سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش خود را نادانى میانگارید ، و یقین خویش را گمان مپندارید ، و چون دانستید دست به کار آرید ، و چون یقین کردید پاى پیش گذارید . [نهج البلاغه]
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 22

                                  

نظر مقام معظم رهبری

حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله)

در مورد صوفیگری

استفتاء :

آیا شرکت کردن در مجالس و محافل صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورت دارد؟

ج : جایز نیست و کسانی که اوامر و نواهی قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه (علیهم السلام) معتقدند چه بهتر است که اسم جداگانه و آداب و رفتار جداگانه را که لازم نیست بلکه مضر است کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلک باشند

(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 1/ص20)

 

استفتاء :

برخی از مدعیان عرفان با گرایش به صوفیگری اعتقاداتی را ترویج می کنند که نهی جوانان از ازدواج، مناجات کردن اطرافیان با آنها و طرح مسئله شریعت و طریقت از جمله آنهاست. آیا این افکار قابل قبول است و شرکت در مجالس این چنین افرادی چه صورت دارد؟

ج: افکار مذکور صحیح نیست و ترویج باطل جایز نمی باشد.

(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد5/ص29)

 

استفتاء :

حضور در خانقاه و شرکت در مجالس صوفیه و پیروی از دستور قطب و امثال آن چگونه است؟

ج: موارد مختلف است و راه نجات و رستگاری، پیروی از طریقه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که مراجع بزرگوار تقلید، مبین آن هستند، می باشند.

(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 3/ص101)

 

استفتاء :

اگر کسی در خواندن سوره حمد در نماز خود در موقع گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین قصد کسی کند (اعم از ائمه یا مرشد و قطب مانند صوفیان) و صورت او را در نظر بگیرد و یا شکل او را در ذهن حاضر کند و بگوید خطاب باید به خدا باشد و چون خدا را نمی بینیم تا مخاطب خود قرار دهیم باید طلعت احمد و حیدر را در نظر بگیریم و چون نمی توانیم صورت آنها را نیز تصور کنیم باید صورت مرشد را که ولی می باشد تصور نمائیم. آیا این عقیده درست و نماز چنین شخصی صحیح است یا خیر؟

ج: در هر صورت، مخاطب قرار دادن غیر خدا در قرائت نماز و دعا مبطل نماز است و این عقیده ی فاسدی است.

(مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد 3/ص103)

 

استفتاء :

فرقه ای وجود دارد که خود را « علی اللهی » می نامند، یعنی امیر المومنین علی بن ابیطالب را خدا دانسته و به دعا و طلب حاجت، به جای نماز و روزه اعتقاد دارند. آیا اینها نجس هستند؟

ج: اگر اعتقاد داشته باشند که امیر المونین علی بن ابیطالب علی (علیه السلام) خدا است، حکم آنها مانند غیر مسلمانهایی است که اهل کتاب نباشند، یعنی کافر و نجس می باشند. و کمک به ترویج این عقیده فاسد حرام است.

(اجوبه الاستفتائات/چاپ الهدی-1384/ص68)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/4/21 و ساعت 1:2 صبح | دیدگاه دیگران()

    دیدگاه آیت الله مرعشی نجفی (ره)

    در مورد تصوف

    آیت الله مرعشی نجفی رضوان الله علیه در تعلیقشان بر کتاب « إحقاق الحق » فرموده اند :

    به نظر اینجانب، مصیبت صوفیه بر اسلام از بزرگترین مصائبی است که ارکان اسلام را ویران کرده و به بنیان آن خلل وارد نموده است و آن را درهم شکسته است.

    بعد از فحص زیاد و جستجو در لابلای سخنان صوفیه و ملاقات با رؤسای فرقه های مختلف آن، برایم روشن شد که این درد از راهبان مسیحی و دیرنشینان به دین اسلام سرایت کرده است. گروهی از اهل سنّت مانند حسن بصری، شبلی، معروف، طاووس، زهری، جنید و ... آن را آموختند، سپس از آنا به شیعه سرایت نمود تا اینکه امرشان بالا گرفت و پرچمهایشان برافراشته شد، به گونه ای که از اساس دین، سنگی را بر سنگی باقی نگذاشتند، نصوص قرآن و سنّت را بر خلاف ظاهر آیات تأویل نمودند و با احکام فطری و عقلی اسلام مخالفت کردند و به وحدت وجود بلکه موجود معتقد شدند و به عبادات صوفیانه و مداومت بر أوراد و أذکاری که سراسر از کفریات و أباطیل پر بود و ساخته رؤسای صوفیه بودف پرداختند و ملتزم به نوعی از ذکر که آن را ذکر خفیّ قلبی نامند، شدند که از طرف راست قلب شروع شده و به طرف چپ قلب ختم می شد.

    گاهی از آن به السفر من الحق إلی الخلق تعبیر می کنند و گاهی آنرا فرود از قوس صعودی به نزولی نامند.

    و عکس این سیر را السفر من الخلق إلی الحق نامند که از آن گاهی تعبیر به عروج از قوس نزولی به صعودی می شود.

    چه عجیب است این أوراد و أذکار و اعتقادات بی اصل و اساس و گزاف.

     (نشریه مذهبی نور سلوک1به نقل از تنزیه المعبود فی الرد علی وحده الوجود ص463 و464)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/4/14 و ساعت 11:13 عصر | دیدگاه دیگران()

    تفاوت عرفان و تصوف

    کلمه عارف و عرفان در روایات شیعه بسیار وارد شده است و چون مخالفت با صوفیه اوج گرفت، از اوائل قرن چهارم لفظ عارف را به جای صوفی برای خود قرار دادند.

    شهید مطهری (ره) در بحثی راجع به اینکه اصطلاح عارف از چه زمانی باب شد، در کتاب علوم اسلامی می گویند :

    قدر مسلم این است که اصطلاح عارف در قرن سوم به بعد شیوع پیدا کرده است.

    حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند : « العارفُ مَن عَرَفَ نفسَه فَأعتَقَها و نَزَّهَها عَن کُلِّ ما یبعدها »

    (عیون الحکم و المواعظ/ص53)

    «عارف کسی است که نفسش را شناخت و آن را آزاد کرد و از هرچه او را از غیر خدا دور می کند پاکش کرد » به قول شاعر :

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبود                   ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    پیامبر اکرم (ص) فرمودند : « من عَرَفَ نفسَه و فقد عَرَفَ ربَّه »

    (عیون الحکم /ص452)

    این تعریف دینی است که برای عرفان چهارچوب ارائه می دهد؛ درحالیکه راه و روش تصوف فرق می کند.

    نگاه به روایات و آیات نشان می دهد که مهم ترین راه در مسیر عرفان ، معرفت نفس است. در تصوف، اول عمل است و معمولا بدون علم؛ یعنی فورا به یک صوفی ذکر یا دستور عملی می دهند و او را تا آخر عمر به همین شکل سیر می دهند اما در عرفان شیعی، قدم اول معرفت نفس است یعنی اول علم و بعد عمل.

    ابوعلی سینا در اینباره می گوید :

    عارف حق را (خدا را ) می خواهد؛ نه برای چیزی غیر حق، و هیچ چیزی را بر معرفت حق ترجیح نمی دهد و عبادتش تنها به جهت این است که او شایسته عبادت است.

    (الاشارات/باب مقامات العارفین)

    حضرت آیت الله حائری شیرازی در تفاوت عرفان و تصوف می فرمایند : تصوف، یعنی حالات بدون رعایت حدود الهی و خالی از جان، اما عرفان حال را کنترل می کند و فرد نباید بنده حال باشد بلکه باید بنده تکلیف و چهارچوب باشد. اگر کار و حالات در دستور و چهارچوب های شرعی باشد، می شود عرفان و اگر خودرأی و هرچه حال اقتضا کرد باشد، می شود درویشی.

     

    عجیب ترین نکته این است که : صوفیان سعی دارند کسانی را عارف و از اولیای خدا معرفی کنند که حتی ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را نیز قبول ندارند. در حالی که شرط کمال انسانی و معرفت نفس، قبول و اقرار به ولایت اهل بیت (علیهم السلام) است. عبادت بی علی و آل علی (علیهم السلام) عبادت بی روح است.

     

    اصالت احکام دین و وسیله دستیابی به حکمت عبادات، به اهل بیت (علیهم السلام) بستگی دارد؛ چنانکه امام رضا (علیه السلام) می فرمایند :

    « دوستی و محبت محمد و آل محمد (علیهم السلام) و تسلیم و انقیاد فرامین آن را، با اتّکا بر عبادات وامگذارید و رها مکنید، زیرا هیچ یک از این دو (عبادت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) ) بدون دیگری مقبول و پذیرفته نمی شود.

    (بحارالانوار/جلد75/ص348)

    امام باقر (علیه السلام) درتفسیر آیه « و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله » مائده 5 / می فرمایند : (دلیل نابودی عمل کفر ورزیدن به ولایت علی (علیه السلام) است.

    (تفسیر نورالثقلین/ج1/ص595)

    حتی شریک قائل شدن به ولایت علی (علیه السلام) نیز باعث حبط و نابودی اعمال می شود؛ چنانکه در تفسیر آیه « لئن أشرکت لیحبطن عملک » زمر 65 /« اگر به خدا شرک بیاوری ، عملت را محو و نابود می گرداند » فرموده اند : اگر همراه با ولایت علی (علیه السلام) به کسی ولایت دهی (اورا جایگزین حضرتش قرار دهی) عملت باطل خواهد بود.

    (تفسیر صافی/ص43)

    وقتی از امام صادق (علیه السلام) درباره عمل صالح در آیه « فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا » پرسیدند، فرمودند : مراد از عمل صالح، معرفت به ائمه است و مقصود از اینکه کسی را شریک پروردگار نکنید، تسلیم به ولایت امیرمومنان علی (علیه السلام) می باشد یعنی نباید کسی را که خلافت برای او نیست و اهل آن نیز نمی باشد، با آن حضرت شریک کند.

    (نورالثقلین/ج3/ص318)

    موضوع ولایت و اقرار به آن و خلوص در اعتقاد به آن، به قدری اهمیت دارد که امام صادق می فرمایند: ولایت و دوستی من نسبت به علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، برایم محبوب تر از ولادت من از او است؛ چون ولادت از او فضیلت است؛ اما ولایت او فریضه و واجب است.

    (بحارالانوار/ج39/ص299)

    پس ملاک در عرفان شیعی « ولایت » است و عرفان شیعی با معرفت نفس شروع می شود و معرفت نفس جز با « ولایت اهل بیت (علیهم السلام) » امکان پذیر نیست.

    در پایان این قسمت، نظر امام خمینی (ره) و برخی دیگر از عرفای بزرگ شیعه را در مورد تصوف بیان نموده و ابیاتی نیز از حافظ (صوفی ستیز ) ارائه می نمایم.

    حضرت امام (ره) در مورد حکیم و عارف می فرمایند : آن که خود را مرشد و هادی خلایق می داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته اصطلاحات این دو دسته (عارف و حکیم) را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچاره صاف و بی آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده، برای رواج بازار خود، فهمیده یا نفهمیده، پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده به لفظ « مجذوب علیشاه » یا « محبوب علیشاه » حال جذبه و حب دست می دهد.

    امام (ره) در ادامه بیان خود می فرماید : ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم! این کار تو هم اینقدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله، گاهی خودش هم بازی خورده، خود را دارای مقامی دانسته، حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات، پیوند شده، یک ولیده ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده و خود را با این همه عیب، مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سرّ شریعت دانسته؛ بلکه وقاحت را گاهی از حدّ گذرانده، دارای مقام ولایت کلیه دانسته، این نیز از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است.

    (شرح چهل حدیث/حدیث چهارم/باب کبر/ص91/موسسه تنظیم و نشر آثار امام/چاپ عروج)

    ایشان در دیوان اشعار خود می فرمایند :

    خار راه منی ای شیخ ز گلزار برو                  از سر راه من ای رند تبهکار برو

    تو و ارشاد من ای مرشد بی رشد و تباه       از بر روی من ای صوفی غدار برو

    ای قلندر منش، ای باده به کف خرقه بدوش   خرقه شرک تهی کرده و بگذار و برو

    (دیوان امام خمینی/ص173)

    علامه طباطبائی (ره) می فرمایند :

    صوفیه برای سیر و سلوک، آداب و رسوم خاصی را که در شریعت وجود نداشت به وجود آوردند و راههای جدیدی را پیوسته به آن افزودند و شرع را کنار گذاشتند. تا اینکه به جایی رسیدند که شریعت را در یک طرف دیگر قرار دادند و در محرمات غوطه ور شدند و واجبات را ترک کردند و در نهایت به تکدی گری و استعمال بنگ و افیون روی آوردند. این حالت آخرین حالت تصوف است که مقام فنا نامیده می شود.

    (تفسیر المیزان/ج5/ص282)

    در همین زمینه حافظ شیرازی که از مخالفان صوفیه است و صوفی ها سعی دارند او را از خودشان بخوانند می گوید :

    خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم                           شطح و طامات به بازار خرافات بریم

    (دیوان حافظ ص373)

    بوی یکرنگی از این قوم نمی آید خیز                        دلق آلوده صوفی به میِ ناب بشوی

    (دیوان حافظ ص485)

    ساقی بیار آبی از چشمه خرابات                            تا خرقه ها بشوئیم از عجب خانقاهی

    (دیوان حافظ ص489)

    صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی                          زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد

    (دیوان حافظ ص111)

    خدا را کم نشین با خرقه پوشان                              رخ از رندان بی سامان مپوشان

    (دیوان حافظ ص386)

    صوفی شهر بین که چون لقمه ی شبهه می خورد      پاردمش درازباد آن حیوان خوش علف

    (دیوان حافظ ص296)

    صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد                            بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

    (دیوان حافظ ص133)

    کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل                      بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

    (دیوان حافظ ص242)



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در یکشنبه 87/4/9 و ساعت 4:50 عصر | دیدگاه دیگران()

    کارهای خارق العاده در تصوف

    یکی از راههای جذب عوام توسط بسیاری از فرقه ها و ادیان، انجام کارهای خارق العاده است که این مسئله در بین صوفی ها رواج بسیار دارد.

    از همان قرون اولیه تصوف، این بحث رایج شد و به جای تلاش برای رسیدن به خداوند، شروع به داستان سازی و کرامت تراشی برای بزرگان صوفی نمودند.

    از اولین نوشته های تصوف تا به امروز، این مسائل به چشم می خورد و می بینیم که کتابهایی همچون اللمع ابونصر، رساله قشیریه قشیری، احیاء العلوم غزالی و تا قرون بعد در اکثر آثار برجسته تصوف اینگونه مسائل طرح می شود. منبع دائره المعارف این امور را شاید بتوان تذکره الاولیاء عطار نامید. حال در این باره دو سوال قابل طرح می باشد :

    1.     جدای از بسیاری از داستانهای کذب و خلاف عقل و شرع، آیا این کارها نشانه حقانیت یک شخص یا مذهب است؟

    2.     آیا اسلام این نوع امور را جزء مسائل لازم مسلمانان معرفی نموده است؟

    در جواب پرسش نخست باید گفت که این کارها دلیل بر حقانیت انسان یا یک آئین نیست؛ چون این مسئله در همه ادیان و مذاهب وجود دارد.

    اگر قرار بر حقانیت اینگونه امور بود، مرتاض های هندی باید از همه برحق تر بودند.

    اما در پاسخ سوال دوم ابتدا لازم است که تعریف خارق عادت و اقسام آن مورد بررسی قرار گیرد.

    تعریف خارق عادت

    خارق عادت، کار یا چیزی است که بر خلاف سنت و نظم طبیعت صورت بگیرد. به عبارت دیگر کار یا چیزی که بر خلاف عادت طبیعت عالم تحقق یابد یعنی نفی آن چیزی که عادی است و شش صورت دارد :

    1)   اگر از مومن سر بزند و با کمال عرفان مقرون نباشد، اصطلاحا به آن « معونت » می گویند، مانند این که فلان ذکر را گفته و ثمره اش شنیدن فلان صدا و یا بروز اتفاقی خاص بوده است.

    2)   چنانچه از مومن سر بزند و با کمال عرفان مقرون باشد و با ادعای نبوت نیز همراه گردد « معجزه » نام دارد که مخصوص پیامبران است و با تحدّی (مبارزه طلبی) همراه است.

    3)     اگر از غیر نبی صادر شود و با کمال عرفان هم مقرون باشد « کرامت » نام دارد.

    4)     چنانچه از نبی صادر شود و قبل از نبوتش و بدون ادعای نبوت باشد « ارهاص » یعنی آماده سازی گفته می شود.

    5)     اگر از کافر صادر شود و موافق با ادعای او باشد، به آن « استدراج » می گویند.

    6)     چنانچه از کافر صادر شود و موافق با ادعای او نباشد، « اهانت » نام دارد.

    (کشاف اصطلاحات فنون/ج1/ص446)

    نَفس انسان قابلیت های زیادی دارد و انسان می تواند با کنترل آن در برخی امور و اشیاء تصرف نماید اما چگونه نَفس را کنترل کنیم؟ این کار معمولا به دو طریق انجام می پذیرد : عبادت و ریاضت

    خلوص نیت در عبادات و ترک کارهای حرام، خیلی زود بصیرت انسان را روشن نموده و او می تواند به برخی امور خارق العاده دست بزند.

    اما اقدام به ریاضت های طولانی و خلاف شرع و دوری از اجتماع برای این امور، نه تنها مورد تأیید اسلام نیست بلکه مذمت هم شده است.

    البته راه های إخبار از غیب و انجام کارهای خارق العاده توسط صوفیان و یا مرتاضان مختلف است :

    1. سحر و جادوگری
    2. ریاضت های طولانی
    3. ارتباط با اجنه از آن جمله اند.

    صوفیه برای بزرگان خود در اینباره داستانهای عجیبی ساخته اند، مثلا عطار در تذکره الاولیاء می گوید : روزی درویشی نزد بایزید آمد و از حیا مسئله ای پرسید. بایزید جواب او را داد و درویش از خجالت آب شد. مریدی از در آمد و دید آب زردی بر روی زمین جمع شده است. گفت : ای شیخ! این چیست؟ گفت : یکی از درآمد سوالی کرد و من جواب دادم. طاقت نداشت آب شد.

    (تذکره الاولیاء/ج1/ص113)

    وی همچنین درباره ابوبکر شبلی می گوید : به اول که مجاهده در دست می گرفت سالهای دراز شب، نمک در چشم کشیدی که خواب نشود و گویند هفت من نمک در چشم کرده بود.

    (همان/ج2/ص164)

    در هر حال کرامت، نشانه حقانیت نیست، بویژه خوردن سیخ و تیغ؛ چراکه بیشتر اینگونه کارهای خارق العاده با ریاضت های حرام انجام می پذیرد. ضمن اینکه اگر کرامتی به شخصی عطا شود نباید آنرا بروز دهد چنانکه سیره عرفای حقیقی همین است.

    هرکه را اسرار حق آموختند            مُهر کردند و دهانش دوختند

    استاد مسلم عرفان، آیت الله سید علی قاضی (رحمه الله علیه) توصیه هایی در این مورد دارند و می فرمایند :

    « شما نمی خواهد چیزی از خودتان بروز دهید، بگذارید اگر دیگران شما را می شناسند از رفتار و اعمالتان بشناسند »

    و یا در فرازی دیگر به شاگردش می گوید که رعایت حلال و حرام، خود کرامت است؛ چنانکه از آیت الله سید عبدالکریم کشمیری نقل شده :

    « یک بار از مرحوم آقای قاضی درخواست کیمیا و راهنمایی رسیدن به آن را کردم. ایشان فرمودند : این ذکر را بسیار بگو « اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک » ایشان خطاب به سید هاشم حداد فرمود :

    « سید هاشم! روزی شود که مردم بیایند عتبه درت را ببوسند امّا تو سرّ را فاش نکن! »

    آقای سید حسن قاضی می گوید :

    « آقای حداد، نعل اسب و استر درست می کرد. یک شاگردی داشت که درآمدش را با او نصف می کرد، یک روز وقتی می خواست این نعل داغ شده را از آتش دربیاورد، انبر دستش نبود، دست برد و نعل را از آتش درآورد. این شاگرد، دیوانه و وحشت زده شد و فرار کرد.

    بعد از اینکه سید هاشم به نجف آمد. آقای قاضی خیلی به ایشان تندی کردند که چرا فلان کار را کردی! نباید می کردی.

    آقای قاضی می فرمودند :

    « من در تمام مدت عمرم یک بار، آن هم در حقیقت به واسطه محذور و حیا، سری را فاش کردم و تا بحال که دهها سال است از آن می گذرد، گرفتار آنم »

    آیت الله شیخ عباس قوچانی هم یکی از شاگردان مبرز آقای قاضی است. بعد از وفات مرحوم قاضی شخصی به جلسات آقای قوچانی آمد و شیفته ایشان شد. او دارای علوم غریبه از قبیل : علم جفر ، رمل، و اسطرلاب بود. این شاگرد یک شب خدمت آقای قوچانی عرض کرد : من مدت ها است دنبال کسی می گردم که این علوم غریبه را به او واگذار کنم و الآن شما را دیدم و می خواهم این علوم را به شما بدهم. آقای قوچانی می فرمایند :

    « من هیچکدام از اینها را نمی خواهم، هیچ کدام را نمی خواهم » آن مرد خیلی جا خورد و گویی آب سردی روی سرش ریخته باشند که چطور ممکن است این مسائل به این مهمی آنقدر برای ایشان بی ارزش باشد.

    (ر.ک : پایگاه اینترنتی صالحین شیعه)

    به هر حال، اسلام برای این اعمال ارزشی قائل نشده و طبق برخی روایات این اعمال برای افراد کافر، ثمره مخالفت با هوای نفسشان در دنیا است و نهایت مزد و اجرشان به شمار می رود.

    در روایتی امام صادق (علیه السلام) در جواب مرتاضی که مسلمان شد، فرمودند : « ارزش و ثمره اسلام بیش از این است که این امورِ جزئی، پاداش و جزای آن قرار بگیرد. »

    اسلام هیچگاه به انسان برای دستیابی به این امور توصیه ریاضت کشیدن نکرده است.

    آری، کرامت واقعی گناه نکردن است و اگر کسی اعمالش را به درستی انجام دهد و نسبت به واجبات مقیّد باشد و محرمات را ترک کند، یقینا خداوند درهایی از عالم معنا را برایش خواهد گشود.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در یکشنبه 87/4/9 و ساعت 4:49 عصر | دیدگاه دیگران()

    فرقه های سنّی تصوف در ایران

    قسمت دوم

    فرقه قادریه

    فرقه قادریه دنباله رو جنید بغدادی و شیخ عبدالقادر گیلانی، صوفی مشهور اهل سنت و جماعت می باشد. از این سلسله، شاخه هایی بسیار بوجود آمده است. شیخ محی الدین ابو محمد عبدالقادر بن ابی صالح به روایتی در شب اول رمضان 471 هـ.ق در روستای بشتیر متولد شده است و وفات او را در سال 561 هـ.ق ذکر کرده اند.

    وی در آغاز تحصیل نزد ابو زکریای تبریزی، علوم ادبی را فرا گرفت و در سن هجده سالگی به بغداد رفت و نزد علمای آن سامان علم حدیث و فقه را آموخت. استاد وی در فقه حنبلی ابوالوفاء بن عقیل بوده و مبانی تصوف را نزد ابوالخیر حماد الدباس کسب کرده است. او در طول این مدت به ریاضت و عزلت نشینی روی آورد. از طرف علی بن ابی سعد مخرمی به تدریس در مدرسه خود ایشان پرداخت و بدین ترتیب، در پی ارشادات وی شهرتش گسترش یافت. وی خرقه مشایخ را از ابو سعید مخرمی گرفته است.

    از القاب او شیخ کل، شیخ مشرق و محی الدین می باشد. وی سنی مذهب است و فقه حنبلی را از ابن عقیل آموخته است.

    دراویش قادری امروز بیشتر در ناحیه کردستان حضور داند، هرچند این فرقه در ولایات سند و بلوچستان و کشور مغرب (عراق و سودان و پاکستان) نیز طرفدارانی دارد.

    دراویش قادری عمدتاً دارای گیسوان بلند هستند و شارب (سبیل) بلند می گذارند و در هنگام ذکر موهای خود را باز نموده و پریشان می کنند.

    پیروان این طریقت، درک حقیقت و روشنی روح و وصول به حق را در قیل و قال و سماع می دانند و معتقدند که لذّت جسم موجب شادمانی روح می شود.

    ذکر دراویش قادری بر دو نوع است: یکی ذکر نشسته به نام « تهلیل » و دیگری ذکر ایستاده به نام « هره » است. در ذکر نخست، حلقه وار می نشینند و شیخ یا خلیفه، رهبری ذکر را بر عهده می گیرد. او در حلقه مریدان قرار می گیرد و در حالی که تسبیحی در دست دارد، به رهبری ذکر دراویش می پردازد. برای ذکر ایستاده « هره » دراویش به طور ایستاده حلقه ای تشکیل می دهند و خلیفه در وسط ایستاده و رهبری ذکر را بر عهده می گیرد. این ذکر با آهنگ طبل (طاس)، دف و شمشال همراه است.

    این طریقت تأثیر زیادی از یوگی های هندی پذیرفته و پیروان آنان در هنگام ذکر و سماع دست به اعمال خارق العاده می زنند.

    برای عبدالقادر کرامت ها و داستانهای دروغ زیادی از سوی پیروان او نقل شده که در تاریخ تصوف بی سابقه است.

    شعرانی در طبقات الکبری نوشته : شیخ عبدالقادر گیلانی (رض) می گفت : مدت بیست و پنج سال تمام، در بیابانهای عراق تنها و بی کس اقامت کردم. نه کسی را شناختم و نه کسی مرا شناخت. طوایفی از مردان غیب و جن نزد من می آمدند و راه خدا شناسی را به آنها تعلیم می دادم و خضر در آغاز ورودم به عراق با من همراهی و رفاقت کرد در حالیکه من او را نمی شناختم و شرط کرد که با او مخالفت نکنم. او به من گفت : در اینجا بنشین! و من سه سال در همان جا که او گفته بود نشستم. هر سال می آمد و می گفت : در همین جا باش تا من نزد تو بیایم. می گوید : یک سال در خرابه های مداین ماندم و در این مدت به انواع مجاهده با نفس مشغول بودم ؛ آب می نوشیدم و از چیزهای دور ریخته می خوردم، یک سال نه می خوردم و نه می نوشیدم و نه می خوابیدم. یک شب که هوا خیلی سرد بود، در ایوان کسری خوابیدم و محتلم شدم و برخاستم و رفتم در شط غسل کردم. سپس خوابیدم و محتلم شدم و رفتم در شط غسل کردم و این عمل در آن شب چهل بار تکرار شد که من غسل می کردم. سپس بالای ایوان صعود کردم که مبادا خوابم ببرد.

    (طبقات الکبری/ج1/ص110)

    در جای دیگر عبدالقادر گیلانی  می گوید :

    آنگاه که جدّم (ص) در شب مرصاد معراج کرد و به سدرة المنتهی رسید، جبرئیل امین عقب ماند و گفت : ای محمد! هر گاه به قدر انگشتان نزدیک شوم، آتش می گیرم. خدای تعالی، روح مرا در آن مقام پیش او فرستاد تا مگر از سید امام علیه و علی آله السلام استفاده بکنم. من به حضور او مشرف شده و نعمت بزرگ وراثت و خلافت را نیکو داشتم. آنجا که حضور رساندم منزلت بُرّاق را دیدم تا اینکه جدّم رسول الله (ص) بر من سوار شد و جلو من در دست او بود تا اینکه به مقام قاب قوسین یا کمتر رسید. به من گفت : ای فرزند و ای نور چشمم ! این قدم من بر گردن تو قرار گرفته و قدم های تو بر گردن همه اولیاء خدا قرار می گیرد.

    بعد می گوید : به عرش با شکوه خدا بار یافتم و پرتو های آن بر من نمایان شد و خدا این مقام را به من بخشید. قبل از تخلق به اخلاق الهی به عرش خدا نگریستم و ملکوت او بر من آشکار شد و خدا مرا بر کشید و تاج وصال را با نظر در احوال من بر من کرامت کرد و او است که شرافت می دهد و مرا جامه تقرب می پوشاند.

    (الغدیر/ج21/ص276)

    خودتان قضاوت کنید !!!



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در یکشنبه 87/4/9 و ساعت 4:46 عصر | دیدگاه دیگران()

    فرقه های سنّی تصوف در ایران

    قسمت اول

    فرقه نقشبندیه

    تاریخ فرقه نقشبندیه، به اوائل قرنهای اسلامی برمی گردد و در طول سده های گوناگون، نام آن تغییر یافته است. در این طریقه، گرچه شاه نقشبند شهرت بیشتری دارد، اما نقشبندیان، به پیش از او می رسند و طریقه او، در حقیقت، دنباله فرقه « خواجگان » است.

    خواجه بهاءالدین محمد بن محمد اویسی بخاری مشهور به شاه نقشبند، متولد روستای « قصر عارفان » در یک فرسنگی شهر بخارا، به سال 718 قمری و متوفا در همانجا به سال 791 قمری است. وی گرچه دست پرورده سید امیر کلال (772 قمری) بود، اما در واقع اویسی و مستفید از روحانیت صوفی « خواجه عبدالخالق غجدوانی » است. شاه نقشبند، سه اصل به اصول هشتگانه غجدوانی افزود و با الهام از روح او، مأمور به تلقین « ذکر خفی » شد و ذکر جهر را منسوخ کرد.

    در این فرقه، سالک مبتدی باید 11 اصل ذیل را رعایت کند :

    1. هوش در دم       

    2. نظر بر قدم       

    3. سفر در وطن     

    4. خلوت در انجمن      

    5. یادکرد      

    6. بازگشت       

    7. نگاهداشت        

    8. یادداشت      

    9. وقوف زمانی       

    10. وقوف عددی      

    11. وقوف قلبی

    یکی از مرشدان و بزرگان نقشبندی، شاه غلامعلی عبدالله دهلوی (1240- 1158هـ. ق) است. ضیاءالدین ابوالبهاءخالد ذوالجناحین شهروزی (1242- 1193 هـ.ق) با راهنمایی یکی از مریدان او در سال 1222هـ.ق به دهلی در هندوستان می رود و پس از یکسال، با أخذ طریقه و اجازه ارشاد از شاه عبدالله، به کردشتان باز می گردد و به ارشاد و تبلیغ طریقه نقشبندی می پردازد. یکی از جانشینان بسیار معروف خالد « شیخ عثمان سراج الدین نقشبندی » است که او در سال 1195 هـ .ق در روستای (ته ویله) در کردستان عراق متولد شد و پس از رسیدن به سن بلوغ، به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی برای ادامه تحصیل علوم دینی، چند سالی را هم در بغداد ماندگار شد و در سال 1228 هـ.ق در شهر سلیمانیه عراق به عنوان اولین خلیفه خالد، اجازه خلافت و ارشاد گرفت. شیخ عثمان، پس از چند سال به اورامان (هه ورامان) برمی گردد و در روستای مسقط الرأس خویش و گاهی در مناطق اطراف آن، تا سال وفاتش (1283هـ.ف) به ارشاد مشغول می شود. شیخ عثمان شش فرزند پسر داشت که چهار نفر آنها و همچنین نوه های وی، به مقام خلافت و ارشاد رسیدند.

    سلسله فرقه نقشبندیه به شرح ذیل است :

    حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)

    ابوبکر

    سلمان

    قاسم بن محمد بن ابوبکر

    و بنابر قولی امام جعفر صادق (علیه السلام)

    از نشانه های این فرقه گیسوی بلند است که آن را سنّت رسول الله می دانند. آنان با شارب (سبیل)، بسیار مخالف هستند و امام علی (علیه السلام) را کرم الله وجهه می گویند؛ چون هرگز بت پرستی نکرد. بسیاری از مشایخ نقشبندیه ایران و دیگر فرقه های صوفیه، از علوم اسلامی بی بهره اند.

    در این فرقه کارهای خارق العاده از جمله خوردن مهتابی و سیخ زدن به بدن و ریاضت های طولانی رواج دارد.

    نکته : فرقه قادریه دو شاخه دارد : 1) قادریه علوی 2) قادریه سوله ای



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در یکشنبه 87/4/9 و ساعت 4:46 عصر | دیدگاه دیگران()

    فرقه های فعّال صوفیه در ایران

    قسمت پنجم

    فرقه خاکساریه

    خاکساریه صوفیانی هستند که با شکل و شمایل درویشی که در کوچه و بازار و خیابان کشکول به دست و تبرزین به دوش و کلاه نمدی که تاجش می خوانند و به امر رئیس فرقه آن را بر سر می گذارند و پرسه می زنند.

    (خاکسار و اهل حق / 81)

    چنین شعر هایی هم می خوانند:

    در مذهب عاشقان الله علی است علی است الله

    آغازی برای پیدایش زمانی این سلسله به طور یقینی و قطعی موجود نیست اما پیوستگی و قرابت آن با مسلک اهل حق، گویای ارتباط این دو با یکدیگر است. این شباهت، عده ای را به این تفکر سوق داده است که خاکساریه گروهی از اهل حق هستند. برخی آنرا ادامه قلندریه می دانند و برخی دیگر معتقدند پدر شاه عباس صفوی آن را تأسیس نمود.

    خاکساری ها چهار گروهند :

    1)     خاکسار جلالی  : از نام و نشان و فعالیت بیشتری برخوردارند و منسوب به غلام علیشاه جلالی می باشند

    2)     دوده معصوم علیشاهی

    3)     دوده نورایی

    4)     دوده عجم

    مراتب سلوک در نزد خاکساریه :

    لسان ، پیاله ، کسوت ، گل سپردن ، جوز سپردن ، لنگ ارشاد و عشق الله.

    از نکات قابل توجه در مورد خاکساریه توجه آنان به شاهنامه فردوسی به عنوان یک کتاب عرفانی است که بیشتر در دوده عجم نمود ظاهری دارد و در قالب پرده خوانی و نقالی آشکار می شود.

    از مهم ترین اعتقادات قابل توجه در مورد خاکساریه اعتقاد آنان به حلول و تناسخ می باشد که از نظر اسلام این دو عقیده باطل و مردود است.

    حلول از دیدگاه خاکساریه وارد شدن خداوند در زمان ها و جامه های مختلف (دون) به کالبد اشخاص است و هفت دون برای آن ذکز کرده اند.

    تناسخ عبارت است از اینکه هر انسانی پس از مرگ ، روحش در انسان دیگری وارد شده تا جزای اعمال پس از مرگ خود را ببیند. این عمل هزار بار ادامه دارد تا اینکه در مرتبه هزار و یکم به حق می پیوندد.

    شباهت این فرقه با اهل حق زیاد است و در نهایت، برای سرسپاری باید پیش سید اهل حق بروند. مشهور ترین چهره این فرقه « حاج علی یزدی » مشهور به بهار علیشاه متولد 1260 قمری و متوفای 1355 قمری است . بعد از ایشان، مطهر علیشاه مدعی قطبیت شد و بعد فردی به نام میر طاهر و بعد از میر طاهر فردی به نام میر مصباح که مصباحی هم می گویند و از کارمندان وزارت دارائی و از نیروهای صادق عنقاء بود، ادعای قطبیت کرد. وی در برابر میرطاهر ایستاد و بعد خودش را تثبیت کرد.

    در زمان میر مصباح، سید محمد مداحی مدعی قطبیت شد ولی سرشناس ترین چهره که در مقابل میر مصباح ایستاد، شخصی به نام سید مرتضی ذاکری با لقب میر منور بود که در سال 1373 شمسی بر اثر سرطان فوت نمود.

    میر منور در سماع زبردست بود و رقصهای سنگینی می کرد . زنش هم اکنون مجالس او را ادامه می دهد و مدعی است که میر منور وصیت کرده مجالس او برپا شود.

    « فرقه خاکساریه سلسله خود را با کمال وقاحت به برق علی طالب مشهور به میر ملنگ زنجیرپا که منظورشان امام سجاد (علیه السلام) است می رسانند و ایشان را مرید شخصی مجهول به نام سلطان قاهر (یا طاهر) قدس دانسته و او را شاگرد زنی به نام « دده روشن » و او را شاگرد محمود پاطیلی که منظورشان سلمان فارسی است می دانند

    (خاکسار و اهل حق /ص41)

    مجالس خاکسار آلوده به استفاده از بنگ و حشیش است و حتی در برخی از وقف نامه های خانقاه های آنان این مسئله ذکر شده است.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/4/7 و ساعت 10:34 عصر | دیدگاه دیگران()

    فرقه های فعّال صوفیه در ایران

    قسمت چهارم

    فرقه اویسیه

    عطار در تذکره الاولیاء و هجویری در کشف المحجوب و جامی در نفحات الانس « سالکی » را اویسی نامیده اند : که از روحانیت یکی از مشایخ گذشته بهره برده است که بعضا با 200 سال فاصله طریقت او را ادامه داده است.

    اینها می گویند چون اویس قرنی بدون راهنما و دلیل و با الهام ربّانی، محبت رسول خدا (ص) در دلش جایگزین شد، به همین جهت بدون راهنما به یکی از این مشایخ، هرچند با فاصله زمانی زیاد می توان ارتباط برقرار کرد.

    در افغانستان یک طائفه به نام اویسی بود. درباره آنها مدرسی چهاردهی می گوید : تمام دندانهای خود را به تبعیت از افتادن دندان پیامبر (ص) در جنگ ، می کشیدند.

    (ر.ک : سلسله های صوفیه ایران)

    مؤسس این فرقه در ایران شخصی به نام « جلال الدین ابوالفضل عنقاء » است . وی در سال 1266 قمری متولد و در سال 1323 قمری در گذشت.

    عنقاء به معنای سیمرغ است.

    کیوان قزوینی در مورد او می گوید :

    روحانی ساده لوحی بود که یک روز می رفت پیش خاکساریه و دست بیعت می داد و روز بعدش پیش فرقه های دیگر می رفت. چون دید هیچ کس او را تحویل نمی گیرد ادعای اویسی کرد.

    بعد از او پسرش محمد عنقاء مدعی شد و فرقه را گسترش داد. پسر محمد به اسم صادق عنقاء لقبی به نام شاه مقصود برای خود گذاشت و سلسله اقطابی را درست کرد و خود را به امیر مومنان علی (علیه السلام) رساند.

    نور الدین مدرسی چهاردهی می نویسد : کتابهای « پدیده فکر » و « از جنین تا جنان » که تألیف یک فرانسوی است، صادق عنقاء به نام پدر خود محمد چاپ نمود. این کتاب قبلا توسط آقای نائینی طباطبائی در ایران ترجمه شده است و اسناد آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود می باشد.

    صادق عنقاء متولد 1294 قمری است . وی در حال حیات پسرش نادر علی عنقاء (صلاح الدین) را که ورزشکار بدنسازی بود قطب نمود . وی هم اکنون در آمریکا ساکن است.

    تصویر صادق عنقاء

      

    صادق عنقاء

    تصویر نادر علی عنقاء

     

    نادر عنقاء

    این فرقه روی دو جریان کار کرد :

    1)      سیستمی از برنامه های مدیتیشن را در قالب کلاس های تمرکز اجرا می کنند.

    2)      ارتباط دختر و پسر به عنوان یار طریقتی که معمولا با یکدیگر مختلط هستند.

     meditation

    از اعجاز قطب این فرقه (نادر علی عنقاء) بهائی شدن همسرش است.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/4/7 و ساعت 10:34 عصر | دیدگاه دیگران()

    فرقه های فعّال صوفیه در ایران

    قسمت سوم

    فرقه ذهبیه (احمدیه)

    یکی از فرقه هایی که خود را به معروف کرخی منسوب می کند ذهبیه است. در مورد وجه تسمیه آن گفته اند :

    به لحاظ اینکه رؤسای این فرقه علم کیمیاگری می دانستند آن را ذهبیه خوانده اند و می گویند: رؤسای این فرقه، سالک را مانند طلای بی غش می نمایند و تا به این رتبه نرسد، اجازه دستگیری به او نمی دهند.

    وجه دیگر آنکه در این فرقه سنی وجود نداشته و مشایخ و اولیای آنها امامی مذهب بوده اند ؛ در حالی که سرسلسله های این فرقه عبارتند از : جنید بغدادی ، احمد غزالی ، شیخ ابوالقاسم گرگانی ، ابوبکر نساج و ابو نجیب سهروردی که همه آنها مذهب غیر امامیه داشته اند.

    (ذهبیه/ داود الهامی ص3)

    برخی می گویند : چون علی بن موسی الرضا (علیه السلام) حدیث سلسله الذهب را بیان فرموده و سند خرقه رئیس این فرقه، یعنی معروف کرخی به آن بزرگوار می رسد به این لحاظ ذهبیه نامیده شده اند.

    تأسیس ذهبیه

    در مورد تأسیس ذهبیه چند دیدگاه وجود دارد که در ادامه مورد بررسی قرار می گیرد:

    دیدگاه اول : مؤسس ذهبیه قطب یبستم این فرقه یعنی خواجه اسحاق خُتَلانی است که داماد میر سید علی همدانی می باشد. در زمان همین شخص ذهبیه به دو فرقه تقسیم شد :

    1)      نوربخشیه (سید محمد نوربخش)

    2)      طرفداران سید عبدالله برزش آبادی مشهدی (معروف به ذهبیه)

    این دیدگاه مردود است؛ چراکه در زمان خودش خواجه اسحاق ختلانی طرفدار سرسخت نوربخش است و قطبیت ذهبیه را رها کرده و به نوربخش می دهد و سید عبدالله از دستور استادش سرپیچی کرده و ذهبیه را جمع می کند.

     

    دیدگاه دوم : نوربخش که به عنوان رهبر سیاسی مطرح می شود، بر علیه شاهرخ میرزا قیام کرد و توسط خود او کشته می شود. در قبال آن سید عبدالله برزش آبادی بعد از خواجه اسحاق دنبال فرقه افتاده و فرقه درست می کند و در آن زمان خواجه اسحاق گفته که ذهب عبدالله . پس سید عبدالله برزش آبادی مؤسس ذهبیه می شود و این دیدگاه به واقع نزدیکتر است.

     

    دیدگاه سوم : نوشته اند که این فرقه ادامه فرقه کبرویه است که خواجه اسحاق ختلانی، یکی از جانشینان فرقه کبرویه دست از قطبیت کشید و به موجب رؤیا سید حمد قهستانی ملقب به نوربخش را به قطبیت نشاند . وی در وصف خود می گوید :

    به خدا اگر به زیر چرخ کبود                         چون منی هست و بود و خواهد بود

    (دنباله جستجو در تصوف ایران/185)

    سید عبدالله برزش آبادی از دستور پیر و مراد خود، خواجه اسحاق ختلانی، نافرمانی کرد و در مقابل نوربخش ایستاد. می گویند وقتی خبر به خواجه رسید گفت : ذهب عبدالله. به همین جهت از اینجا این فرقه به ذهبیه مشهور شد.

    ذهبیه تا زمان قطب سی و یکم این فرقه به نام علی نقی اصطهباناتی تمام اقطاب آن در مناطق مشهد بودند. بعد از این قطب ، شخصی به نام قطب الدین نیریزی که قطب سی و دوم این فرقه می شود زمینه خانقاه ذهبیه را در شیراز فراهم کرد. علما و فقها در مقابل نیریزی می ایستند و او فرار می کند. بعد برمی گردد و فوت می کند. جانشین نیریزی محمد هاشم درویش در مقابل فقها نایستاد و تقیه کرد و با زرنگی توانست خانقاه بزند. اکنون خانقاه احمدیه شیراز مربوط به ذهبیه است و تا سالها متولی شاهچراغ بودند و درآمدهای آن را خرج می کردند.

    از جمله سران بزرگ این فرقه ، میرزا احمد اردبیلی مشهور به « وحیدالاولیاء » می باشد. درباره وی نیز داستانهای زیادی در این فرقه خواسته شده است.

    در مورد تولد وی نیز مانند ملاّسلطان گنابادی داستانهایی ساخته شده است. از آن جمله ادعای مادر وی است که می گوید : زمانی که وحیدالاولیاء را حامله بودم اگر با غدای شبهه ناکی روبرو می شدم از درون شکم صدایی می شنیدم. در زمان شیرخوارگی او، اگر وضو نداشتم، بچه شیر نمی خورد.

    (سیری در تصوف/ص280)

    همچنین داستان مشهور ندای خروس و شعر خواندن در وصف وحیدالاولیاء نیز بسیار خواندنی است . این داستان در کتاب انهار جاریه آمده که خروسی به هنگام صبح در خانه یکی از دراویش نام وحیدالاولیاء را بر زبان رانده است :

    هم در این اثنا خروسی چون سروش            آمد از بام عمارت چون خروش

    گوش بر بانگش چون بنهادم نهان                دیدم این ذکرش بود رطب اللسان

    حجة القائم وحیدالاولیاء

    پیش خود گفتم خیال من چنین                   در سماع من فکنده این طنین

    باز بانگی کرد آن حیوان رسا                       حجة القائم وحیدالاولیاء

    (انهار جاریه چاپ مصطفوی شیراز / ص23)

    در وصف مجدالاشراف، از اقطاب دیگر خود گفته اند :

    خوان قدرت چیست شخص مهدوی              آن ولی حق به صاحب پیروی

    ظل ظل الله امام و انس و جن                     هادی و مهدی در این دور و زمان

    (رساله تنبیهیه/ص12)

    وحیدالاولیاء، به دلیل ریاضت های طولانی در اواخز عمر ، فلج شد.

    قطب فعلی ذهبیه « عبد الحمید گنجویان » است که بعد از انقلاب به انگلستان رفت و در آنجا خانقاه زده.

    چای احمد و چای محمود از جمله منابع اقتصادی این فرقه می باشد . این فرقه در دزفول اقدام به ساخت بیمارستان دکتر گنجویان نموده است. همچنین چای محمود و چاپ احمدیه از این فرقه است.

    ذهبیه هم اکنون در دزفول و شیراز فعالیبت زیادی دارند و در سالهای گذشته دست به توسعه فعالیتهای خود زده اند.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/4/7 و ساعت 10:33 عصر | دیدگاه دیگران()

    انشعابات ذهبیه

    انشعابات گوناگون در فرقه ذهبیه آنقدر فراوان است که نام آنرا « اغتشاشیه » گذاشته اند؛ مثلا سید عبدالله برزش آبادی از دستور پیر و مراد خود خواجه اسحاق ختلانی نافرمانی کرد. آقا محمد بن رفیع جیلانی ساکن محله بید آباد اصفهان شاگرد سید قطب الدین نیریزی، توجهی به برگزیده پیر و مراد خود نکرد و از تبعیت محمد هاشم درویش شیرازی سرپیچی نمود و خود پایه انشعاب دیگری را گذاشت. این جدایی از فرقه ذهبیه را سید صدرالدین کاشف دزفولی و بعد از او ، حاج سید محمد رضا دزفولی و سپس حاج سید حسین ظهیر الاسلام دزفولی و بعد از او، حاج سید اسد الله گوشه گیر دزفولی نیز ادامه دادند. انشعاب دیگر، پس از مرگ سی و پنجمین رئیس فرقه ذهبیه میرزا ابوالقاسم راز شیرازی انجام گرفت.

    پیش از این گفتیم، مهم ترین پایه و اساس صوفیه بحث سلاسل و کرسی نامه مشایخ آنهاست که معتقدند این سلسله اقطاب باید به امام معصوم (علیه السلام) برسد. این فرقه هم نیز به معروف کرخی می رسد و تمامی اشکالاتی که به معروف کرخی در سلاسل نعمت اللهی وارد است، به اینها نیز وارد است.

    البته ذهبیه دو شاخه دارد :

    1)     ذهبیه مهدویه با رهبریت « محسنی » در دزفول

    ذهبیه احمدیه با رهبریت « عبدالحمید گنجویان » که قطب این فرقه است و قطب صامت این فرقه « عصاریان » است.



  • کلمات کلیدی :
  •  نویسنده سرباز اسلام در جمعه 87/4/7 و ساعت 10:33 عصر | دیدگاه دیگران()
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

     لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    آیا نورعلی تابنده مورد تایید امام بود؟
    سید حسن،دعایی و نورعلی تابنده
    درویش علاقمند به شهرت
    نورعلی تابنده قبل از درویشی
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت هشتم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت هفتم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت ششم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی قسمت پنجم
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت چهارم)
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت سوم)
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت دوم) 2
    سیستم تشکیلاتی فرقه گنابادی (قسمت دوم)
    افشای تشکیلات سیاسی فرقه گنابادی (قسمت اول)
    فرقه ای که حزب سیاسی شد
    سید حسین نصر،شهرام پازوکی و اسلام ناب آمریکایی
    [همه عناوین(103)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا

    معرفی وبلاگ به دوستان
    ایمیل شما:
    ایمیل دوستتان:

    ”باشگاه