اسلام ناب آمریکایی
    [همه عناوین(103)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا

    معرفی وبلاگ به دوستان
    ایمیل شما:
    ایمیل دوستتان:

    ”باشگاه