سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا ! از تو دانش سودمند و روزی فراخ می خواهم . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ در دعایش ـ]
امروز: یکشنبه 103 آذر 11

                                  

انحرافات فرقه گنابادیه ...!

قسمت اول

عشریه

یکی از اعتقادات جدی این فرقه ، پرداخت عشریه به قطب به جای خمس و زکات است بدین ترتیب که هر صوفی باید یک دهم درآمد خود را به قطب یا نمایند? قطب بپردازد.

ملا سلطان میگوید:

یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود؛ مغنی از زکات زکوی و از خمس خواهد بود.

(نابغه علم و عرفان، ص203-204)

البته برخی توجیه کرده اند که این عشریه علاوه بر خمس و زکات است که این توجیه واقعیت ندارد.

سلطان حسین تابنده در رساله رفع شبهات سعی نموده این مسأله را توجیه کند؛ درحالیکه جمله ملاسلطان نشانگر این واقعیت است که اینها عشریه را مکفی از خمس و زکات می دانند.

تجسم صورت مرشد در عبادت

ملاسلطان گنابادی برای تئوریزه کردن این انحراف در سعادت نامه می گوید: اگر صورت مرشد ظاهری را خیال در نظر نداشته باشد، صورت هواهای نفسانی که بت تراشی نفس اند هیچ وقت از نظر او نرود.

(سعادت نامه، ص10-12)

ملاعلی گنابادی در صالحیه می گوید: مقلد ناچار است که در وقت عمل، مطاع (مرشد) رادر نظر آورد.

(صالحیه، چاپ دوم، ص334) و (همان، در چاپ حقیقت، ص598)

البته این انحراف در سایر فرقه های صوفیه نیز هست .

میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه که از سرسلسله های گنابادی است، می گوید: در این حال باید که سالک در مجامع و افعال و احوال و اقوال از مراقبت صورت مرشد غافل نشود. در هنگام ذکر و ورد و طاعت و خدمت، از وجه شیخ خود زایل نگردد.

(ریاض السیاحة،ص371)

 

البته سلطان حسین تابنده که گویا آثار جدّ خویش را مطالعه نکرده، در رسال? رفع شبهات در پاسخ به این اشکال می گوید:

بنابراین، واضح است که در نظر گرفتن صورت در هنگام عبادت به اختیار کفر است. پس همانطور که توضیح داده شد، منظور از اهل عرفان تمثّل است و تمثیل نیست. و این مشاهدات هم بی اختیار صورت می گیرد و به هیچ عنوان شرک نیست.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در سه شنبه 87/3/28 و ساعت 11:44 عصر | دیدگاه دیگران()

    فرقه های فعّال صوفیه در ایران

    قسمت اول

    فرقه گنابادی

    اسامی دیگر این فرقه عبارت است از : طاووسیه ، نعمت اللهی سلطان علیشاهی و نعمت اللهی گنابادی

    با مرگ رحمت علیشاه چندین نفر مدعی قطبیت شدند. یکی از آنها محمد کاظم اصفهانی ملقّب به سعادت علیشاه (مشهور به تنباکو فروش) بود. در سال 1293 ق آقای طاووس سعادت علیشاه فوت کرد و محمد سلطان گنابادی به لقب طریقتیِ سلطان علیشاه ادعای قطبیت کرد و رسماً فرقه نعمت اللهی گنابادی را پایه گذاری نمود. او اهل بیدخت گناباد بود و به همین دلیل، این فرقه به گنابادیه مشهور شد.

    محمد سلطان گنابادی در 1251 ق در بیدخت متولد و در سال 1293 ق ادعای قطبیت کرد. از آنجا به نجف رفت و به شهادت کیوان قزوینی (صوفی توبه کرده گنابادی) یک یا دو جلسه شاگردی شیخ انصاری را کرد. سپس درس شیخ را ترک کرد و سراغ چند نفر دیگر رفت. بعد از چند سال به ایران آمد و در تهران و در مدرسه سپهسالار ادعای بابی گری و بهایی گری نمود. پس از اعتراض مردم، فرار کرد و به سبزوار رفت و به مدت هفت سال شاگردی ملا هادی سبزواری را نمود و آنگاه از سبزوار به بیدخت آمد.

    سلطان حسین تابنده می نویسد :

    زمانی که ملاّ سلطان در مدرسه سید نصیرالدین تلمّذ (شاگردی) می نمود ، به اتهام بابی گری از ترس مردم که قصد کشتن او را داشتند ، درب حجره خود را باز گذاشت و بدون اثاث از سبزوار فرار نمود.

    (نابغه علم و عرفان/ص18)

    پس از اینکه سعادت علیشاه به سبزوار رفت و مرحوم ملا هادی سبزواری او را تحویل نگرفت، ملا سلطان شیفته او شد و به اصفهان رفته و رسما صوفی شد. بعدها به بیدخت برگشت و در آنجا ادعای قطبیت کرد.

    دو کار عمده ای که ملا سلطان گنابادی کرد و موفق شد در بیدخت مردم را به گِرد خود جمع کند عبارت بود از :

    1)      استفاده از جهل مردم و ارائه برنامه های دینی برای مردم

    2)      انجام طبابت و مداوای رایگان مردم

    اما کتب ملا سلطان به ترتیب زمانی عبارت است از :

    1)      تهذیب التهذیب

    2)      سعادت نامه

    3)      تفسیر بیان السعادة

    4)      مجمع السعادات

    5)      ولایت نامه

    6)      بشارة الموضین

    7)      تنبیه النائمین

    8)      شرح کلمات قصار بابا طاهر

    تذکر :

    حضرت امام ره در مقدمه تفسیر سوره حمد چند تفسیر را نام برده که از آنها یکی تفسیر بیان السعادة ملا سلطان است ولی مرحوم آقا بزرگ تهرانی در الذریعة می گوید :

    تفسیر بیان السعاده از ملا سلطان نیست بلکه این تفسیر از شیخ مختوم علی بهائمی کوکنی است. سید غلامعلی آزاد برخی از الفاظ آن را در کتاب سبحة المرجان آورده است.

    همچنین مرحوم رفیعی قزوینی می گوید : إعراب اول کتاب با خود کتاب فرق می کند.

    شیخ محمد باقر گازری نیز در کتاب کفاه المکائد و اصلاح المفاسد مدعی است که این کتاب از ملا سلطان نیست.

  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در سه شنبه 87/3/28 و ساعت 11:37 عصر | دیدگاه دیگران()

    .فرقه نعمت اللّهی در ایران.

    نورالدین نعمت الله فرزند عبدالله در سال 731 قمری در شهر حلب متولد شد و وی موسس فرقه نعمت اللهی و إحیاگر تصوف در ایران بود.

    نعمت الله در سال 755 قمری در سن 24 سالگی برای برگزار کردن حج به مکه رفت و از آنجا به مصر و در مصر مرید عبدالله یافعی (وفات 768) شد . او هفت سال شاگردی یافعی را کرد و جزو خلفای وی شد.

    یافعی از سران فرقه معروفیه است که خودشان را به کرخی می رسانند و نعمت اللهیه دنباله معروفیه است. نعمت الله ولی، در سال 762 ق که مصادف با سال دوم سلطنت تیمور بود، به ایران آمد. وی بیش از صد سال عمر کرد و در سال 834 قمری فوت نمود.

    (تشیع و تصوف دکتر کامل مصطفی الشیبی/ص232)

    مذهب نعمت اللهِ ولی، مشخص نیست. او در آثارش هم سنی است و هم شیعه ، هم در دفاع از اهل بیت علیهم السلام شعر سروده و هم در دفاع از خلفا. برخی نعمت الله را مثل استاد خود یافعی، حنفی مذهب می دانند

    وی در دیوان اشعارش می گوید :

                ره « سنی » گزین که مذهب ماست            ورنه گم گشته ای و در خللی

    البته در چاپهای جدید به جای کلمه « سنی » کلمه « مستی » را جایگزین کرده اند.

    رافضی کیست دشمن بوبکر                       خارجی کیست دشمنان علی

                هر که او چهار یار دارد دوست                      امت پاک مذهب است ولی

                دوستدار صحابه ام به تمام                         یار سنی و خصم مغتزلی

    (دیوان شاه نعمت الله ولی، مقدمه محمود عباسی/ص484)

    و یا می گوید :

                پرسند زمن چه کیش داری             ای بی خبران چه کیش دارم

                از شافعی و ابو حنیفه                   آئینه خویش پیش دارم     

                در علم نبوت و ولایت                     از جمله کمال بیش دارم

                ایشان همه بر طریق جدند                         من مذهب جدّ خویش دارم

    (کلیات شاه نعمت الله، حرف میم، چاپ کرمان، ص712 /همان چاپ حروفی ص579)

    به هر حال نعمت الله، تصوف را در ایران گسترش داد و آدابی را بنا نهاد.

    او در دیوان اشعارش می گوید :    بر جای رسول، نعمت اللهِ ولی است (دیوان اشعار/ص577)

    و در جای دیگر خودش را مظهر خدا و جامع ادیان معرفی می کند :

                مذهب جامع از خدا دارم                این هدایت بود مرا ازلی (دیوان اشعار/ص347)

    واعظی در رساله خود می گوید :

    از جمله آداب نعمت الله این بوده که مریدان پیش از ذکر شیخ (نعمت الله) را سجده می کردند. (رساله واعظی/ص302)

    سخاوی نعمت الله ولی را سنی معرفی می کند. (الضوء الامع/ص201)

    به هر حال مهم ترین فرقه در ایران، هم فرقه نعمت اللهیه است و مهم ترین دلیل موفقیت نعمت اللهِ ولی را در گسترش تصوف می توان درآمدهای مالی عنوان کرد. او از دو منبع کسب درآمد کرد :

    1)      اسکندر نواده تیمور که علاقه بسیاری به او داشت، کمک بسیاری به او کرد.

    2)      احمد شاه بهمنی، پادشاه هند که به جهت رقابت با شاهرخ میرزا حاکم ایران، به نعمت الله کمک می کرد.

    نعمت الله در قریه تفت و در کرمان دو خانقاه ساخت که پایگاه این فرقه شد.

    (طریق الحقایق/ج3/ص7)

    نویسنده طرایق الحقایق می نویسد : احمد شاه بهمنی هدیه ای برای نعمت الله ولی فرستاد که گمرکی آن هفتاد هزار تومان شد.

    بعد از نعمت الله پسرش شاه خلیل جانشین او شد و ارتباطات شاه خلیل با هند تا حدی صمیمی و زیاد شد که شاهرخ پادشاه وقت ایران، مجبور به برخورد با او شد و در نهایت ، شاه خلیل ایران را ترک کرد و به هند رفت و در آنجا پادشاه هند دخترش را به پسر شاه خلیل داد و بدین طریق، این فرقه در دربار به منصب بزرگی دست یافتند. و نوه نعمت الله شیخ المشایخ هند گردید.

    بدین ترتیب بود که بنیان نعمت اللهی از ایران به هند منتقل شد.

    البته نعمت اللهی در اوائل صفویه به دلیل قدرت رقابتی خاندان اردبیل نتوانستند موفقیت چندانی به دست آورند.

    در هر صورت، قطبیت این فرقه به هند کشیده شد و بسیاری از آنها پادشاه شدند. این فرقه تا زمان نادر در ایران دیگر جایگاهی نداشت.

    بعد از نادر قلی افشار، بزرگان این فرقه تصمیم گرفتند که مجددا آن را در ایران احیا کنند.

    هنگامی که شاه علیرضا دکنی، پادشاه هند شد دو نفر را مأمور کرد به ایران بیایند. از اینرو شاه طاهر دکنی و معصوم علیشاه در سال 1190 قمری وارد ایران شدند.

    در همان زمان، علیرضا شاه 12 نفر دیگر را به شهرهای مختلف فرستاد و کمپانی هند شرقی موقوفه ای را به نام موقوفه داود که پول کلانی می شد، برای تبلیغ تصوف هزینه کرد.

    (حقوق بگیرن انگلیس/ص107)

    افرادی که مأمور ایران شدند تا فرقه نعمت اللهی را ترویج نمایند عبات بودند از :

    1. فیض علیشاه مأمور اصفهان
    2. درویش حسینعلی اصفهانی، مأمور خراسان و کابل
    3. درویش عباسعلی سیرجانی، مأمور کردستان
    4. مجذوب علیشاه مأمور آذربایجان
    5. مشتاق علیشاه، مأمور کرمان

    نکته :

    معصوم علیشاه در زمان فتحعلیشاه با لشکری از دراویش با تبرزین و پرچمهای خاص به سمت ایران حرکت کردند که بعد از اعلام خطر به دستور فتحعلیشاه، لشکر ایران عازم مرزها گردید و آنها را قلع و قمع کرد.

    یکبار دیگر بعد از چند سال از این جریان، "معصوم علیشاه" لشگری را با فرماندهی "صوفی اسلام" که اهل افغانستان بود و به عنوان امام وقت در برخی جاها به نام امام زمان عج معروف بود راهی ایران کرد که با 360 نفری که داشت، به هر شهری که می رسیدند آن را تخریب می کردند تا اینکه با حمله لشگر ایران قلع و قمع شدند.

    (امیرکبیر قهرمان/ص268)

    زمان فتحعلیشاه به جهت نفوذ علماء در دربار کار صوفیه مشکل بود.

    این فرقه در ایران تا زمان مجذوب علیشاه کبوتر آهنگی انشعابی نداشت. با مرگ وی در سال 1238 قمری به حکم میرزا نصرالله نامی قطب شد؛ اما حاج زین العابدین شیروانی، ملقّب به مَستعلیشاه مدعی قطبیت شد و توانست قطبیت را به دست گیرد.

    کیوان قزوینی می گوید : آن سیاح شیرازی صاحب کتاب بوستان السیاحه به غلط ادعای قطبیت کرد، مانند غصب خلافت . او خودش را مست علی لقب داد.

    (کیوان نامه/ج2/ص108)

    بعد از وی، رحمت علیشاه شیرازی قطب شد. فرقه نعمت اللهی تا زمان رحمت علیشاه انشعابی نداشت و بعد از آن، دچار انشعاب شد و به 15 شاخه تقسیم گردید.

    حکومت محمد علیشاه قاجار، بهترین فرصت برای نفوذ نعمت اللهیه در ایران بود. رحمت علیشاه به همراه سفرای انگلیس و روسیه و میرزای آغاسی از بزرگان نعمت اللهی به تبریز رفته و محمد علیشاه قاجار را به تهران آوردند و در معیّت این افراد حکومت به تهران منتقل شد و این باعث شد که صوفیه وارد دولت شوند و دولت در دست این چند نفر مخصوصا میرزای آغاسی قرار بگیرد. آغاسی لقب طریقتی هم داشت.

    (طریقه الحدائق/ج3/ص286)

    با مرگ رحمت علیشاه ، فرقه نعمت اللهی در ایران به شاخه های مختلف تقسیم شد که عمده آنها از قرار ذیل است :

    1. نعمت اللهی صفی علیشاهی
    2. نعمت اللهی نور علیشاهی
    3. نعمت اللهی کوثر علیشاهی
    4. نعمت اللهی مونس علیشاهی
    5. نعمت اللهی سلطان علیشاهی گنابادی
    6. نعمت اللهی منور علیشاهی


  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در سه شنبه 87/3/28 و ساعت 11:35 عصر | دیدگاه دیگران()

    تصوف و تشیع

    سوابق صوفیه نشان می دهد که صوفیانِ نخستین، بیشتر سنی مذهب هستند مانند :جنید بغدادی ، ابو هاشم کوفی ، منصور حلاج ، ابو حلمان دمشقی ، قطب الدین حیدر ، مولوی ، بایزید بسطامی ، عطار ، سنایی ، همه و همه سنی هستند.                     

    حال سوال این است که ....

    تصوف از چه زمانی وارد تشیع شد؟

    چه کسانی در این امر نقش داشتند؟

    و چرا این جریان وارد تشیع گردید؟

     

    تا عصر صفویه صوفی کم بود و چون مبنای دولت صفویه شیعه گری بود، تشیع مذهب رسمی شد.

    شاه اسماعیل ، از نوادگان شیخ صفی اردبیلی بود و شیخ صفی، صوفی و دارای اختیارات و نفوذ بی نظیر در ایران بود. صفویه تشیع را مذهب رسمی اعلام کرد و از طرفی چون شاهان صفوی از نسل صوفی بودند و به تصوف گرایش داشتند، تشیع و تصوف را در کنار هم قرار دادند.

    دکتر زرین کوب در این باره می گوید : صفویه در عین اینکه تصوف را رکن عمده دولت خویش ساختند ، تصوف را رکن دیگر آن تلقّی کردند و در نهضت انقلابی آنان بود که تصوف و تشیع به هم امتزاج یافت.

    (دنباله جستجو در تصوف ایران/ص230)

    شاه اسماعیل خودش را مرشد کامل و قطب وقت اعلام کرد و تصوف در کنار تشیع در ایران گسترش یافت.

    بعدها در زمان شاه عباس عده ای از بزرگان خاندان صفی ادعای مرشدیت کردند و خواستند مرشدیت و پادشاهی را از هم جدا نمایند. آنها پادشاه را از مقام مرشد کامل خلع کردند. این مسئله و نفوذ علمای شیعه در دربار باعث گردید که شاه عباس به مخالفت با صوفیان برخیزد و سر انجام دست به قلع و قمع صوفیان زد و کار به جایی رسید که کسی جرأت نداشت خود را صوفی معرفی کند.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در سه شنبه 87/3/28 و ساعت 11:32 عصر | دیدگاه دیگران()

    مکاتب اولیه تصوف

    دو مکتب در تصوف به وجود آمده : مکتب عراق و مکتب خراسان

    ویژگی مکتب عراق :

    صوفیان در مکتب عراق بنیادهای تفکرات غیر اسلامی و آمیزه ای از اعتقادات و رفتارهای عرب قبل از اسلام را مخلوط با اسلام کردند و این گونه جریان عراق را بوجود آوردند.

    ویژگی مکتب خراسان :

    در این مکتب ، علاوه بر اعتقادات اسلام، آئین های غیر اسلامی بیشتر نمایان بود. آئین های ایران باستان و نزدیکی با هندوستان و رواج تفکّرات هندوئیسم، نقش موثری در شکل گیری این مکتب داشت و در مقابل این مکتب، مکتب عراق قد علم کرد و چرخش و سمت تصوف به سوی خراسان آمد و تصوفِ نظری در خراسان نسبت به عراق رشد بیشتری کرد. گفتنی است که کتابهای اولیه تصوف اکثرا محصول مکتب خراسان هستند . کتابهایی همچون :

    اللمع سراج طوسی ، التعرف کلابادی ، طبقات الصوفیه سلمی ، رساله قشیریه قشیری ، کشف المحجوب هجویری

    این آثار، قدیمی ترین کتبی هستند که در مکتب خراسان تألیف شده است.

    تفاوت مکتب عراق با خراسان :        

    1.    مکتب عراق، مکتبی انزوا طلب و با زهد و گوشه نشینی و رهبانیت توأم بود و بزرگان آن معتقد بودند که باید از مردم دور شد و به خانقاه ها رفت ، امّا مکتب خراسان معتقد بود که باید با مردم بود و با آنها زندگی کرد و به همین دلیل مکتب خراسان ، رشد بیشتری نسبت به مکتب عراق پیدا نمود.

    2.       ریا و تظاهر د رمکتب خراسان بیشتر است ولی در مکتب عراق به دلیل گوشه نشینی زیاد ملموس نبود.

    3.       موسس مکتب عراق، ابو هاشم کوفی است و بزرگ آنها جنید است؛ اما موسس مکتب خراسان معلوم نیست.

    مشخصات فرقه ای مکتب عراق :

    برخی شاخه ها و موسسان فرقه های مکتب عراق عبارتند از :

    1)      محاسبیه : حارث بن اسد محاسبی که بزرگ این جریان است؛ نه موسس آن.

    2)      نوریه : احمد بن محمد نوری

    3)      سهلیه : سهل بن عبد الله تستری

    4)      حلمانیه : ابو حلمان دمشقی که جریان نظر بازی و شاهد بازی را وارد تصوف کرد.

    5)      خرازیه : ابو سعید خراز

    6)      قادریه : عبد القادر گیلانی یا جیلانی

    7)      کبرویه : نجم الدین کبری. صوفیان می گویند : او به هرکه نظر می کرد ولیّ خدا می شد و به همین دلیل، وی را شیخ ولی تراش می گفتند.

    اولین فرقه های مکتب خراسان :

    قلندریه

    قلندریه، هم فرقه و هم جریان فکری مستقلی است که موسس آن معلوم نیست. اینان چند ویژگی داشتند :

    1)      ترک تعلق به آداب و رسوم جاری در صوفیه؛ یعنی با وجود مخالفت با انزواطلبی و گوشه نشینی سایر صوفیه، قلندرها آزاد بودند.

    2)      بی قیدی افراط آمیز در رفتارهای اجتماعی که باعث شد نام رند بر آنها گذاشته شود .

    3)      مجردبودن، آنان معتقد بودند که نباید ازدواج کرد. همین امر باعث شد که مشتری بسیاری پیدا کنند. ضمن اینکه بیشتر در سیر و سیاحت بودند.

    بزرگ این جریان قطب الدین حیدر بن تیمور بن سلطان شاه سالوری (وفات 618 ق) می باشد.

    ملامتیه

    یک فرقه از فرقه های مکتب خراسان است و چون خیلی رشد داشت ، مکتب خراسان را با آن می شناختند.

    بنیان گذار این فرقه، ابو حفص نیشابوری و حمدون قصار بودند.

    آداب و تفکرات ملامتیه :

    1)      اصرار داشتند که در سبک زندگانی و رفتار و روش اجتماعی بر خلاف عامه مردم باشند.

    2)      می کوشیدند حالتی داشته باشند که مورد نفرت و خفّت، ناخشنودی و اجتناب مردم واقع گردند.

    3)      اگر در باطن تابع شرع بودند، می خواستند مردم آنها را تارک شرع بپندارند.

    4)      شعار « الشهره آفه » را نصب العین خود قرار داده و می خواستند به عدم تقوا و ترک شرع معروف شوند تا از سیر و سلوک درونی باز نمانند.

    5)      با سماع و فرقه و ذکر مخالف بودند.

    (جستجو در تصوف ایران/ص339)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در سه شنبه 87/3/14 و ساعت 11:11 عصر | دیدگاه دیگران()

    تصوف در نگاه روایات

    قسمت چهارم

    1)   در کتب معتبر روایت کرده اند که جمعی از صوفیان وارد محضر امام رضا علیه السلام شدند و به عنوان اعتراض گفتند : مأمون فکر کرد و رأی او چنین شد که امامت و ولایت را به تو بدهد ولی امامت حق کسی است که غذای سفت بخورد و لباس زبر بپوشد و سوار خر شود و به عیادت مریض برود و تو این کارها را نمی کنی.

    حضرت به آنها فرمودند :

    « إنّ یوسف کان نبیّا یلبس أقبیة الدیباج المزورة بالذهب و یجلس علی متکآت آل فرعون و یحکم، إنما یراد من الامام قسطه و عدله اذا قال صدق و إذا حکم عدل و إذا وعد أنجز ثم قرء : قل مَن حرّم زینة الله التی أخرج لعباده و الطیبات من الرزق »

    (اثنی عشریه/ص34) و (بحار الانوار ج67 ص120 چاپ موسسه الوفاء بیروت لبنان 1404) و (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ج11 ص34 چاپ کتابخانه آیت الله مرعشی قم 1404)

    « یوسف پیامبر بود و قباهای دیبای مطلای می پوشید و بر مسند آل فرعون تکیه می زد و حکم می راند. وای بر شما ! همانا از امام عدالت و دادگری متوقع است که چون سخن گوید، راست بگوید و چون حکم کند، به عدالت باشد و چون وعده دهد، به وعده خود وفا کند. » سپس آن حضرت آیه زیر را قرائت فرموند : « بگو چه کسی زینت های خدا را که بر بندگان آفریده ، حرام کرده است و از صرف روزی حلال و پاکیزه منع نموده است »

    البته به این مضمون، آیات بسیاری وارد شده که صوفیان و ریاکاران به روش زندگی سایر ائمه علیهم السلام نیز اعتراض کرده اند و پاسخ های متعددی شنیده اند.

    عجیب است که صوفیانِ نسل های بعد برای جلب عوام ، سلسله ارشاد خود را گاهی به امامان ما نسبت داده و برخی از آنان را جزء مشایخ خود شمرده اند ، درحالی که نیاکانشان در حال حیات امامان با آنان معارضه می کردند و به شدّت مورد غضب و ردّ و انکار و اعتراض آنان بودند.

    این روایت بیانگر انکار و مذمت تمام فرقه های صوفیه است و تصریح به این معنا دارد که آنها عموما مخالف طریقه اهل بیت و ائمه اطهار علیهم السلام می باشند.

    تعجب آور این که اخیرا شنیده می شود برخی از صوفیان که جرأت ردّ روایات ضد صوفیه را ندارند می گویند این روایات مربوط به صوفیان اهل سنت است و به صوفیان شیعه ربطی ندارد ؛ چنانکه « زین العابدین شیروانی » صاحب کتاب کشف المعارف که یکی از سران صوفیه به ظاهر شیعه است، می گوید :

    « این مطلب درست است که می گویند امام رضا علیه السلام گفته است : هرکس که در حضور او از صوفیان ذکری به میان آید و با زبان یا دل خود آنان را تقبیح نکند از ما نیست و هرکس آنها را تقبیح کند مانند کسی است که در رکاب پیامبر (ص) با کافران می جنگد. امّا باید درک کرد که روی این سخن صرفا با صوفیان دروغین است که « آفتاب امامت را تیره می کنند » یعنی صوفیان سنی. بنا به گفته معصوم علیشاه فرزند جانشین شیروانی : « تصوف حقیقی همان تشیع حقیقی است ». تشیع امامی ، وجه بیرونی ائمه اطهار علیهم السلام و حقایق الهی تصوف، وجه درونی آن است.

    در پاسخ باید بگوئیم :

    اولا : مضمون و منطق این روایات عموما بر خلاف این ادعاست و مضمون برخی از آنها انکار و مذمت تمام صوفیه است و تصریح به اینکه آنها عموما مخالف طریقه اهل بیت علیهم السلام می باشند و اگرچه مدعیِ محبت به علی علیه السلام و اولاد او هستند ولی آنها د رادعای خود دروغگو هستند ، از اینرو محبت اهل بیت و شیعه بودن با تصوف سازگار نیست.

    ثانیا : اگر شبهه را قوی بگیریم و بگوئیم این روایات در مذمت و انکار صوفی های سنّی مذهب است و شامل صوفی های به اصطلاح شیعه نمی باشد ، باز صوفی های مدعی شیعه از ردّ و انکار ائمه اطهار علیهم السلام در امان نیستند ؛ زیرا در این روایات تصریح شده است « هرکس یاری ایشان (صوفیه) کند، گویا یزید و معاویه (علیه الهاویه) و ابوسفیان را یاری کرده است و هرکس به زیارت یکی از آنان در حال حیات یا بعد از مرگ برود مثل این است که به زیارت شیطان رفته است

    آیا تعریف و توصیف آنها و ترویج افکار آنان کمک به آنان نیست؟

    آیا توجیه کلمات کفرآمیز و آلوده به خرافات آنها، یاری آنان به شمار نمی رود؟

    آیا صوفیان به ظاهر شیعه ، همان سخنان متقدمان (قدیمیان) صوفیه را تکرار نمی کنند؟

    آیا اصول عقاید آنها یکی نیست؟

     

    ثالثا : روایت امام صادق علیه السلام که به سند صیحیح روایت شده است ، دقیقا شامل صوفی های به ظاهر شیعه نیز می باشد. امام صادق علیه السلام ضمن بیان اینکه صوفی ها دشمنان ما هستند و هرکس به آنان تمایل نشان دهد از آنان است، فرمودند : در آینده کسانی پیدا می شوند که ادعای محبت ما را می کنند و به صوفیه نیز تمایل نشان می دهند و خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود می گذارند و سخنانشان را تأویل و توجیه می نمایند. هرکس به ایشان تمایل نشان دهد از ما نیست و ما از او بیزاریم.»

    بسیار واضج است که مراد امام علیه السلام صوفی های به ظاهر شیعه می باشند که ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام را می نمایند و لقب صوفی بر خود می گذارند. پس صوفی های شیعه نما نیز، راه گریزی از این روایات ندارند.

     



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در دوشنبه 87/3/13 و ساعت 5:10 عصر | دیدگاه دیگران()

    تصوف در نگاه روایات

    قسمت سوم

    1)   شیخ مفید به سند صحیح از امام علی النقی (علیه السلام) روایت کرده است که محمد بن حسین بن ابی الخطاب می گوید : در خدمت امام علی النقی (علیه السلام) در مسجدالنبی بودم که در آن حال جمعی از اصحاب آن حضرت شرفیاب حضور شدند و در میان ایشان ابو هاشم جعفری نیز بود که او مردی بسیار بلیغ و باکمال بود و در نزد آن حضرت مقام و منزلت عظیمی داشت و چون اصحاب در کنارش قرار گرفتند ، به ناگاه جمعی از صوفیه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذکر گردیدند. حضرت فرموند : « لا تلتفتوا إلی هؤلاء الخّداعین فإنّهم خلفاء الشیاطین و مخربوا قواعد الدین یتزهّدون لراحة الاجسام و یتهجدون لتصیید الانعام یتجوّعون عُمُراً حتی ... »

    « به این حیله گران اعتنا نکنید زیرا جانشینان شیاطین و خراب کننده قواعد دین می باشند . زهد ایشان برای راحتی بدنهایشان و تهجّد و شب زنده داریشان برای صید کردن عوام است . عمری را در گرسنگی به سر برند تا عوام و نادانی را مانند خرها پالان کنند و زین بر پشت آنان گذارند.»

    حضرت در ادامه فرمودند :

    « لایهللون إلاّ لغرور الناس و لا یقلّلون الغذاء إلاّ لملأ العساس و اختلاف الدفناس یتکلمون الناس بإملائهم فی الحبّ و یطرحونهم بإذلالهم فی الجبّ أورادهم الرقص و التصدیقة و أذکارهم التّرنّم و التغنیة فلا یتبعهم إلاّ السفهاء و لا یعتقدهم إلاّ الحمقاء فمن ذهب إلی زیارة أحد منهم حیّاً أو میّتاً فکأنّما ذهب إلی زیارة الشیطان و عبدة الأوثان و من أعان أحدا منهم فکأنما أعان یزید و معاویة و اباسفیان »

    « ذکر نمی گویند مگر برای فریب مردم و خوراک خود را کم نمی کنند مگر برای پر کردن قدح و ربودن دل احمقان، با مردم دم از دوستی خدا می زنند تا ایشان را به چاه اندازند ، وردهای ایشان رقص و کف زدن و غناء و آوازخوانی است و کسی به سوی آنها میل نکند و تابع ایشان نگردد، مگر آن که از جمله سفیهان و احمقان باشد. هرکس به زیارت یکی از آنان در حال حیات و یا بعد از مرگ برود ، مانند آن است که به زیارت شیطان و بت پرستان رفته باشد و هر کس یاری ایشان کند ، گویا یزید و معاویه و ابوسفیان را یاری کرده است »

    در همان موقع یکی از اصحاب آن حضرت عرض کرد : « و إن کان معترفا بحقوقکم / اگر چه آن کس به حقوق شما اقرا داشته باشد؟ » حضرت نگاه تندی به او کردند و فرمودند : « دَع ذا عنک مَن اعترف بحقوقنا لم یذهب فی عقوقنا أما تدری انهم أخس طوائف الصوفیة و الصوفیة کلهم من مخالفینا و طریقتهم مغایره لطریقتنا و إن هم إلاّ نصاری و مجوس هذه الامّة اولئک الذین یجهدون فی أطفاء النور الله والله یتمّ نوره و لو کره الکافرون »

    « این سخن را ترک کن! مگر نمی دانی هر کس حق ما را بشناسد مخالفت امر ما نمی کند؟ آیا نمی دانی ایشان پست ترین طوائف صوفیه می باشند و تمام صوفیان مخالف ما هستند و طریقه آنها باطل و بر خلاف طریقت ما است و این گروه ، نصارا و مجوس امّت هستند و آنان سعی در خاموش کردن نور خدا (محو اسلام) می کنند و خداوند نور خود را تمام می کند ، هرچند کافران خوش ندارند »

    (سفینه البحار/ج2/ص58 چاپ انتشارات تهران و ج5 ص199 چاپ اسوه قم) و (طرائق الحقائق ج1 ص211) و (حدیقة الشیعه ص602) و (منهاج البراعه ج6 ص304 چاپ قدیم و ج14 ص16 چاپ اسلامیه تهران) و (اثنی عشریه ص28) و (البدعة و التحرف ص115) و (کشکول علامه بحرانی ج3 ص228) و (تنبیه الغافلین ص17) و (انوار النعمانیه ج2 ص294) و (مصابیح الدجی ص242) و (خیراتیه ج1 ص32) و (تصوف و تشیع ص548)

     

    از این روایت صحیح که متن و ترجمه آن بیان گردید چند نکته قابل توجه است :

    الف): مضمون آن انکار و مذمت تمام صوفیه است و تصریح به این موضوع دارد که آنها عموما مخالف طریقه اهل بیت علیهم السلام می باشند و اگر چه ادعای محبت و ارادت نسبت به علی علیه السلام و اولاد او بکنند و مدعی تشیع باشند، از سایر فرقه های صوفیه پست تر و نزد شیطان محبوب ترند ، زیرا آنان باعث گمراهی شیعیان می شوند.

    ب): وقتی حضرت در جواب آن مرد که گفت : « هرچند معترف به حقوق شما باشد ؟ فرموند: آن کس که معترف به حقوق ما می باشد با ما مخالفت نمی کند » یعنی آنان در ادعای خود دروغگو هستند و اعتراف به حقوق اهل بیت علیهم السلام با تصوف و صوفیگری سازگار نیست.

    ج): از این که فرمودند : صوفیه هم پیمان شیطان هستند و زیارت ایشان ، زیارت شیطان است، معلوم می شود که ایشان روابط تنگاتنگ و سروسری با شیطان دارند و گمراه کردن بندگان خدا و غیب گویی و مکاشفات ادعایی ایشان هم به کمک شیطان است.

    د): و این که فرمودند : هر کس که یاری ایشان کند یاری یزید و معاویه و ابوسفیان کرده و با آنها محشور خواهد شد، نشانگر دوری آنان از سعادت اخروی است. پس کسانی که نسبت به ایشان خوش بین باشند و کلمات کفرآمیز و آلوده به خرافات آنان را تأویل و یا حمل به معانی صحیح کنند ، به گناه بزرگی مرتکب شده اند؛ چون یاری ایشان نموده اند و در واقع ، بدتر از یزید و پدران وی هستند ؛ زیرا یزیدیان بدنهای اهل حق را پایمال کردند و ایشان افکار و عقاید آنان را نابود کردند.

    ه): در روایت مذکور از آنها تعبیر به نصارا و مجوس این امت شده است. شاید به این دلیل باشد که تأثیر ادیان قدیم ایرانی در تصوف بیشتر بوده است. بنابراین ، صوفی ها اگرچه خود را مسلمان می دانند ولی در میان مسلمانان مانند نصارا و مجوس می باشند.

    و): همچنین این که حضرت، آنان را به بت پرستان تشبیه فرمودند، شاید برای آن است که آنان صورت مرشد و قطب خود را درحال عبادت مانند بت مورد توجه قرار می دهند.

    ادامه در قسمت چهارم......



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در دوشنبه 87/3/13 و ساعت 5:9 عصر | دیدگاه دیگران()

    تصوف در نگاه روایات

    قسمت دوم

    1)   به سند صحیح از « بزنطی » و « اسماعیل بن بزیع » از امام رضا علیه السلام روایت شده است که آن حضرت فرمود : « مَن ذُکِرَ عِندَهُ الصُوفِیَة وَ لَم ینکرهم بِلِسانِه و قلبه فلیس منّا و مَن انکرهم فکأنّما جاهد الکفار بین یدی رسول الله (ص)»

    « هر کس نزد او از صوفیه سخن به میان آید و به زبان و دل انکار ایشان نکند، از ما نیست و هر کس صوفیه را انکار نماید، گویا اینکه در راه خدا و در حضور رسول خدا (ص) با کفار جهاد کرده است »

    (سفینه البحار/ج2/ص57 چاپ فراهانی تهران و ج5 ص197 چاپ اسوه قم)) و ( مستدرک الوسائل ج12 ص 323) و (مستدرک سفینة الحار ج2 ص398) و البدعة و التحرف ص112) و (دایرة المعارف اعلمی ج20 ص243) و (طرائق الحقائق ج1 ص212) و (حدیقة الشیعه ص563) و (مصابیح الدجی ص244) و کشف المعارف مستعلیشاه ص18) و (اثنی عشریه شیخ حر عاملی ص32) و (تنبیه الغافلین ص12) و (انوار النعمانیه ج2 ص293)

    از این روایت استفاده می شود که هر فرد شیعه موظف است اگر در حضور او از صوفیه ذکری به میان آید با زبان و دل آنها را تقبیح نماید و اگر کسی نسبت به این موضوع بی تفاوت باشد یا کلمات باطل آنها را حمل بر صحت کند، شیعه و پیرو اهل بیت (ع) نیست.

     

    2)   به سند معتبر از « حسین بن سعید » روایت شده است که گفت : « سألت ابا الحسن علیه السلام عن الصوفیة و قال : « لا یقول احد بالتصوف إلی الخدعة أو ضلالة أو حماقة و أما من سمی نفسه صوفیا للتقیة فلا إثم علیه و علامته أن یکتفی بالتسمیة فلا یقول بشیء من عقائدهم الباطلة » از حضرت رضا علیه السلام سوال کردم از آل صوفیه؟ و ایشان فرمودند : « کسی قائل به تصوف نمی شود مگر از روی خدعه و مکر یا جهالت یا حماقت؛ اما اگر کسی از روی تقیه خود را صوفی بنامد، تا از شرّ آنها در امامن بماند بر او گناهی نیست؛ به شرط آنکه به چیزی از عقائد باطلشان قائل نشود »

    (اثنی عشریه/ص30 و 33) و (کشف المعارف مستعلیشاه ص18) و (کشکول علامه بحرانی ج3 ص 331 یا 231) و (سفینة البحار ج2 ص58 چاپ فراهانی تهران و ج5 ص200 چاپ اسوه قم) و (البدعة و التحرف ص114) و (طرائق الحقائق ج1 ص212 با تحریف قسمتی از حدیث) و (حدیقة الشیعه ص 605) و (تنبیه الغافلین ص19) و (انوار النعمانیه ج2 ص295) و (خیراتیه ج1 ص37)

    این روایت صراحت دارد در اینکه به هیچ وجه جایز نیست کسی خود را صوفی بنامد مگر از روی تقیه.

    همچنین عقائد آنها باطل است و اگر إحیانا یک دسته صوفی سالم وجود داشت که عقائد آنها صحیح بود، امام آن را بیان می فرمودند.

     

    3)   در کتب معتبر روایت کرده اند که امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند : « از امام صادق (علیه السلام) از حال « ابوهاشم کوفی » صوفی، بنیانگذار تصوف در اسلام، سوال کردند، ایشان فرمودند : « إنّه کان فاسدَ العقیدة جدّا و هو ألّذی ابتدع مذهبا یقال له التصوف و جعله مفرا لعقیدته الخبیثة »

    (حدیقه الشیعه/ص563-564) و (اثنی عشریه ص33) و (طرائق الحقائق ج1 ص209) و (بین التصوف و التشیع ص585 چاپ بیروت) و ( منهاج البراعه علامه خوئی ج14 ص8) و (عرفان و تصوف ص86) و (فضایح الصوفیه ص41) و (البدعة و التحرف ص126) و (سفینة البحار ج2 ص57 چاپ فراهانی تهران و ج5 ص198)

    « ابوهاشم کوفی جدّاً فاسد العقیده است او همان کسی است که از روی بدعت، مذهبی اختراع کرد که به آن تصوف گفته می شود و آن را فرارگاه عقیده خبیث خود ساخت »

    از این روایت معلوم می شود که عقیده تصوف « ابو هاشم کوفی » (م255 هجری) انکار دین و آئین بوده است.

     

    4)   کُلِینی به سند معتبر از « سدیر صیرفی » روایت کرده که : روزی از مسجد بیرون می آمدم و امام باقر (ع) داخل مسجد می شد، حضرت دست مرا گرفت ، و رو به کعبه نمود و فرمود : « ای سدیر! مردم از جانب خداوند مأمور شده اند که بیایند و این خانه را طواف کنند و به نزد ما آیند و ولایت خود را بر ما عرضه نمایند. » سپس فرمود : « یا سدیر فاُریک الصادین عن دین الله. ثمّ نظر إلی ابی حنیفه و سفیان الثوری فی ذلک الزمان و هم حلق فی المسجد فقال : هؤلاء الصادّون عن دین الله بلا هدی من الله و لا کتاب مبین. إنّ هؤلاء الأخابث لو جلسوا فی بیوتهم فجال الناس فلم یجدوا أحدا یخبرهم عن دین الله تبارک و تعالی و عن رسوله (ص) حتّی یأتونا فنخبرهم عن الله تبارک و تعالی عن رسوله »

    (اصول کافی ج1 ص392 چاپ بیروت) و (تحفة الاخیار ص106) و (فضایح الصوفیه ص42) و (اثنی عشریه ص176) و (البدعة و التحرف ص126)

    « ای سدیر می خواهی کسانی را که مردم را از دین خدا جلوگیری می کنند به تو نشان دهم؟ آنگاه به ابو حنیفه و سفیان که در مسجد حلقه زده بودند، نگریست و فرمود : اینها کسانی هستند که بدون هدایت از جانب خداوند و سندی آشکار، از دین خدا جلوگیری می کنند. اگر این پلیدان در خانه های خود بنشینند و مردم را گمراه نکنند، مردم به سوی ما می آیند و ما ایشان را از جانب خدا و رسول خبر می دهیم »

    در این روایت از سفیان ثوری (م161 ه.ق) که از سران صوفیه محسوب می شده، به شدت انتقاد شده است.

    همچنین امام باقر (ع) در این حدیث به خطر آن دو نفر که سمبل دو جریان و حرکت آن زمان بودند و دستگاه خلافت آنها را در مقابل خاندان رسالت تراشیده بود، اشاره کرده است.

    ادامه در قسمت سوم .....



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در پنج شنبه 87/3/9 و ساعت 3:24 عصر | دیدگاه دیگران()

    شاهد بازی

    عقاید و تفکرات (8)

    یکی دیگر از انحرافات متصوفه و صوفیان، شاهد بازی است.

    اوحدالدین کرمانی و ابو حلمان دمشقی، از شاهد بازان مشهور صوفیه بوده اند. در الانس آمده است که :

    اوحدالدین کرمانی از مشایخ بزرگ قرن هفتم و از نادران دوران بود. چون در سماع گرم می شد، پیراهن امردان چاک می کرد و سینه به سینه ایشان باز می نهاد.

    گفتنی است که این عمل در سماع رواج بسیار داشت. روز بهان بغلی شیرازی می گوید :

    در مجمع سماع به جهت ترویج قلوب، به سه چیز احتیاج است : روایح طیبه، وجه صبیح(صورت زیبا) و صوت ملیح.  

    (اوراد الاحباب/ص207)

    اوحدالدین کرمانی می گوید :

                بی آب بود سماع کان بی ساز است                        آتش در زن به هر کجا غماز است

                باد است سماعی که در او شاهد نیست                  خاکش به سر هر که نه شاهد باز است    

    (سماع،عرفان،مولوی/ص49)

    شاهد بازی بعضی از سران صوفیه به شکلی بوده که نوشته اند :

    احمد غزالی در پیش خوبرویان سجده می کرد و اوحد الدین کرمانی با خوبرویان سر و سرّی داشت و در غلبه وجد، سینه بر سینه آنان می نهاد و حکایت او با پسر خلیفه، مشهور است و فخرالدین عراقی به دنبال پسری زیبا چهره از عراق به هند رفت(کلیات عراقی مقدمه، ص49 و 50)

    و سعدی شیرازی می گوید :

                که گفت بر رخ زیبا نظر خطا باشد                             خطا بود که نبینند روی زیبا را    

     (کلیات سعدی/443)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در دوشنبه 87/3/6 و ساعت 2:24 عصر | دیدگاه دیگران()

    تصوف در نگاه روایات

    قسمت اول

    در منابع مختلف ، روایاتی از ائمه (علیهم السلام) در مذمت تصوف گردآوری شده است که در این جا به برخی از آنها اشاره می کنیم :

     

    1) مستدرک الوسائل / ج2 / ص92

    2) اصول کافی / ج5 / ص65

    3) تحف العقول / ص348

    4) بحارالانوار / ج10 / ص351

    5) بحارالانوار / ج49 / ص275

    6) سفینه البحار / ج5 / ص200

    پیشوایان راستین اسلام که حافظان دین اند، بیش از همه با افکار انحرافی و بدعت دینی مبارزه می کردند و پیروان خویش را از پیروی صوفیان و هر گروه باطل دیگر بر حذر داشتند و در اینباره احادیث فراوانی از معصومین (علیهم السلام) وارد شده است؛ تا آنجا که مرحوم شیخ حر عاملی (متوفای 1104 هـ ق) صاحب کتاب وسائل الشیعه در کتابی به نام الاثنی عشریه ، روایاتی در انکار و نکوهش آنان نقل کرده است. وی می نویسد :

    « جمیع الشیعة انکروهم (أی الصوفیة) و نقلوا عن ائمتهم احادیث کثیرة فی مذمتهم و صنف علماء الشیعة کتبا کثیرة فی ردّهم و کفرهم منها کتاب الشیخ المفید فی الرّد علی اصحاب الحلاج و ذکر فیه أن الصوفیة فی الاصل فرقتان حلولیة و اتحادیة »

    (الاثنی عشریه ص53)

    « تمام شیعیان، فرقه های صوفیه را انکار نموده اند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کرده اند و علمای شیعه کتابهای بسیاری را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نموده اند که از آن جمله کتاب شیخ مفید در ردّ اصحاب حلاج است که در آن آمده است : صوفیه در اصل دو فرقه : حلولیه و اتحادیه می باشند.»

     

    در اینجا چندین حدیث از کتب معتبر که مورد اعتماد تمام علمای شیعه است، نقل می کنیم:

    1)   پیامبر اکرم (ص) از پدید آمدن این گروه خبر داده و فرموده اند : « لاتقوم الساعة علی امتی حتی یقوم قوم من امتی اسمهم الصوفیه لیسوا منی و انهم یحلقون للذکر و یرفعون أصواتهم یظنون انهم علی طریقتی بل هم اضل من الکفار و هم اهل النار لهم شهیق الحمار »

    « روز قیامت بر امتم بر پا نشود تا آنکه قومی از امّت من به نام (صوفیه) برخیزند. آنها از من نیستند و بهره ای از دین ندارند و آنها برای ذکر دور هم حلقه می زنند و صداهای خود را بلند می کنند به گمان اینکه بر طریقت و راه من هستند؛ در حالی که آنان از کافران نیز گمراه تر و اهل آتش اند و صدایی دارند مانند عرعر الاغ ».

    (سفینة البحار محدث قمی/ ج2 / ص58 چاپ انتشارات فراهانی تهران و در چاپ جدید اسوه قم ج 5 ص 20) و (شرح نهج البلاغه علامه خویی ج14 ص3 در چاپ جدید و ج6 ص268 در چاپ قدیم) و (حقایق فیض کاشانی ص136 چاپ بیروت) و ( کشکول علامه بحرانی ج3 ص231) و ( البدعة و التحرف شیخ جواد خراسانی ص134) و (اثنی عشریه شیخ حر عاملی ص34) و (مصابیح الدجی ص246) و (هذا کتاب مغنی فی رد الصوفی ص31)

    از این روایت معلوم می شود که صوفیگری در زمان پیامبر (ص) نبوده و حضرت به عنوان اخبار از غیبت ذکر کرده اند که بعد ها چنین فرقه ای در میان امت پیامبر (ص) پیدا خواهند شد و این معجزه ، دلیل صحت آن حدیث می باشد. همچنین در این روایت تصریح شده است که آنان بر طریقت پیامبر (ص) نیستند و از کفار نیز گمراه ترند.

     

    2)   پیامبر اکرم (ص) در روایتی از لعن ملائکه بر این گروه خبر داده است ؛ آنجا که در اثنای سفارش های خود به ابوذر فرمود : « یا اباذر یکون فی آخر الزمان قوم یلبسون الصوف فی صیفهم و شتائهم یرون أن لهم الفضل بذلک علی غیرهم اولئک یلعنهم ملائکة السماء و الارض »

    « ای اباذر! در آخر الزمان قومی پیدا می شوند که در تابستان و زمستان لباس پشمینه می پوشند و این عمل را برای خود فضیلت و نشانه زهد و پارسایی میدانند آنان را فرشتگان آسمان و زمین لعن می کنند.»

    (خیراتیه ج1 ص38) و (عبقری حسان ج2 ص54) و (مستدرک سفینه ج6 ص398) و (دایرة المعارف علامه شیخ محمد حسین اعلمی ج4 ص115 و ج 20 ص243 چاپ تهران) و (وسایل الشیعه ج11 ص508 چاپ بیروت) و (المحاسن للبرقی ص208) و (الاصول ص27) و (بحارالانوار ج74 ص91 و ج77 ص93 چاپ اسلامیه) و (سفینة البحار ج2 ص57 انتشارات فراهانی تهرانی و ج 5 ص96 چاپ اسوه قم) و (طرائق الحقائق ج1 ص209) و (میزان الحکمة ج5 ص462) و (عین الحیوة ص576) و (تنبیه الغافلین ص13) و (مجموعه ورّام ص66 چاپ بیروت) و (مکارم الاخلاق طبرسی ص471) و (امالی شیخ طوسی ج2 ص152) و (اعلام الدین دیلمی ص204 چاپ موسسه آل البیت) و (انوار النعمانیة ج2 ص295)

    روشن است قومی که به پشمینه پوشی و خرقه صوف معروف می باشند و خود را بهتر از دیگران می دانند همین صوفیان و درویشان اند. علاوه بر اینکه لباس آنها شهرت است و حرام می باشد، اخبار بسیاری نیز به خصوص در مذمت آنها رسیده است.

    3)   به سند صحیح از « احمد بن محمد بزنطی » روایت کرده اند که مردی به امام صادق(ع) عرض کرد : در این زمان قومی پیدا شده اند که به آنها صوفی می گویند. درباره آنها چه می فرمایید؟ امام (ع) در پاسخ فرمود : « انهم اعداءُنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم سیکون اقوام یدّعون حبّنا و یمیلون الیهم و یتشبهون بهم و یلقبون انفسهم بلقبهم و یأوّلون اقوالهم ألا فمن مال الیهم فلیس منّا و إنّا منهم برآء و من انکرهم و ردّ علیهم کان کمن جاهد الکفار بین یدی رسول الله (ص) »

    « آنها ( صوفیان ) دشمنان ما هستند ، پس هرکس به آنها میل پیدا کند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد به زودی کسانی پیدا می شوند که ادعای محبت ما را می کنند و به ایشان نیز تمایل نشان می دهند ، خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود می گذارند و گفتارشان را تأویل می کنند . بدان که هرکس به ایشان تمایل نشان دهد ؛ از ما نیست و ما از او بیزاریم و هرکس آنها را رد کند مانند کسی است که در حضور پیامبر (ص) با کفار جهاد کرده است.»

    (اثنی عشریه/ص33) و (سفینة البحار چاپ فراهانی ج2 ص57 و در چاپ اسوه قم ج5 ص 197) و (انوار نعمانیه سید نعمت الله جزایری ج2 ص293 چاپ تهران) و ( منهاج البراعه علامه خوئی ج6 ص304) . ( طرائق الحقائق ج1 ص208 چاپ کتابخانه بارانی) و (خیراتیه ج1 ص 36) و (البدعة و التحرف ص113) و (مصابیح الدجی ص244) و (حدیقة الشیعة ص562) و (کشکول علامه بحرانی ج3 ص229) و (فضایح الصوفیه ص35) و (بین التصوف و التشیع ص584 چاپ بیروت) و (صفوة الاخیار ص238 چاپ مشهد) و الفصول التامه رازی.

    از این روایت چند نکته استفاده می شود :

    اولا : تا زمان امام صادق (ع) در میان مسلمانان صوفی نبوده و از آن به بعد پیدا شده است . پس اگر کسی اصحاب پیامبر (ص) یا امیر مؤمنان (ع) را صوفی بنامد دلیل بر بی اطلاعی اوست.

    ثانیا : این خبر کرامتی از امام صادق (ع) است که از ساده لوحان زمان خبر می دهد ؛ آنجا که می فرماید : « ادعای محبت ما می کنند و حال آنکه به دشمنان ما مایل هستند » که مراد صوفی های به ظاهر شیعه است که دعوی محبت اهل بیت پیامبر (ص) را می نمایند.

    ثالثا : لقب صوفی بر خود می گذارند و طرز رفتار و ظواهر حال خود را به آنها تشبیه می نمایند.

    ادامه در قسمت دوم ....



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در چهارشنبه 87/3/1 و ساعت 12:11 صبح | دیدگاه دیگران()
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

     لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    آیا نورعلی تابنده مورد تایید امام بود؟
    سید حسن،دعایی و نورعلی تابنده
    درویش علاقمند به شهرت
    نورعلی تابنده قبل از درویشی
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت هشتم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت هفتم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت ششم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت پنجم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت چهارم)
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت سوم)
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت دوم) 2
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت دوم)
    افشای تشکیلات سیاسی فرقه گنابادی (قسمت اول)
    فرقه ای که حزب سیاسی شد
    سید حسین نصر،شهرام پازوکی و اسلام ناب آمریکایی
    [همه عناوین(103)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا

    معرفی وبلاگ به دوستان
    ایمیل شما:
    ایمیل دوستتان:

    ”باشگاه