سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به دوستی آن که به عهد خود وفا نمی کند، اعتماد مکن . [امام علی علیه السلام]
امروز: پنج شنبه 103 آذر 8

                                  

فرقه های فعّال صوفیه در ایران

قسمت سوم

فرقه مونس علیشاهی (نوربخشیه)

گفتیم که مدعیان، بعد از رحمت علیشاه، محمد کاظم اصفهانی و حاج آقا محمد (منور علیشاه) بوده اند.

پسر منور علیشاه، صفی را قبول نکرد و راه پدرش را ادامه داد. وی مشهور به حاج آقا بود و بعد از او سید اسماعیل اجاق (صادق علیشاه) کرمانشاهی مدعی قطبیت شد.

بعد از این جریان، حاج میرزا عبد الحسین ذوالریاستین ملقب به مونس علیشاه که فرقه مونس علیشاهی، خودشان را به ایشان می رسانند، ادعای قطبیت کرد. وی در سال 1290ق متولد شد و در سال 1372 فوت کرد.

بعد از میرزا عبد الحسین ذوالریاستین (مونس علیشاه)، 21 نفر در فرقه مونس علیشاهی ادعای قطبیت کردند.

مونس علیشاه وصیت کرده بود که وی را در خانقاه کرمانشاه دفن کنند. همه مدارک نشان می داد، او به کسی حکم جانشینی نداده است و در نامه های مختلف که از او موجود است، این مطلب تأیید شده است.

در میان همه مدعیان، جواد باغیانی کرمانی مشهور به دکتر نوربخش که در آن زمان، یعنی 1332 معاونت بهداری بم را بر عهده داشت، ادعای قطبیت کرد.

وی چون قبلا نواده مونس علیشاه را به همسری گرفته بود، به نوعی خود را مستحق تر از بقیه می دانست. از اینرو، چند کار را انجام داد تا بتواند بر رقبا پیروز شود و خرقه خدمت به خلق الله را در لباس تصوف به تن کند :

1)   اینکه بعد از مرگ مونس علیشاه در مورخه 26 خرداد سال 1332 اطلاعیه ای در روزنامه اطلاعات شماره 8140 منتشر نمود که در آن آمده بود : جناب آقای دکتر جواد نوربخش جانشین فقید سعید قطب العارفین حضرت آقای حاج ذوالریاستین نعمت اللهی دیروز وارد تهران شدند و در خانقاه تشریف دارند.

2)      دومین حربه وی، خرید خانقاه نعمت اللهی از ورثه مونس علیشاه به مبلغ 45 هزار تومان در چهارسوق چوبی خیابان بلورسازی بود.

3)   حرکت بعدی وی، تلگراف زدن به افراد موثق بود که از وی حمایت کنند. وی در نامه ای که موجود است، نوشته است: برادر عزیزم! این روزها منتظر اقدامات و فداکاریهای تو هستم. نکات زیر را در نظر داشته باش : خونسرد باش ، گوشت به حرف این و آن نباشد و ... .   

تا جایی که می گوید : در روزنامه، اگر بتوانی اطلاعات هفتگی، به وسیله خودت یا هر که می توانی از دوستان سعی کن شرح حالی از حضرت آقا (مونس علیشاه) جمع و به چاپ برسان و در خاتمه بدین مضمون یبافزایی که بعد از ایشان بطوری که در زمان حیات فرموده اند و جمهور فقرا هم همین عقیده را دارند، آقای دکتر جواد نوربخش کرمانی جانشین هستند. سعی کن در چند روزنامه چاپ کنی، خصوصا اطلاعات هفقگی.!

(سلسله های صوفیه ایران/ص221-222)

حتی وی به سراغ اقطاب سایر فرقه ها مثل میرطاهر خاکسار رفت تا از وی حمایت کنند که وی را بیرون نمود.

اکنون به این فرقه نوربخشیه هم می گویند. به شهادت تاریخ هیچ کس به اندازه جواد نوربخش خودش را برای فطبیت نکشته و تلاش نکرده است.

وی در سال 1371 به یکی از مریدان خود که دختر جوانی بود، به نام « ف _ الف » تجاوز نمود که دختر بیچاره، دچار بیماری دوشخصیتی شد و بعدها درگذشت.

نوربخش مدت ها تحت تعقیب قضایی جمهوری اسلامی ایران بود و در 19/7/1387 در لندن درگذشت.

 دکتر نوربخش

یک نکته جالب از نوربخش :

وی در مقدمه کتاب « زنان صوفی » به یک نکته ای اعتراف می کند، وی می نویسد :

تصوف، اول، حال بود، بعد قال شد، امروز نه حال است نه قال، بلکه دکانی شده برای اقطاب



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در چهارشنبه 87/4/5 و ساعت 6:49 عصر | دیدگاه دیگران()

    فرقه های فعّال صوفیه در ایران

    قسمت دوم

    فرقه نعمت اللهی صفی علیشاهی

    بعد از رحمت علیشاه، محمد کاظم اصفهانی مشهور به « سعادت علیشاه » ، ادعای قطبیت کرد و در همان حال، حاج آقا محمد، مشهور به « منور علیشاه » نیز مدعی قطبیت شد و در همین اثنا، میرزا حسن علی ملقب به صفی علیشاه، با آقا محمد دست بیعت داد و بعد او را کنار زد.

    میرزا حسن علی، ملقب به صفی علیشاه در سال 1251 ق در اصفهان به دنیا آمد و در سال 1316 ق در گذشت.

    صفی قبل از مرگ خود، میرزا محمد خان، مشهور به حیرت علیشاه نائینی را به عنوان جانشین معرفی نمود و حیرت علیشاه به عنوان جانشین با ظهیر الدوله، داماد ناصرالدین شاه درگیر شد که در نهایت، از ترس او به ماهان کرمان رفت و در سر قبر نعمت الله ولی پناهنده شد.

    صفی علیشاه قدرت نفوذ زیادی داشت و حتی در خانواده ناصر الدین شاه نفوذ کرد و دختر شاه، « فروغ الدوله » مشهور به ملکه ایران و دامادش ظهیر الدوله ملقب به صفا علی، صوفی شدند.

    صفا علیشاه انجمن اخوت را راه اندازی کرد و این فرقه در قالب انجمن، به کار خود ادامه دادند.

    بیشتر صوفیه معتقدند که حیرت علیشاه به عنوان قطب جانشین نداشت، بلکه سه یا چهار نماینده داشت؛ اما بعداً، چند نفر از شاگردان وی ادعای قطبیت کردند، از جمله آنها « محمد ابراهیم نمازی (نیاز علی) » و « ادیب خراسانی ملقب به حاجی داداش ». بعد از او نیز شخصی به نام ساعدی دبیر دبیرستان های مشهد، ادعای قطبیت نمود.

    شاخه دیگر این فرقه در قالب انجمن اخوت تا قبل از انقلاب فعالیت زیادی داشت و دکتر جواد صفایی رئیس آن بود.

    ادعاهای صفی :

    مهم ترین اثر صفی، زبدة الاسرار است. وی شاعر زبردستی بود که به مبانی عرفانی هم بالنسبه آشنایی داشت؛ ولی بعد از گرفتن کارش ادعاهای گزافی کرد.

    وی در زبده الاسرار می گوید :

    انبیاء را در نبوت رهبرم                              اولیاء را در ولایت سرورم

    من صراط مستقیم هستم،هله                   هر چه من جز، راههای باطله

    (دیوان صفی/ص138/چاپ های قبل از سال 1382 چراکه در چاپ های بعد از سال 82 اینها را حذف کرده اند)

                                 ************

    صاحب عون نوائب کیست؟من                    در حقیقت ذات واجب کیست؟من

    مظهر کل عجائب کیست؟من                      مظهر سرّ غرائب کیست؟من

     

                                  **********

    و باز می سراید :

    هزار دور از سپهر، چو بگذرد، گه شود           که تا یک آدم به دهر، صفی علشاه شود

    (زبدة الاسرار/ص233/ چاپ های قبل از سال 1382 چراکه در چاپ های بعد از سال 82 اینها را حذف کرده اند)

    ویا می سراید:

    قصه کوته بنده شو در کوی من                    تا به دل بینی چو موسی روی من

    زنده گردی چون مسیح از بوی من               عاشقانه چون کنی رو سوی من

    (همان/ص131)

    « مدرسی چهاردهی » از شاگردان کیوان قزوینی در مجله ای خواندنی ها در سال 1351 آورده است :

    از کیوان پرسیدم که در مورد صفی چه دیده ای؟ گفت : صفی حضرت عیسی (علیه السلام) را به خواب دیده و حضرت عیسی (علیه السلام) به او گفته : مانند من بی جفت باش.

    جالب اینجاست که بعد از دو سال از این جریان، صفی عاشق دختر سراج می شود و بعدها چهارزن می گیرد.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در چهارشنبه 87/4/5 و ساعت 6:47 عصر | دیدگاه دیگران()

    اشکالات اساسی بر سلسله سند گنابادیه

     قسمت دوم

    6)   مشکل دیگری که هست، سنّی بودن سرسلسله های این فرقه هست. به همن جهت، به دوطریق این مشکل را توجیه نموده اند :

    الف : « تقیه ». مدعی شده اند اینها در تمام طول عمر تقیه می کرده اند.

    ب : گفتند اول سنّی بوده اند بعد شیعه شده اند.

    سوال : مگر می شود انسان در تمام عمر تقیه کند؟ خود اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) اینگونه نبودند و این مقدار تقیه نداشته اند. در حالی که سر سلسله های تصوف که صوفیان آنها را توجیه کرده و برای آنها تقیه ساخته اند از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) بوده اند و به دفاع از خلفای سه گانه پرداخته اند.

    تازه اگر بگوئیم تقیه، پس چرا بسیاری از علمای شیعه آن زمانها تقیه نداشته اند و تشیع خودشان را اظهار می کردند؟

    فرقه ای مثل گنابادیه نسبت به برخی از افراد مثل حسن بصری و برخی دیگر از سران تصوف، خود را بی قید نشان داده اند و سعی نموده اند در سلاسل خود اسمی از حسن بصری نیاورند.

    عمده ترین توجیه برای شیعه نشان دادن آنها، تقیه کردن آنهاست.

    فصلنامه عرفان ایران که ارگان رسمی نعمت اللهی گنابادی است، به سرپرستی دکتر مصطفی آزمایش نوشته است :

    صوفیه در زمان امامان بزرگوار، شاگردی و تقیه به شیوه ائمه معصومین را داشتند.

    (فصلنامه عرفان ایران/شماره3/ص108)

    در جایی دیگر برای رفع این شبهه می نویسند : (شهرام پازوکی)

    چندان دربند اظهار تشیع معنوی خود نیپبودند و به اقتضای مولد (محل تولد) و اجتماع محل رشد خود، بالطبع به یکی از مذاهب فقهی اهل سنت عمل کرده اند.

    (همان/ش10/ص83)

    حتی اینها برای حلّ این مشکل، تعریف جدیدی از شیعه و سنّی ارائه داده اند؛ چنانکه دکتر مصطفی آزمایش از بزرگان فرقه گنابادیه در اروپا می گوید :

    سنّی کسی است که پیرو رسول خدا بوده و از دو زیاده روی بر کنار باشد : نه دشمن علی و اولاد او باشد و نه دشمن خلفای راشدین (ابابکر، عمر، عثمان). به این ترتیب کسی که از خلفای راشدین بدگویی کند رافضی است و کسی که با علی مخالفت کند، خارجی است. کسی که به خلفاء راشدین و به آل رسول الله احترام گذارد و حرمت آنان را مراعات نماید و سنّت رسول خدا را نیز پاسدار باشد، سنّی محسوب می شود. به این اعتبار است که بسیاری از بزرگان تصوف و عرفان مانند سنایی، مولوی، عطار و شاه نعمت الله ولی، خود را سنّی خوانده اند.

    (مجموعه مقالات درباره شاه نعمت الله ولی/ص49/چاپ حقیقت)

    دکتر نور علی تابنده، قطب این فرقه در کمال تعجب می گوید : خلافت، حق علی نبود؛ حق ملت بود و وظیفه علی؛ یعنی ما مسلمین حق داشتیم که بعد از پیغمبر به عنوان جانشین او خلیفه ای مثل علی داشته باشیم.

    (مجموعه مقالات درباره شاه نعمت الله ولی/ص11/چاپ حقیقت)

    او با زیرکی تمام، خلافت را حق مردم می داند و می خواهد بگوید خود مردم نخواستند این حق را به علی (علیه السلام) بدهند و وظیفه از دوش ایشان ساقط شد. او نمی گوید اینها خلافت را غصب کردند.

    خواجه عبدالله انصاری می گوید :

    از میان دو هزار صوفی که شناخته ام، تنها دو نفر از آنها مذهب رافضی داشتند.

    (تصوف و تشیع/ص113)

    نویسندگانی از خود صوفیه هم مثل « اسدالله خاوری و دکتر نصر » سعی در اعتراف به این نکته دارند که تصوف سابقه سنّی گری دارد و با دادن لقب شیخ شهید به نجم الدین کبری سعی دارند او را شیعه جلوه دهند که این ادعا فاقد مدرک است.

    دکتر تابنده می گوید :

    هر کس امامت علی (علیه السلام) را قبول داشته باشد، از نظر ما شیعه محسوب می شود و اگر رد کند سنی محسوب می شود و این در حالیست که ایشان نمی گوید منظور چه نوع شیعه ای ... ؟!

    این جنید بغدادی که به ادعای همه علمای سنّی از اهل سنّت است، از طرف امام قطب می شود! و هیچ کس جز صفی علیشاه در صد ساله اخیر ادعای شیعه بودن جنید را نکرده است.!!



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در چهارشنبه 87/4/5 و ساعت 6:40 عصر | دیدگاه دیگران()

    اشکالات اساسی بر سلسله سند گنابادیه

     قسمت اول

    1)   معروف کرخی زودتر از امام (علیه السلام) از دنیا رفته است؛ یعنی امام رضا (علیه السلام) در سال 202 و معروف در سال 200 فوت شده است و چطور می شود که کسی بعد از امام (علیه السلام) قطب باشد و خودش زودتر از امام از دنیا برود.

    2)      اگر معروف قطب باشد، چگونه می توان پذیرفت که در یک زمان با وجود امام (علیه السلام)، قطب دیگری باشد.

    3)   اگر بر فرض قبول کنیم که معروف کرخی بعد از امام (علیه السلام) هم بوده است، پس تکلیف امام جواد (علیه السلام) و هادی (علیه السلام) و عسکری (علیه السلام) چه می شود؟

    برخی در جواب این اشکال می گویند : از اینجا به بعد، امامت به دو دسته تقسیم میشود: 1) امامت طریقت    2) امامت شریعت

    یعنی از امام رضا (علیه السلام) به بعد، ائمه فقط امام شریعت بوده اند و کارشان بیان احکام شرعی بوده است و امامت طریقت و عرفان و اخلاق، به معروف کرخی و اقطاب بعد از او رسیده است.

    یک سوال : این تقسیم بندی در مورد امامت ائمه را از کجا آورده اید؟ و همچنین اگر آنها را به عنوان امامان شریعت قبول دارید، آنها بسیار مخالفت کرده اند با صوفیه و این همه روایت در مذمومیت تصوف از آنها نقل شده؟

    4)   در جواب این اشکال آقایان عدول کرده اند و گفته اند که : معروف کرخی شیخ مُجاز بوده و قطب نبوده است.

          حال این سوال پیش می آید که :

    اگر معروف کرخی شیخ بوده، پس چرا سلسله خود را به امام رضا (علیه السلام) می رسانید و به امام زمان (عج) نمی رسانید؟

    همچنین اگر معروف کرخی شیخ است، چطور یک شیخِ مُجاز می تواند قطب مشخص کند و "سری سقطی" را به قطبیت برگزیند و اگر "سری سقطی" قطب نیست، چگونه می تواند جنید بغدادی را به قطبیت معرفی کند؟

    از این گذشته، در زمان حیات امام(علیه السلام) چگونه می توان پذیرفت که معروف کرخی به "سری سقطی" حکم بدهد؟

    5)   اشکال دیگر بر سلسله سند اینها این است که اگر جنید بغدادی قطب شده است، پس امام زمان (عج) چه وضعیتی خواهد داشت؟ آیا می شود قائل شد که دو قطب در یک زمان باشند؟

    سلطان حسین تابنده گنابادی در کتاب نابغه علم و عرفان می گوید :

    شیخ جنید بغدادی از طرف امام حسن عسکری مّجاز در دعوت بود و در زمان امام زمان (عج) آن منصب را داشت، ولی بیعت و تربیت او توسط شیخ سری سقطی بود.

    (نابغه علم و عرفان/ص148)

    ملا علی گنابادی می گوید :

    جنید پس از امام حسن عسکری (علیه السلام) و غیبت، حیات داشت. لهذا قطب ظاهر گشت و وکلای اربعه خلافت نداشتند؛ بلکه سفارت بود و دستگیری نمی کردند.

    (صالحیه/ص348)

    به گمان ملا علی گنابادی، اولین قطب، جنید بغدادی است.

    حال سوال این است که حکم ولایت او کجاست؟

    قطب بعدی را قطب قبلی مشخص می کند و ظهور و غیبت امام(علیه السلام) تفاوت ندارد.

    اگر جنید قطب است، پس امام(علیه السلام) چه کاره است؟

    (جالب است بدانید که جنید بغدادی طبق گفته های تاریخی 16 سال قبل از پایان غیبت صغری از دنیا رفته و فوت کرده است.)

    اینها این همه داستان بافته اند و سعی کرده اند سلسله خود را به امام رضا (علیه السلام) برسانند.

    حال برای اینکه میزان دروغگویی آنان مشخص شود، شعری از "نعمت الله ولی" می آوریم تا ببینیم اینها تا چه اندازه راست می گویند و آیا اصلا سلسله اینها به امام رضا (علیه السلام) می سد یا نه؟

    نعمت الله ولی می گوید:

    شیخ ما کامل و مکمل بود              قطب وقت و امام عادل بود

    گاه ارشاد چون سخن گفتی           در توحید را نکو سفتی

    یافعی بود نام عبدالله                    رهبر رهروان آن درگاه       

    صالح بربری روحانی                      شیخ شیخ من است تا دانی

    پیر او هم کمال کوفی بود               کز کمالش بسی کمال افزود

    باز باشد ابو الفتوح سعید               که سعید آن سعید شهید

    از ابی مدین او عنایت یافت به کمال از ولی ولایت یافت

    مغربی بود و مشرقی به صفا              آفتابی تمام مه سیما

    شیخ ابی مدین است شیخ سعید   که نظیرش نبود در توحید

    دیگر آن عارف و دود بود                  کنیت او ابو سعود بود

    بود در اندلس ورا مسکن                بس کرم کرد روح او با من

    پیر او بود هم ابو البرکات                به کمال و جمال و ذات و صفات

    باز ابوالفضل بود بغدادی                 افضل فاضلان به استادی

    شیخ او احمد غزالی بود                مظهر جامع کمالی بود

    خرقه اش پاره بود او بکر است         ز آن که نساج او ابوبکر است

    باز شیخ بزرگان ابو عثمان              که نظیرش نبود در عرفان

    مظهر لطف حضرت واهب                بندگی ابوعلی کاتب        

    شیخ او شیخ کاملش دانند             بو علی رودباری خوانند

    شیخ او هم جنید بغدادی               مصر معنی دمشق دلشادی

    شیخ او خال سری سقطی            مَحرم حال او سری سقطی

    باز شیخ سری بود معروف              چون سری سرّ او به او مکشوف

    از اینجا به بعد ببینید آیا نعمت الله سلسله خود را به امام رضا (علیه السلام) می رساند یا اینکه بعدا صوفیان چنین چیزی را اضافه نمودند.

    شیخ معروف را نکو میدان               شیخ داوود طائیش میخوان

    او ز « موسی » جواز احسان یافت   کفر بگذاشت نور ایمان یافت          

    پیر او هم حبیب محبوب است         عجمی طالب است و مطلوب است

    پیر بصری ابوالحسن باشد              شیخ شیخان انجمن باشد

    یافت او صحبت علی ولی               گشت منظور بندگی علی

    خرقه او هم از رسول خداست         این چنین خرقه ای لطیف کراست

    (دیوان شاه نعمت الله ولی/مثنوی،71/ص661)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در چهارشنبه 87/4/5 و ساعت 6:39 عصر | دیدگاه دیگران()

    معروف کرخی کیست؟

    محمد باقر سلطانی، پسر کوچک ملا سلطان می گوید :

    در سال 200 هجری عده ای از شیعیان خراسان به مقصد زیارت و تشرف به محضر امام رضا (علیه السلام) بر در خانه آن حضرت جمع شدند و پس از اخذ اجازه شرفیابی از کثرت شکر و ولع به حالت هجوم وارد منزل شدند. جناب معروف که در آن زمان پیرمرد ضعیفی بود، بر اثر ازدحام جمعیت دچار شکستگی پهلو گردید و رحلت نمود. مدفن او در بغداد است.

    (ر.ک : رهبران طریقت و عرفان)

    اولین کسی که افسانه معروف کرخی را درست کرد، ابو عبدالرحمن سَلَمی صوفی صاحب کتاب طبقات الصوفیه است.

    وی می گوید :

    معروف در 8 سالگی به دست امام (علیه السلام) مسلمان شد و پدر و مادرش مجوس (مسیحی) بودند.

    ملا علی گنابادی می گوید :

    معروف در 8 سالگی به دست امام ( علیه السلام ) مسلمان شد و در حال دربانی برای امام (علیه السلام) در سال 200 هجری فوت کرد. (صالحیه)

    امام رضا (علیه السلام) در 148 یا 153 متولد شده اگر 53 بگیریم ، معروف 48 ساله می شود (اگر در 8 سالگی مسلمان شده و در 200 فوت کند) پس چطور در سن پیری در دربانی امام فوت نموده است؟

    نعمت الله ولی در مورد معروف کرخی می گوید :

    او ز « مولا » جواز احسان یافت                   کفر بگذاشت نور ایمان یافت

    یافت در خدمت امام مجال                          بود دربان درگهش ده سال

     (طرائق الحقائق/ج2/ص458)

    نکته : قبلا ذکر شد که این لفظ مولا را تغییر داده اند و اصلش موسی بوده است.

    علامه هاشم الحسنی می نویسد :

    در تاریخ شخصی به نام معروف بن فیروزان کرخی نیست.

    (ر.ک : تصوف و تشیع)

    اینها این اسم را از نام معروف بن خربوذان کرخی که از اصحاب امام صادق (علیه السلام)، کاظم (علیه السلام) و رضا (علیه السلام) بوده است، کپی کرده اند.

    بعدها سلطان حسین تابنده که متوجه اشکالات این نظریه شد، سعی کرد تا این معروف را همان معروف خربوزان کرخی معرفی نماید. وی می گوید:

    شیخ معروف خدمت حضرت امام صادق (علیه السلام) و کاظم (علیه السلام) و رضا (علیه السلام) رسیده و از طرف رضا (علیه السلام) مأمور به دعوت ولایتی بوده است.

    (نابغه علم و عرفان/ص59)

    چطور می شود که معروف در 8 سالگی به دست امام رضا (علیه السلام) مسلمان شده ولی از آنطرف حضرت صادق و کاظم (علیهما السلام) را هم درک کرده و به خدمت آنها رسیده؟

    حال باید حرف کدام یک را باور کرد؟



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در چهارشنبه 87/4/5 و ساعت 12:16 عصر | دیدگاه دیگران()

    بررسی سلسله سند فرقه گنابادیه

    صوفی ها معتقدند که هرصوفی، باید بتواند از عهده اثبات سلسله برآید. یعنی سلسله خود را بدون انقطاع به ائمه برساند؛ چون مدعی هستند که قطبیت ادامه امامت و یا حداقل نیابت خاص است.

    شیخ هبة الله جذبی، شیخ فرقه گنابادیه که تئوریسین اینها است در کتاب باب ولایت گفته است :

    مُجازین در زمان غیبت باید دارای نص اجازه سلسله باشند که به امام منتهی گردد.

    (باب ولایت/ص291)

    صفی علیشاه در اینباره می گوید :

    مرشد طریقت باید از عهده اثبات سلسله برآید که یداً به ید می رسد به امام.

    (مقدمه دیوان صفی/ص16)

    نورعلی تابنده، قطب فعلی گنابادیه نیز اظهار دارد :

    اگر کسی اجازه اش یداً به ید به امام برسد، رهبری و ارشاد او شرعی و قانونی است و إلاّ رشته اش قطع شده است.

    (فصلنامه عرفان ایران/شماره 7/ص37-38)

    این سلسه تا سلطان محمد گنابادی و طاووس العرفا فقط به گنابادیه اختصاص دارد و از آن به بعد، در نعمت اللهی مشترک است؛ البته تنها فرقه ای که خانوادگی و ارثی است؛ فرقه گنابادیه است و به جز نورعلی تابنده که عموی حاج علی تابنده است، بقیه اقطاب پدر و پسر بوده اند.

    گنابادی ها سلسله اقطاب خود را که سلاسل می گویند، اینگونه معرفی نموده اند :

    حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

    شیخ المشایخ معروف کرخی (ابو محفوظ معروف بن فیروزان کرخی)

    شیخ المشایخ سِری سَقَطی

    قطب اول : شیخ جنید بغدادی

    قطب دوم : ابو علی رودباری

    قطب سوم : ابو علی کاتب

    قطب چهارم : ابو عمران المغربی

    قطب پنجم : ابوالقاسم گورکانی

    قطب ششم : ابوبکر طوسی نساج

    قطب هفتم : احمد غزالی

    قطب هشتم : ابوالفضل بغدادی

    قطب نهم : ابو البرکات

    قطب دهم : ابو مسعود اندلسی

    قطب یازدهم : ابو مدین

    قطب دوازدهم : ابو الفتوح

    قطب سیزدهم : کمال الدین کوفی

    قطب چهاردهم : صالح بربری

    قطب پانزدهم : عبدالله یافعی

    قطب شانزدهم : نعمت الله ولی

    قطب هفدهم : برهان الدین خلیل الله

    قطب هجدهم : حبیب الدین محبّ الله اول

    قطب نوزدهم : کمال الدین عطیه الله اول

    قطب بیستم : میر شاه برهان الدین خلیل الدین دوم

    قطب بیست و یکم : میرشاه شمس الدین محمد اول

    قطب بیست و دوم : میرشاه حبیب الدین محب الله دوم

    قطب بیست و سوم : میرشاه شمس الدین محمد دوم

    قطب بیست و چهارم : میرشاه کمال الدین عطیه الله دوم

    قطب بیست و پنجم : میرشاه شمس الدین سوم

    قطب بیست و ششم : محمود دکنی

    قطب بیست و هفتم : شمس الدین دکنی

    قطب بیست و هشتم : رضاعلیشاه دکنی

    قطب بیست و نهم : حسین علیشاه اصفهانی

    قطب سی ام : مجذوب علیشاه همدانی

    قطب سی و یکم : میرزا زین العابدین شیروانی (مست علیشاه)

    قطب سی و دوم : رحمت علیشاه شیرازی

    قطب سی و سوم : سعادت علیشاه اصفهانی

    قطب سی و چهارم : ملا سلطان محمد سلطان علیشاه گنابادی

    قطب سی و پنجم : ملا علی نور علیشاه ثانی

    قطب سی و ششم : محمد حسن بیچاره (صالح علیشاه)

    قطب سی و هفتم : سلطان حسین تابنده (رضا علیشاه)

    قطب سی و هشتم : علی تابنده (محبوب علیشاه)

    قطب سی و نهم : دکتر نورعلی تابنده (مجذوب علیشاه قطب فعلی گنابادیه)

    اشکالات اساسی بر سلسله سند گنابادیه در مطالب بعدی بیان می شود.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در چهارشنبه 87/4/5 و ساعت 12:13 عصر | دیدگاه دیگران()

    نور علی تابنده کیست؟

    دکتر نور علی تابنده قطب فعلی فرقه گنابادیه

    صوفی ها معتقدند که قطب یک فرقه، باید مراحل تصوف را، پله پله بگذراند تا به مقام قطبیت برسد؛ اما می بینیم برخی از اینها همچون نورعلی تابنده یک شَبه، قطب می شود و مراحل لازم را سپری نمی کند.

    نور علی تابنده برادر سلطان حسین تابنده بود و چون از همفکران مصدق بود و در مبارزه علیه شاه فعال بود، طرد شد؛ چون خانواده تابنده پیوند تنگاتنگی با دربار محمد رضا پهلوی داشت؛ چنانکه وقتی شاه در سفر خود از مسیر گناباد عبور کرده، برای رفتن به بیرجند به دعوت آقای "عَلم" شب را در منزل آقای تابنده (سلطان حسین) بیتوته نمود؛ که بیانگر روابط بسیار تنگاتنگ آنان با دربار است. یا یکی از متنفذان جدّی دربار، آقای منوچهر اقبال رئیس شرکت ملی نفت است که منصوب به شخص شاه بوده و می گویند به تصوف هم گرایش داشته و قدرتش از وزرا هم بیشتر بوده است. وی دو دختر داشته یکی را به خانواده تابنده، و دیگری را به خانواده شاه می دهد، یعنی شاه با خانواده تابنده عجین شده است.

                                                               دکتر تابنده قطب فعلی گنابادیه

    به همین دلیل است که خانواده تابنده، نورعلی را طرد می کند و وی سالیان سال به بیدخت نمی رود . این روند سپری می شود تا پایان دهه 40 و 50 که همچنان نور علی مطرود خانواده است و مورد بی مهری خانواده تابنده قرار می گیرد. بعد از پیروزی انقلاب هم این روند استمرار دارد؛ ولی آقای نور علی تابنده بنا به نوع گرایشاتی که به جریان لیبرالیسم دارد، تحت تأثیر تفکرات لیبرالیسم قرار می گیرد و با نظام جمهوری اسلامی سر ستیز پیدا می کند. این تعارض استمرار پیدا می کند تا اینکه ایشان در اوائل دهه 70 یک بار دستگیر می شود و به اتفاق بعضی از سران نهضت آزادی مدت کوتاهی در زندان به سر می برد.

     

                                                          تابنده

    بعد از آزادی نه سر سازگاری با خانواده تابنده و نه گرایشی به تصوف دارد. از قضای اتفاق می بینیم که رضا علیشاه فوت می کند و قطبیت به برادرش منتقل نمی شود؛ بلکه به پسرش، یعنی « علی تابنده ( محبوب علیشاه) » انتقال می یابد. در این مقطع، در اواسط دهه 70 که محبوب علیشاه به طرز مشکوکی فوت می کند، از قضای روزگار قطبیت به آقای نور علی تابنده می رسد. این وضعیت سوالهای بسیاری را پدید می آورد؛

    زیرا کسی که حداقل تا مقطع یک ربع قرن با خانواده تصوف ارتباط نداشته، با آنها سر ستیز داشته و تصوف را اصلا به رسمیت نمی شناخته و خانواده اش را یک جریان فکری منحرف می دانسته، چگونه به قطبیت این فرقه می رسد؟!                                           

                       تابنده



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در سه شنبه 87/4/4 و ساعت 8:19 عصر | دیدگاه دیگران()

    اقطاب بعد از ملاّسلطان

    عده ای از مردم بیدخت خدمت مرحوم آخوند خراسانی رسیدند و عقاید ملاسلطان را به ایشان بازگو نمودند که مرحوم آخوند فتوای ارتداد نامبرده را صادر نمودند. درسال 1327 قمری به سفارش ملاحاج ابوتراب، که از متدینان بیدخت بود، سه نفر به نام های عبد ا... ، عبدالکریم، ملاسلطان را خفه کردند.

    (ر.ک : درخانقاه بیدخت چه می گذرد؟)

    بعد از ملاّسلطان، نورعلی شاه ثانی، پسر ملاّسلطان، قطب شد. وی در اوائل، با اعتقادات پدرش مخالف بود و از بیدخت فرارنمود. بعدها (هنوز قبل از مرگ پدرش) ملاسلطان توسط رحمتعلیشاه حائری از مریدانش توانست او را از عراق پیدا نماید و بازگرداند.

    عجیب است که همین مخالف، بعدها قطب می شود! بعد از ده سال او را نیز در "ری" کشتند.

    بعد ار نور علیشاه، صالح علیشاه و بعد از وی، به ترتیب : سلطان حسین تابنده (رضاعلیشاه)، علی تابنده (محبوب علیشاه) و نورعلی تابنده (مجذوب علیشاه) قطب شدند.

    گنابادیه در دوره قاجار توسط حمایت های بی دریغ تیمورتاش و در زمان شاه پهلوی توسط نصیری، رئیس ساواک رشد کرد. کتابهای ملاّسلطان را سرتیپ پرورش تجدید چاپ می کرد و سلطان حسین هم به شدت به شاه وابسته بود و در راهپیمایی ها در حمایت از شاه شرکت می نمود.

         صالح علیشاه و سلطان حسین تابنده

    تصاویر اقطاب سلسله نعمت اللهی گنابادی
    حاج ملا سلطان محمد بیدختی گنابادی سلطانعلیشاه
    ( ???? - ???? ق )
    قطب سی و چهارم

    ----------------------------
    حاج ملا علی نورعلیشاه ثانی
     ???? - ???? ق )
    قطب سی و پنجم


    ---------------------------------------
    حاج شیخ محمد حسن بیچاره بیدختی گنابادی
    صالحعلیشاه (????-????ش)
    قطب سی و ششم

     

    -----------------------------------------
    حاج سلطان حسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه
    (????-????ش)
    قطب سی و هفتم


    ------------------------------------------
    حاج علی تابنده (محبوب علیشاه)
    (????-????ش)
    قطب سی و هشتم


    -------------------------------------
    دکتر نور علی تابنده (مجذوب علیشاه)
    قطب فعلی فرقه گنابادی



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در شنبه 87/4/1 و ساعت 4:45 عصر | دیدگاه دیگران()

    انحرافات فرقه گنابادیه ...!

    قسمت سوم

    غسل ها

    یک صوفی برای رسمی شدن، باید مشرف شود. برای تشرف آداب و احکامی بنا نهاده اند که پنج غسل از جمله آنها است که صوفی قبل از تشرف به فقر باید آن را انجام دهد :

    1)      غسل اسلام (کپی برداری از غسل تعمید مسیحیت)

    2)     غسل زیارت

    3)     غسل حاجت

    4)     غسل توبه

    5)     غسل جمعه : حتی اگر دوشنبه مشرف شوی باید غسل جمعه بکنی.

    (رازگشا/کیوان قزوینی/ص204)

    تشرف

    صوفی را در این فرقه تا قبل از تشرف، طالب می دانند و بعد از چند سال که آمادگی پیدا نمود طی مراسمی به نام « تشرف » صوفی رسمی می شود و از این به بعد، فقیر نام دارد.

    نام های دیگر تشرف : پیوند ، تلقیح و ازدواج لاهوتی می باشد.    (استوارنامه/ص423)

    وسایل تشرف عبارتند از : پارچه سفید ، نبات ، جوز هندی ، انگشتر و سکه.

    هرکدام از این وسایل، گویای رازی است؛ به طور مثال جوز آوردن یعنی ما سر آوردیم تا بسپاریم.

    شیوه تشرف :

    برای صوفی شدن، طالب باید مقداری پارچه سفید که بهتر است یک قواره پارچه کفنی باشد و نیز حدود 3 کیلو گرم نبات و یک جوز هندی، سکه و انگشتر تهیه کند. او باید این پنج چیز را که وصله نام نهاده اند و هر کدام گویای رازی می باشد، در وقت تشرف به همراه داشته باشد. این وسائل را به دست پیر دلیل می دهد و آنگاه عازم مکانی می شود که رئیس فرقه یا نماینده او انتظار طالب را می کشند.

    درِ خلوت را به روی غیر او هر که باشد می بندند، هرچند ولیعهد قطب باشد؛ مگر آنکه قطب اجازه خاص دهد که او هم حاضر شود؛ اما بابد ساکت بنشیند و داخل، هیچ کار و گفتاری نشود.پس قطب رو به قبله نشیند. برخی مقیّدند که روی پوست مرغز بنشیند. به مرید می گوید که در دست چپ دلیل در جانب قبله بایستد و آن پنج چیز را که آورده جلوی خودش بر زمین گذارد. پس به دلیل اشاره می کند که شروع به ادای وظیفه کن. پیر دلیل به مرید امر می کند که پا برهنه و سر برهنه و دوش برهنه شو و شال کمرت را بگشا و هر بند و گره که در لباست هست، باز کن که معنای تمام تخلیه این است. خود دلیل نیز همانطور تمام برهنه می شود.

    پس پیر دلیل خم می شود و آن پنج چیز را به دست راستش می گیرد، به طوری که دست او آویخته است. سپس هر دو آرام راه می افتند.پس از طی اندک مسافت، هر دو به سجده می افتند و پشت هر دو دست خود را به زمین می گذارند و کف دست رو به آسمان می نهند. پس از آن، برمی خیزند و نگاهی به قطب نموده، دوباره به سجده می افتند. البته ذکر معینی در سجده نمی گویند. سپس برخاسته، در جلو قطب می نشینند و دلیل با دست راست خود دست راست قطب را به طور صفا می گیرد و می بوسد. و آن پنج چیز را به دست قطب می نهد. در همان ضمن، صفا اگر سبک باشد و بتواند آنها را لای درست خود گرفته که تسلیم قطب کند.

     

    قطب آن پنج چیز را می گیرد و بر زمین می نهد و دست راست مرید را از دست دلیل خلاص نموده و آن را به طور صفا می گیرد. در این حال، قطب با ناله سه بار استغفار می کند و دلیل و مرید هم به متابعت، صیغه توبه و استغفار را می خوانند و گریه می کنند. پس رو به مرید کرده ، اشاره به عقد صفا می نماید و می فرماید که این است صورت بیعت الهیه.

    (استوارنامه/ص192)

    بعد ها این فقیر می تواند مدارج دیگر را طی نماید و با حکم قطب مجاز به نماز یا مجاز به دستگیری شود.

    هو 121

    شعار این فرقه « هو 121 » است، به حروف ابجد، نام مبارک امیرمومنان علی (علیه السلام) «110» می شود و دو حرف « یاء » و « الف » نیز می شود 11، که جمع آنها 121 می شود و معنای آن، هو یا علی است که معمولا به جای « بسم الله الرحمن الرحیم » در اول مکاتباتشان می نویسند.

    به همین دلیل است که بسیاری از مردم آنها را « علی اللهی » می نامند.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در سه شنبه 87/3/28 و ساعت 11:47 عصر | دیدگاه دیگران()

    انحرافات فرقه گنابادیه ...!

    قسمت دوم

    مقام قطب

    ملاسلطان گنابادی در سعادت نامه در مورد مقام قطب می گوید:

    چون طالب و مرید اراده حضور نماید، چنین داند که به خدمت پادشاه مقتدری رود و به بخشش او امیدوار باشد که به یک آن دو عالم را بی سبب به او بخشد و خیال را مشغول صورت شیخ دارد.

    (سعادت نامه،ص162)

    وی در ادامه می گوید:

    چون وارد حضور گردد، در کمال عجز و فروتنی که شیو? نیازمندان است، صورت بر خاک مذلت میگذارد و به شکران? نعمت سجده به جای می آورد.   (همان،ص163)

    او همچنین می نگارد:

    مقصود از خلقت تو این طاعت و اقتدا است بلکه می گوییم ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیا و مشقت اولیا از برای ارادت و اقتدا است.   (همان،ص138)

    ملاسلطان در ولایت نامه می گوید:

    ولایت، پیوند شجره الهیه است که از وجود بیعت گیرنده به دل بیعت کننده وصل می شود و آن پیوند، صورت ملکوتی ولیّ امر است که از راه باطن به واسطه بیعت متصل به دل بیعت کننده می شود و همان صورت ولیّ امر، ایمانی است که داخل دل می شود و همان صورت است حبّ علی (علیه السلام) که هیچ سیّئه به او ضرر نمی رساند.

    (ولایت نامه/ص76)

    او می افزاید :

    اگر پیوند ولایت را به سلامت به دم مرگ برد، اگر گناه جن و انس را بر روی شانه خود ببرد، تمام را بپاشاند و هیچ و هیچ معصیت با وجود آن پیوند که همان حبّ علی (ع)، ضرر نمی رساند به او.

    او در مجمع السعادات می گوید :

    در بیان اینکه هر کس بشناسد امام خود را، حاجت به انتظار ظهور حضرت قائم (عج) او را نخواهد بود ، نه در عالم صغیر و نه در عالم کبیر.

    در همین حال، نوع انتصاب را نیز مِن الله می دانند؛ چنانکه ملاّ علی گنابادی می گوید: باید مِن الله باشد تا کوری دلیل کور دگر نگردد و اگر چنین صوفی زیر آسمان نباشد، قرآن را مبین نباشد؛ بلکه عترت هم نباشد.

    (صالحیه/چاپ دوم/ص218)

    در ولایت نامه آمده است :

    صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت؛ با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب بینی و علی توان گفت، به آن اعتبار که مضاف به کثرات است و مستولی بر کل است و رب توان گفت، که ترتیب موکول با اوست.

    (ولایت نامه/ص11)

    و در ادامه می گوید :

    خالق توان گفت، به اعتبار اینکه خالقیت حق تعالی به واسطه آن ظهور می یابد.

    وی در حکم قطبیت فرزندش با کمال وقاحت می گوید :

    پوشیده نماند که هر یک از اولیای عظام را در زمان حیات و بعد از ممات، خلفا و نوّاب لازم است که رشته دعوت، منقطع نشود که در بقاء ارض و در جمله زمان حکم « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک » جاری باشد. لذا این ضعیف، سلطان محمد، نور چشم خود ملا علی را خلیفه خود قرار دادم و چون اشاره غیبیه شده بود، تأخیر را روا نداشتم.

    (صالحیه/چاپ دوم/ص346)

    آری، این همان شبیه سازی و کپی کردن جریان غدیر است که هدف اصلی صوفیان بود.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در سه شنبه 87/3/28 و ساعت 11:46 عصر | دیدگاه دیگران()
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

     لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    آیا نورعلی تابنده مورد تایید امام بود؟
    سید حسن،دعایی و نورعلی تابنده
    درویش علاقمند به شهرت
    نورعلی تابنده قبل از درویشی
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت هشتم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت هفتم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت ششم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت پنجم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت چهارم)
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت سوم)
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت دوم) 2
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت دوم)
    افشای تشکیلات سیاسی فرقه گنابادی (قسمت اول)
    فرقه ای که حزب سیاسی شد
    سید حسین نصر،شهرام پازوکی و اسلام ناب آمریکایی
    [همه عناوین(103)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا

    معرفی وبلاگ به دوستان
    ایمیل شما:
    ایمیل دوستتان:

    ”باشگاه